عنوان مقاله :
درآمدی بر آرای زیباییشناسی بندتو کروچه
هنر و امر رازآلود شهود
_______________________
آنچه که در شکاف ارتباطی میان گزارههای صادق و کاذب بر حلقههای تنگ تاریخ خود- ساخته عیان است همواره بیان گر حقیقتی بوده که در اثر و نتیجه پرت شدن کنشهای مستقیم و غیر مستقیم بر سرفصلهایی از متن تمدنهای چند جایگاهی پدید آمده و به حکم همین بلوکهای هژمونیک، در فضای رازآلود و شوریدهی حلقههای تئوریک رقصیده است. بسیاری از متفکرین غربی، پرسش از چیستی هنر را فارغ از تمایلات فلسفه مضافی، در زمره مفاهیم محض قرار دادهاند که طبعا پاسخهای آنها نیز در موضع و موقعیتی پارادوکسیاکال مطرح شده است. در این نوشتار قصد دارم موقعیت فلسفه هنر و پراکسیسهای ایجابی آنرا در جایگاه نظریه بیان گرایی که بسیار متاثر از آرای بندتو کروچه – یکی از بانیان این حوزه- بوده را به صورت بسیار مجمل بررسی کنم.
بندتو کروچه (۱۸۶۶ – ۱۹۵۲) یکی از تئورسینهای جریان ساز سنت زیباییشناسی و فیلسوف ایدآالیست- ایتالیایی که دلبستگیهای انکار ناپذیری به مکتب ایدآلیسم هگلی داشت بر این باور بود که تمام فعالیتهای انسان به سوی چهار آرمان و مفهوم محض که عاری از هر مفهوم مضافی است پیش میرود: زیبایی (زیباییشناسی)، حقیقت (فلسفه و معرفت تاریخی)، سودمندی (حکمت عملی) و نیکی (اخلاق). که همین آرمانها جنبههای مختلف آگاهی (روح) آدمی را ترسیم میکنند و به شکوفایی میرسانند. اما اصل در فلسفه کروچه بر مبنای تفاوت بنیادینی است که میان شناخت علمی و تاریخی وجود دارد و ماهیت فلسفه او را شکل میدهد. به باور وی گزارههای علمی نه میتوانند صادق باشند و نه کاذب؛ بلکه صرفا گزارههای سودمندی هستند که امکان تحقق پیش بینی پدیدههای طبیعی را برای آدمی فراهم میسازند و تنها به همین دلیل است که در زمره گزارههای معرفتی جای گرفتهاند. اما کروچه معرفت حقیقی را تنها از آن معرفت تاریخی دانست. چراکه به زعم وی هرآنچه روی داده تحقق و تجلی اندیشهها، احساسات و هیجانات آدمی است که در آگاهی او بازخوانی شده و بازتولید میشود. لذا متن و ماهیت شناخت، تجربهی تاریخ مداری است که درپی توصیف، تفسیر به درک تاریخ رسیده و در نهایت معرفت تاریخی را ممکن میسازد. بنابراین تاریخ صرفا همان روح و آگاهی آدمی است. البته کروچه را بایستی ایدآلیستی هگلی دانست که پس از هگل تقریبا به هیچ فیلسوف دیگری پایبند نبود مگر اندیشهای که بر اساس منطق باشد و حقیقت را در ارتباط نزدیک میان افکار و تصورات ما ترسیم کند. از طرفی وی «اخلاق» را به علت مشی پند و اندرز گونهاش برای راه فلسفه و فلسفیدن و همچنین «منطق» را به سبب خشک و بیروح بودن و نیاز مفرط به پیشینه های علمی، برای امر شناخت مناسب نمیدید و به همین دلیل آشنایی با مبانی و کلیات زیباییشناسی را تنها مدخل فلسفه و آماده کننده ذهن و آگاهی برای درک و دریافت دیگر مفاهیم محض فلسفی قلمداد کرد. لذا کروچه بنیان زیبایی در هنر را نه از طریق استدلال که تنها به واسطه شهود امکان پذیر دانست که در ادامه به شرح و البته نقد این ادعا خواهم پرداخت.
کروچه برای تبیین نظریه زیبایی شناسیاش در مقاله «هنر چیست؟» میگوید: «اگر از ما بپرسند هنر چیست میتوانیم به شوخی بگوییم هنر همان چیزی است که همه کس میداند. این شوخی چندان بیمعنی نیست؛ زیرا اگر کسی هیچ نداند که هنر چیست همین سوال را هم نمیتواند مطرح کند.» برای او هنر خواب، رویا و یا الهامی افلاطون مدار نبود اما بیان خرد و منطق را در خیالات هنرمند بسیار موثر دانست چراکه به گمان او هنر هم واقعی است و هم غیر واقعی. از این رو مجرای بیان احساس زیبایی برای کروچه امری غنایی ( Expression) و تغزلی ( Lyripue ) است و هنر در ذات خود صورتی از بیان است بدین معنا که هنر در حوزه التفاتی خود بیانگر عواطف، احساسات و هیجانات هنرمندی بوده که توانسته احساسات خود را به طرز صحیحی بیان کند. لذا زیبایی در نزد کروچه یک فعالیت روحی درون مدار انسانی است نه فعلیتی پنهان در اشیا خارجی. البته لازم به ذکر است که تئوری زیباییشناسی کروچه در دو دوره تقریبا متمایز به اینهمانی زبان و هنر در دوره اول و تعدیل همین نظریه اینهمانی در دوره دوم تقسیم میشود که به زعم نگارنده ضعف در پاسخ گویی به چگونگی سرازیر شدن احساسات، تصاویر و عواطف به ذهن هنرمند در هر دو دوره بسیار ملموس است.
برای کروچه هنر بیدرنگ عبارت است از شهود. از این رو او کوشید تا توجه همگی را بر یک مفهوم واحد متمرکز کند: هنر همان شهود ناشی از همه آن چیزهایی است که در تعریف، آن را نفی و هنر را از خودش تفکیک میکند. از این رو شهود در نزد کروچه عین درک زیبایی است با این فرض که مساله زیبایی در ذات اشیا نبوده و ریشه در نفس و روح آدمی دارد و طبعا برای کسی که قادر به کشف زیبایی باشد آنرا همه جا پیدا خواهد کرد و آن چیزی که یافت میشود همان «هنر» است. لذا فعالیت روح و آنچه که در بیان احساسات ما به دیگران در جایگاه ذهن فاعلیت استعلایی ظاهر شده به تحقق مفهوم «زیبایی» اشاره دارد. کروچه در تبیین نظریهاش از دریچهای وارد شد که در مکاتب فلسفی به آن «طریق سلبی» گفته میشود. از این رو کروچه پیرو تعریف واحد خود، نخست تصمیم گرفت تا مشخص کند هنر چه چیزهایی نیست که اولین نفی او نیز بر هنر طبیعیات یا فیزیکی دیکته شد. بنا به فرض مزبور نمیتوان هنر را صرفا در حلقه تنگ رنگها، تناسبات، نیروها و سایر خواص طبیعی محصور کرد. از طرفی هنر مبتنی بر شهود، متضمن نفی دیگری نیز شد و اینکه هنر نمیتواند سودمند باشد. نفی سوم او متمرکز بر نفی اخلاقی بودن هنر است. کروچه همچنین متاثر از کانت به نفی منطقی بودن مساله هنر نیز اشاره کرد و البته بر نفی مفهومی بودن هنر نیز تاکید داشت. اما به گمانم تمامی این نفیها و ارجاع مفهوم غیر مضاعف و محض هنر به دامان شهود، بر فحوای رازآلودگی هنر افزوده و حدود التفاتی آنرا نامانوستر از پیش کرده است. چراکه اگر هنر نه مادی است نه سودمند، نه اخلاقی، نه مفهومی، نه منطقی و نه زاییده شناخت، پس هنر یا همان تصویر ذهنی هنری ما چه نقشی در فعلیت روح خواهد داشت و آیا با تجربه طیف عظیمی از نفیها، همه چیز در نهایت به نمادها و نشانهها باز نخواهد گشت؟ از این رو به گمانم رکن بنیادین فلسفه زیباشناسی کروچه میتواند در عین حال یکی از نقاط ضعف این نظریه نیز باشد که شهود در عین رازآلودگیاش تنها بیان گر یک چیز است.
اما آرای کروچه علی رغم هواخواهانی که داشته همواره با انتقادات جدی نیز درگیر بوده است. نخستین نقد این نظریه به اصل بر هم تنیدگی امر شهود با تعریف زیبایی باز میگردد بدین شرح که اگر تشکیل شدن خیال در ذهن انسان بدون هیچ وساطت عقلی و ادراک بدست میآید پس الزاما ما نه تنها در بیداری بلکه در خواب نیز با نقشهایی از خیال روبرو خواهیم شد که پیوسته به مساله زیبایی اشاره خواهد داشت در شرایطی که این امر چندان منطقی و حقیقی به نظر نمیرسد. یا اینکه اگر اثر هنری نمیتواند سودمند باشد پس چگونه میتوان با یک تابلو نقاشی به عنوان سرمایهای مادی مواجه شد و برخورد کرد حتی با این وصف که چنین ارزشی صرفا ارزش ثانوی بوده و در مرتبه پایین تری از ارزش زیباییشناختی قرار دارد. اما نکته دیگری که کروچه نتوانست پاسخی قانع کنندهای در برابر آن ارائه کند در تحلیل اینهمانی مساله هنر با زبان است. در نزد کروچه هنر عبارت است از شهود و شهود نیز عین بیان است حال آنکه اگر زبان وسیلهای برای بیان باشد چگونه ارتباط آنها در اینهمانی مساله زیبایی و هنر به تناقضات لاینحلی بر نخواهد خورد؛ چراکه موضوع علم زبان و موضوع علم زیبایی از اساس با یکدیگر متفاوت است. از این رو به گمانم بایستی پذیرفت هنر در نزد کروچه، شهودی است که با نفی طیف گسترده و گسستهای از مولفهها، خود را تنها با ارزش زیباییشناسی تبیین میکند و تنها به دنبال نشانهها و نمادها است.
دسته: