عنوان مقاله :
شخصیت های ماندگارادبیات کودکان و نوجوانان ، در صندوقچه ی مادر بزرگ !
نویسندگان : لیلا جلینی ؛ ساره ارض پیما
_______________________________________________
امروزه این فرضیه به اثبات رسیده است که فولکلور و فرهنگ عامه، منشأ ادبیات و هنرهای زیبا در تمامی تمدن های دنیاست ؛ تا جایی که فولکلور قسمت عمده ای از ادبیات هر ملت را به خود معطوف کرده است و ادبیات داستانی مکتوب، مدیون ادبیات شفاهی و نقل سینه به سینه ی آن است.
ادبیات شفاهی در اروپا، به دلایل بسیاری، خیلی زود شکل مکتوب به خود گرفته و به همان شکل به نسل های بعدی منتقل شده است و با پیدایش ادبیات داستانی به مفهوم علمی و آکادمیک آن ، نویسندگان از فرهنگ غنی ادبیات فولکلور بهره جسته و همان داستان ها و شخصیت ها را در قالبی مدرن ریخته و شخصیت های ماندگار بسیاری را در دنیای ادبیات خلق کرده اند که پای آنها به دیگر رسانه ها بخصوص سینما ، نیز کشیده شده است. این اتفاق در ادبیات داستانی کودک و نوجوان پر رنگ تر بوده است تا جائیکه تعداد زیادی از این شخصیت های ادبی _ سینمائی در نقاط مختلف دنیا برای کودکان شناخته شده هستند ، شخصیت هایی همچون : هری پاتر ، پیتر پن ، وینی پو ، چارلی در کارخانه ی شکلات سازی و …
با کنار هم قرار دادن عواملی که سبب جهانی شدن و ماندگاری این شخصیت ها شده اند؛ به این نتیجه می رسیم که نویسندگان این کتاب ها ، تمام یا بخش بزرگی از داستان خود را از ریشه های ادبیات فولکلور وام گرفته و با پی ریزی طرح قوی داستانی و شخصیت پردازی پیچیده که الگوی آن تابع مسائل روانشناختی شخصیت و کهن الگوهای سنتی است، به کتاب داستانی دست می یابند که هم به رکورد تیراژهای بالا دست پیدا می کند ، هم به شکل نسخه های سینمایی و تلویزیونی در سراسر دنیا فروخته می شود. کتاب هایی که عمدتا هم به شکل مجموعه و یا رمان به بازار می آیند ، چرا که نویسنده ویژگی هایی برای شخصیت و طرح داستان لحاظ می کند تا قهرمانش بتواند در روایت های داستانی بسیاری حضور پیدا کند ، بی اینکه موجب دلزدگی مخاطب شود.
این در حالی ست که در ایران با تمدنی چندین هزار ساله و فرهنگ غنی ادبیات شفاهی و حضور شخصیت هایی شناسنامه دار در ادبیات کهن ، تقریبا هیچ شخصیت ماندگار داستانی در داستان های کودک و نوجوان خلق نمی شود. شخصیت هایی که در اغلب قصه هایشان همان کهن الگوهای جهانی وجود دارند و نویسنده تنها ، با ایجاد تغییرات فنی در قصه و تابعیت از همان الگوهای روانشناختی و پیچیدگی های شخصیت می تواند به داستانی جذاب و شخصیتی با ظرفیت بالا برای حضور در روایت های زنجیره ای دست پیدا می کند.
شاید بهتر باشد برای بسط و تفهیم این مبحث به چندین نسل قبل رجوع کنیم و به دنبال رد پای شخصیت های ماندگار داستانی در آن زمان بگردیم .اینجاست که پی خواهیم برد ، نیاکان ما با وجود بی سواد بودن ، نبود سیستم آموزش و پرورش یکپارچه و فقر کتاب های متعدد داستانی ،آن هم با تصویر گری های قابل تحسین ، قصه های زیادی بلد بوده اند . بسیاری از کودکان و نوجوانان چند دهه ی پیش ، شخصیت های داستانی بسیاری را ، که همان شخصیت های ادبیات فولکلوربودند ، می شناخته اند. هر چند به دلیل نقل سینه به سینه و نبود ادبیات مکتوب در ایران ،این شخصیت ها با روایت ها و شکل های متفاوت داستانی معرفی می شدند ، اما عامه ی مردم ” خاله سوسکه ” ، ” بابا نوروز ” ، ” بز زنگوله پا ” ، ” حسن کچل ” ، ” نخودی “و… را می شناخته اند .
نکته همین جاست که نسل های پیشین به دلیل شکل متفاوت زندگی و از طرفی پایبندی به سنت های ایرانی ، زمانی را برای قصه گویی کنار می گذاشتند تا با گفتن قصه برای بچه ها هم آنها را با سنت ها و ریشه های فرهنگی شان آشنا کرده و پیوند دهند و هم راه و رسم زندگی را به شکلی غیر مستقیم به آنها بیاموزند- همین آموزش غیر مستقیمی که امروزه در آموزش و پرورش از روش های پیشرفته و مدرن تدریس به شمار می رود – آن روزها مادرانی بودند که مطابق با الگوی جامعه برای فرزندان لالایی می گفتند ، در لالایی ها قصه بافی می کردند ، قهرمان ها را به سفر می فرستادند تا سرد و گرم روزگار بچشند ، با دیو مبارزه کنند و در آخر به بلوغ فکری برسند و مرد شوند . مادر بزرگ هایی بودند که در شب های بلند پاییز و زمستان ، افسانه های ” ماه پیشونی ” و ” نارنج و ترنج ” و ” سلطان مار ” را برای نوه ها یشان تعریف می کردند تا هم تخیل آنها را پرورش دهند و هم مبارزه ی دو نیروی خیر و شر ، و پیروزی همواره ی خیر را به آنها بیاموزند . آنها در قصه هایشان ، به صورت کاملا نا خود آگاه از کهن الگوها و دیدگاه های روانشناختی به خوبی بهره می بردند و شخصیت هایی را باز آفرینی می کردند که به صورت خودکار به نسل بعد منتقل می شدند.
شخصیت هایی که بچه های امروز شاید ، تنها نام آنها را بدانند ، بی آن که قصه ی آنها را شنیده باشند.
سوال این جاست که کودکان و نوجوانان از کجا و چگونه می بایست این قصه ها را شنیده باشند ؟
– وقتی ، والدین ، خودشان هم با این قصه ها بیگانه اند و اگر هم آشنا باشند فرصتی برای بازگویی آنها ندارند و ترجیح می دهند فرزندانشان سرگرم رایانه ، تلویزیون و شبکه ی اینترنت باشند تا آنها نیز به کسب و کار و دغدغه های زندگی بپردازند.
– وقتی مادرها دیگر لالایی بلد نیستند و رادیو ، تلفن های قصه گو و انواع نرم افزارها این کار را به عهده گرفته اند ، داستان هایی فانتزی که به ساده ترین شکل داستانی ، فقط و فقط سعی در آموزش اخلاقیات دارند. از طرفی مادر بزرگی که زمانی می توانست بهتر از هر معلم این شخصیت ها و راز و رمز زندگی شان را به بچه ها بیاموزد، دیگر وجود ندارد. او نقشش به یک پرستار بچه تنزل یافته است و ترجیح می دهد در گوشه ی امن آپارتمانش سریال های سر گرم کننده ی ماهواره را تماشا کند تا اینکه وقتش را تلف کند و برای نوه ای قصه بافی کند که تمام فکر و ذهنش بازی های رایانه ای ست.
– وقتی فیلم ها و انیمیشن های رنگارنگ بر صفحه ی سینمای خانوادگی ،همچون پیامبران دروغین چشم و گوش فرزندان را پر می کنند و مجالی برای کتاب و کتاب خوانی باقی نمی گذارند. و آمار کتاب خریدن و کتاب خواندن همچنان رو به کاهش است.
– و مهم تر از همه وقتی نویسندگان کودک و نوجوان ، کسانی که اساسی ترین نقش را در این عرصه ایفا می کنند ، ترجیح می دهند یا از داستان های موفق اروپایی گرته برداری کنند یا اگر خالق شخصیتی خاص هستند با اسمی فرنگی و رنگ و لعابی غیر ایرانی آن را به بازار نشر بیاورند ، که اگر غیر از این عمل کنند فروش کتابشان موفق نخواهد بود . و حتی به جای مولفان ایرانی ، گرد آوری برخی منابع قصه های ایرانی ( مثل قصه های مشدی گلین خانم ) توسط اروپایی ها صورت می گیرد و ریشه یابی این افسانه ها و بازنویسی آنها نیز به قلم آنها به بازار کتاب می آید و ما با ترجمه ی این آثار و بازنویسی دوباره و چند باره ی آنها به نام های مختلف ، فقط مصرف کننده هستیم. البته تلاشهایی در این زمینه توسط برخی ناشرین تخصصی کودک و نوجوان صورت گرفته است تا جاییکه برای تمام روزهای سال داستانی از ادبیات کهن برای فرزندان ما ارائه داده اند. اما این تلاش ها نیز بی عیب نیستند ، به نظر می رسد آنها تصمیم گرفته اند به هر قیمتی ادبیات کهن را زنده کنند ، اینکه پایان های تلخ حماسه ها را شیرین کنند و زبان منظومه ها را منثور ، غافل از اینکه تمام ارزش یک منظومه به زبان آن است و صلابت یک حماسه به پایان آن . و بدین گونه تلاشهایی که می تواند در یکی دو دهه ی آینده ادبیات فولکلور و کهن ما را زنده کند ، ضد ارزش عمل کرده و بیش از فرهنگ سازی ، ذائقه سازی خواهد کرد . این جاست که نقش انجمن نویسندگان کودک و نوجوان ، شورای کتاب کودک ، دانشکده ی ادبیات کودک شیراز و دیگر ارگان های مرجع در این زمینه رخ می نماید. کسانی که هر ساله پژوهش هایی قابل تامل در این زمینه انجام می هند ، اما این تحقیقات ارزنده در پایان نامه ها و نشریات داخلی بایگانی می شوند و در تنها گزارشهای آماری ورق می خورند . در حالیکه می توان این پژوهش ها را در قالب کارگاه های نویسندگی در اختیار نویسندگان قرار داد تا آنها نیز با پشتوانه ای علمی و دست پر وارد بازار نشر شوند. چرا که از آثار کودک و نوجوان این گونه بر می آید که فقر نویسندگان ما در مواد خام است تا در تکنیک نویسندگی .
کوتاه سخن اینکه شخصیت های افسانه های ایرانی اعم از حماسی( حسن کرد شبستری ) ، مناسبتی( ننه سرما ) ، اساطیری ( آرش کمانگیر) ، تاریخی ( کچل کفتر باز) ، جانوری ( خاله سوسکه) ، بی جان ( کدو قلقله زن ) و بسیاری دیگر از این دست تا مرز ماندگاری در جامعه و تبدیل شدن به شخصیتی جهانی فاصله ای ندارند. شخصیت هایی که تکرار پذیری ویژگی بارز آنهاست. بدین معنا که یک شخصیت به گونه ای پرداخت شود که بتواند در داستان های مختلف حضور پیدا کند و داستان های زنجیره ای بیافریند. تنها نیاز آنها توام شدن با طرح قوی داستانی ست . طرحی که در عین پایبندی به شاخصه های سنتی آنها با گره افکنی های خلاقانه ، بکارگیری موقعیت های داستانی و حضور شخصیت های فرعی کار آمد (همچون ندیمه ، زن بابا ) و استفاده از تکنیک ها و پیچیدگی های روایت مدرن ، این شخصیت ها را بازسازی کند و به شکلی امروزی به مخاطب خود معرفی کند. در واقع نویسنده باید شخصیت را با همان مصالح دوباره خلق کند و از روح زندگی مدرن با تمام ویژگی هایش در او بدمد. همان کاری که غرب با شخصیت های فولکلور خود می کند و پس از پرداخت داستانی ، آنها را به عنوان شناسه ی فرهنگی به سرزمین های دیگر صادر می کند.
در دنیایی که می رود به دهکده ای جهانی تبدیل شود و فرهنگ جهانی نیز قصد دارد ، خرده فرهنگ ها را در خود حل کند ، صدور جهانی شخصیت های فولکلور و در اصل ادبیات شفاهی ، بهترین راهکار برای ثبت و معرفی هر تمدن به نظر می رسد. بخصوص در حیطه ی کودک که از دیدگاه روانشناختی مقوله های انتزاعی چون فرهنگ ، ملیت و فولکلور برایش قابل هضم نیست و او تنها به واسطه ی پیوند عاطفی ، با اطرافیان و پدیده هایی که منسوب به چنین مقوله هایی هستند ، پیوند بر قرار می کند. و این پدیده ها همان قصه های مادر بزرگ ، لالایی ها و کتاب های داستانی بر اساس شخصیت های فولکلور هستند.
داستان ها و شخصیت هایی که در صندوقچه ی مادر بزرگ خاک می خورند و دیگر زیر خاکی شده اند:
نامادری ( زن بابا ): که از شخصیت های تکراری و پرداخت شده در بسیاری از قصه هاست ،او بدجنس و حیله گر است و سعی دارد فرزند شوهرش را سر به نیست کند ( افسانه ی ملک ابراهیم و کره اسب دریایی ) ، کوچک ترین فرزند خانواده :که میان سه پسر یا سه دختر یک پادشاه یا مردی فقیر آخرین فرزند است ، او از همه باهوش تر و زرنگ تر است ، بهترین راه حل ها به ذهن او می رسد و گره گشایی مشکلات و پایان داستان با اوست ( سلطان مار ، امتحان سه پسر پادشاه در اصفهان )، سه کبوتر : که در اوج قصه بر شاخه ای بالای سر قهرمانی که تازه به خواب رفته نشسته اند و راه حل و رمز عبور از موانع را با خود مرور می کنند و قهرمان هم آنها را می شنود ( ملک محمد و طلسم دختر شاپور شاه ) ، قهرمان کشته و گیاهی که از خون او می روید ، که بیانگر زنده بودن قهرمانی ست که مظلوم کشته شده است و او پس از مرگ به شکل گیاهی ادامه ی حیات می دهد ( دختر نارنج و ترنج )،موجودی افسانه ای : که به شکل غول ، پری ، ماهی و… حاضر می شود ، او معمولا مهربان است و حامی و راهنمای قهرمان است ( ماه پیشونی ) ،خواهران و برادران حسود : که به خواهر و برادر کوچک تر حسادت می ورزند و با نقشه ای او را گرفتار می کنند ، اما همان گرفتاری سرانجام تبدیل به خوشبختی و عاقبت به خیری می شود ( اوسنه ی پادشاه و سه دخترش ) ، قهرمانی پاک دل که به سفر می رود : او خواسته یا ناخواسته به سفر می رود ، یا در راهی گم می شود که در همان مسیر سرنوشت او را به بهترین ها رهنمون می شود ( پسر با کله ، افسانه ی شاه طهماسب ) ، لنگه کفش : که هر چند شخصیتی داستانی ندارد اما از عناصر تکرار شونده در بسیاری از افسانه ست ، شخصیت زن ، لنگه کفشش در آب می افتد ، شاهزاده ای آن را از آب می گیرد ، با دیدن کفش عاشق صاحب آن می شود و پادشاه افرادی را برای پیدا کردن صاحب کفش می فرستد ( دختر ماهی فروش و لنگه کفش ) و شخصیت هایی از این دست که بر شمردن فهرست نام آنها از حوصله ی این مقاله خارج است.
با تامل بر همین فهرست کوچک و مقایسه ای سر انگشتی ، می توان به شباهت های این شخصیت ها و شخصیت های ماندگار در ادبیات کودک و نوجوان غرب پی برد. این خود گواهی بر مدعای نگارنده ی این مقال است که عدم به وجود آمدن شخصیتی ماندگار در ادبیات داستانی کودک و نوجوان ایران را ، عدم آشنایی با قصه های ایرانی ، ادبیات کهن و به فراموشی سپردن آنها می داند. شخصیت هایی که بالقوه ویژگی های جاودانه شدن را دارا می باشند و برای بالفعل شدن همت اهل ادب و فرهنگ این مرز و بوم را می طلبند .
………………………………………………………………………………………………………
منابع :
مقاله ی بررسی مقایسه ای جایگاه فولکلور در ادبیات داستانی کودکان ایران و سرزمین های عرب
ال. پی.الول ساتن – ترجمه ی علی بلوکباشی – روابط خانوادگی در ادبیات عامه ی ایران
شکورزاده .ابراهیم – عقاید و رسوم عامه ی مردم خراسان- انتشارات بنیاد فرهنگ ایران- ۱۳۴۲
ل.پ.الول ساتن- قصه های مشدی گلین خانم –نشر مرکز
دسته: