عنوان مقاله :
نقدی بر نیمایی سرایی ” کورش آقامجیدی” در مجموعۀ ” این جا کنار نام بلیغ تو” و نیمایی های اخیرش
____________________________________
کورش آقا مجیدی، از شاعران این سال های غزل و نیمایی ست که در مجموعۀ چاپ شده اش با عنوان ” این جا کنار نام بلیغ تو” به سال ۱۳۸۱ توسط انتشارات گویه ، پاره ای از شعرهای خود را به چاپ رسانده است. مجموعۀ مذکور متشکل است از نیمایی ، غزل و چند دوبیتی به زبان محاوره که سهم نیمایی در آن بیش تر از بقیه است.
البته، قصد نوشتار حاضر، نقد کل کتاب کورش نیست. چه ، من وی را این بار در میدان نیمایی سرایی ارزیابی خواهم کرد که اعتقاد دارم مرد این میدان و کشاکش است و قابلیت و توانایی سرایش اش در این وادی محرز و رساتر از سایر وادی ها!
البته، چون بیش تر اشعار سروده شده در مجموعۀ مذکور در سال های دهۀ هفتاد اتفاق افتاده است ، در این نقدواره ، چند نیمایی از ایشان که در چند سال اخیرتر سروده شده است هم به نیمایی های کتاب ضمیمه گشته و در مجموع مورد تحلیل و ارزیابی قرار می گیرد.
کورش آقامجیدی کارمند بانک است و شاید ناخواسته و از بد حادثه شهریاروار دل به این کار سپرده است. در ابتدا ، چون قرار است شعرهای نیمایی را نقد کنم ، به تر می بینم چند جمله ای در مورد خود نیما و کاری که انجام داده است بنویسم:
نیما یوشیج( علی اسفندیاری ۱۳۳۸ – ۱۲۷۶) ، نامی ست که کم تر کسی می تواند ادعا کند نمی شناسدش یا چیزی از او نمی داند و نشنیده است! وی به عنوان یک مصلح بزرگ و مبدع شعر آزاد ، که تنفس را در فضاهای به روز تر ممکن می ساخت – قرینۀ رودکی در روزگار کهنه – ، به تحولی اساسی و بنیادین در شعر و ادبیات پارسی دست زد که به عقیدۀ من برخی از زوایای این حرکت بزرگ ، هنوز که هنوز است به خوبی و درستی مورد کنکاش قرار نگرفته و نامکشوف مانده است!
اگرچه استاد بزرگ وار جناب آقای دکتر براهنی، در رسالۀ جنجالی خود با عنوان” چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم” ، از شعر نیمایی تبری جسته و به شعر بی وزن پسانیمایی – که در ایران آغازگر شعر پست مدرن هم گردید – گروید، اما من معتقدم هم چنان می توان و می شود شاعر بود و شعر نیمایی سرود . نکتۀ مهمی که در نظر این استاد عزیزم مهم جلوه کرده است ، ناتوانی نیما در به کار بستن آن چه می گفته و می اندیشیده در عمل شاعرانگی اش بوده که البته این ضعف شاید باشد اما دلیل رد نمی تواند باشد !
در هر حال صحبت از نیماست ، شخصی که در سه نقش تکمیلی و شاید مختلف ، زندگی کرده است . در شخصیت شاعر سنتی و نه چندان موفق که می توان گفت حتی شاید سال ها قبل از مرگش دچار مرگ زودرس شده است. در شخصیت دومش به عنوان یک منتقد و نظریه پرداز زبردست و چیره قلم بوده است که با پژوهشی جمیع الاطراف و همه جانبه با نبوغ و اقتدار اندیشه ای خاص، جریان ادبی خاصی را رقم زده است و در شخصیت سومش که نوعی تکمله است بر شخصیت دومش ، به ابداع شعر آزاد یا نیمایی دست می زند که نوعی حرکت اعتراضی – انتقادی است با صلاح اندیشی آن چه اندیشیده است!
وی در این انقلاب ادبی بزرگ ، به تحول در هر دو فرم بیرونی و درونی یا صورت ذهنی شعر پرداخت . نیما به خوبی می دانست که التزام به تساوی مصراع ها در موارد زیادی ، هم معنا و هم عاطفۀ شعر را سر می برد و عوض آن که قواعد را در خدمت شعر قرار دهد ، شعر را مقید و زنجیری قواعد و اصول از پیش تعیین شده می نماید و ممکن است حفظ نظم مبتنی بر تساوی مصراع ها و قافیه های اجباری ، شاعر را ناگزیر به برخی حشوگویی های خلاپرکنی نماید ، لذا تساوی مصراع ها را غیر لازم و قافیه را اختیاری و آزاد اعلام کرد و با این کار، نظام تقسیم بندی شعر به انواع ادبی کلاسیکش چون: غزل، مثنوی، قطعه، قصیده و … ، به نظام جدیدتر و آزادتر در اختیار شاعر ، بی توجه به برخی قید و بندهای تحمیلی بدل گردید!
همین طور در فرم درونی شعر – که در واقع چیزی نیست جز ارتباط اندام وار و سیتم مندی که بین کل اجزای یک شعر هست و آن را به صورت یک کل واحد در می آورد – ، تغییرات اساسی به وجود آمد. وجه غالب ذهنیت شعر کلاسیک ، بیت اندیش بود نه تمام اندیش. پس بیش تر تمرکز شاعر در پربارتر ساختن مضمونی محور افقی – یعنی بیت – بود که این موضوع ، موجب غفلت در پرداختن به پرباری محور عمودی شعر و در نتیجه ضعف مضمونی شعر در این محور می گردید که از قدیم بدین منوال بوده است :
شمس قیس رازی:” شعر چنان می باید که هر بیت به نفس خویش مستقل باشد.۱″
المعجم فی المعاییر اشعارالعجم، شمس قیس رازی، قزوینی و مدرس رضوی، زوار، چاپ سوم، تهران، ۱۳۲۰، ص۲۹۰٫
استاد شفیعی کدکنی هم در این خصوص گفته است:
“در شعر کلاسیک فارسی، محور عمودی خیال ، همواره ضعیف و دور از خلق و ابداع بوده و در عوض ، شاعران تا توانسته اند در محور افقی خیال ، تصاویر تازه و بدیع به وجود آورده اند.۲”
صور خیال در شعر فارسی، محمدرضا شفیعی کدکنی، آگاه، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۷۰، ص۱۶۹٫
البته حساب شعر شاعرانی که با توانایی های شهودی خود هر دو محور را تقویت کرده اند جداست که می توان حافظ را مثال آورد.
همین طور در نحوۀ معناپردازی هم – که امروزه تحت عنوان علم هرمنوتیک ، موضوعی مستقل و بسیط ، توسط دانش مندان این علم پی گیری می شود – ، نیما گام هایی اساسی برداشت. شعر به اعتبار معنا دوگانه است . وجهۀ اول آن همان است که شاعر در خودآگاه خود با تفکر و اندیشه ای از پیش تعیین شده ، مضمونی را در قالب نظمی می ریزد و ارائه می نماید و شنونده هم همان مضمون را دریافت می کند . این گونه اشعار، دارای نظامی تک معنایی هستند .
وجهۀ دوم ، به قول گوستایونگ ،” در واقع، در یک مورد با آفرینشی از روی قصد و اراده سرو کار نداریم که ملازم خودآگاهی باشد …. پای پدیده ای در میان است که ناگهان از سرشت ناخودآگاه سر برون می آورد و بدون مداخلۀ خودآگاهی آدمی و عندالقضاء ، به رغم آن تحقق می یابد و به طرزی قهرآمیز ، شکل و تاثیری را که باید داشته باشد به چنگ می آورد ۳″
جهان نگری کارل گوستایونگ، جلال ستاری، توس، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۲،ص۷۹٫
در چنین اشعاری ما با یک نظام چند معنایی مواجهیم که در آن ، خواننده ، نمی تواند ادعا کند از خوانش شعری که از تاریک ترین بخش های ذهن و روان شاعر ، در ناخودآگاهی کامل سرچشمه گرفته است ، به یک معنای خاص می رسد. پس این اشعار ، قابلیت چندین معنای متفاوت و گاه متناقض ، به فراخور حال شنونده را داراست. اشعار در حالت های تصریح، تشبیه و استعاری ، تابع نظام تک معنایی و اشعار تمثیلی ، سمبلیک و رمزی ، دارای نظام چند معنایی هستند با چند خط روایی پررنگ . البته در شعر کلاسیک ما غزل های مولوی را می توان نمونۀ کامل متد رمزی شاعرانگی دانست.
نیما اما تاکیدش را برسرودن شعر سمبلیک متمرکز کرد . وی شعر تابع نظام ارسطو – کانتی را که بر اساس وضوح معناست رد کرد و شعر مبتنی بر نظام بودلری که اساس آن بر ابهام هنری و عدم وضوح معناست را اصل قرار داد.
همین طور وی ، نظام ایماژی و تصویرگری شعر ، ساختار زبانی ، سیستم موسیقایی و عواطف شاعرانه را دچار تحولی اساسی نمود. وی در حوزۀ ایماژ ، با گرایش به عینیت به جای ذهنیت و انتزاع و استفاده از تصاویر بومی موجود در محیط زندگی و رد تصاویر کلیشه ای کلاسیک ، گامی اساسی در این وادی برداشت. همین طور زبان شعری نیما به ادعای خود او به حالت طبیعی زبان نزدیک می شود و بیش تر از آن که ابلاغی و خبری باشد ، به نمایشی و دیداری بودن میل می کند. وی زبانی را بر می گزیند که بتواند دغدغه های فکری انسان هم عصر خود را به نمایش بگذارد . چه ، قابلیت های ادبی زبان کلاسیک را بزرگان سخن آن – فردوسی، مولوی، حافظ ، سعدی و …- ، به اشباع رسانده و کشف و ظاهر نموده اند ! پس نیما به زبان نزدیک به طبیعت نثر که مانند یک منبع انرژی تازه کشف شده برایش بود رغبت نشان داد. به همین نسبت، نیما ، موسیقی وعاطفۀ شعری ، را هم متحول کرد . وی با گرایش به نوعی اومانیسم خود اندیشیده – که انسان را بالاتربن منبع و مرجع حکومت و نمایندۀ والای خداوند بر روی زمین می دانست – ، انسان را از رنگ سیاه و سپید که محصول پیروی دو نیروی مقابل اهورا و اهریمن است به رنگ خاکستری هدایت می کند .
در دستگاه فکری نیما ، همۀ این روابط از نو تعریف می شود . هستی در مقابل انسان نیست که بخواهد او را کورکورانه به تقلید و تسلیم وا دارد ، در کنار انسان است و مبتنی است بر تعاملی موزون و دوسویه . وی حتی در شعر افسانۀ خود به حافظ این گونه می تازد که:
حافظا این چه کید و دروغی ست
کز زبان می و جام و ساقی ست؟
نالی ار تا ابد باورم نیست
که بر او عشق بازی که باقی ست
من بر آن عاشقم که رونده ست.
تا همین اندازه کفایت می کند که حرف و حدیث فراوان است و مجال اندک و با این مقدمۀ نسبتا طولانی به نیمایی های کورش می پردازم.
کورش در نیمایی هایش ، شاعر عاشقانه ها نیست. دردی در اعماق واژگان شعری او نهفته است که اگر هم می خواهد راوی عشقی باشد، عشقی تلخ، گزنده و زخم خورده را شامل می شود ! وی به خوبی تصاویر انتخابی ذهن شاعرانه اش را جلوی چشم خواننده می چیند و به نمایش عمومش می گذارد. عاطفه در این سری اشعار رنگ و نمایی ویژه دارد . حسی زجرآلود و تلخ که با تکرار معنی داری که در بیش تر نیمایی ها با ریتم خاص موسیقی ابداعی به خواننده دست می دهد و دوست دارد دوباره و چند باره به خوانش های دیگر شعر بپردازد.
اولین شعر مجموعۀ مورد نظر با عنوان” باغ ابرشم” ، چنان با توانایی در انتقال حس عمودی ، یک کارگاه قالی بافی را به تصویر کشیده است که دل هر صاحب عاطفه ای را زخمه می زند و تارهای عاطفی اش را تا مدت ها مرتعش می سازد ! اگرچه از شروع اولین نیمایی ها تا نیمایی های اخیر که خارج از این کتاب به دستم رسیده است تفاوت ها و پیش رفت های چشم گیری حس می کنم، اما ریتم حسی عاطفی با تم خاص و رنگ و رنگ ویژه ای که دارد گویی تشخص متمایز و شناس نامه داری به کورش می بخشد و نوستالژی با پی رنگ ویژۀ خود را به رخ عاطفۀ خواننده می ساید.
۱)
…
موج می زند
در فضای کارگاه
غم ترانه های دختران
شور زندگی به نقش های مرده می دهد
عاشقانه های دختران
…..
دست های گرم کار
دست های بی سکون و بی قرار
دست های خالق گل و بهار،
ناگهان زنیش تیز چاقویی
زخم می خورند
دختران به خون سرخ دست ها
هر گلی که پیش تر نشانده اند ، را
آب می دهند.
باغ ابرشم
غنچه می کند
سرخ و سرخ تر
این لطیف پرفریب
یادگار دست های مهربان دختری ست
خواب ناز و غمزه خیز باغ های ابرشم ،
از خمار فتنه جوی چشم های اوست.
این جلا و جلوه نیز،
– آه !
صبر کن ، لگد مکن –
سوی چشم های اوست.
ص۱۰
می بینید که چه اندازه حسی غریب در بطن واژه – واژه شعر لانه کرده است و رج به رج در تار و پود احساس خواننده ، دخترکان عاشق و معصوم را نقش می زند که سوی چشم هاشان ، لگدمال پاهای بی درد عده ای ست…!
البته کورش در نیمایی سرایی به طولانی سرایی رغبت دارد و مبتلا ست و بیش تر شعرهایی از این دست ، بلندند. چه ، وی با باروری اندیشه در ظرف عاطفه ریخته شده و پرورده اش ، در ابیاتی متکثر شاعرانگی می کند و البته در کل شعر یک خط روایی بیش تر ندارد. وی در اشعارش ، از هر سه شیوۀ تک گویی( dramatic monologue) ، تک گویی درونی و حدیث نفس گویی استفاده کرده است و بافت معنایی درونی شعر هایش را با این تکنیک های گفتاری بارور نموده است. یعنی، هم در برخی شعر ها ، راوی، شخصیت محوری ست که شنونده با مستقیم گویی او با شعر ارتباط پیدا می کند، یا با تکنیک تک گویی درونی( interiol monologue) ، گوینده / شاعر در طی شعر با خودش به گفت و گو می پردازد و با طرح سوال و عتاب و خطاب از خودش ، روایت را پیش می برد و یا با تکنیک حدیث نفس( self – expression) ، با گفتار درونی، شخصیت محوری شعر ، حالت های درونی و عواطف شخصی و هویت نهانی اش را در شعر روایت می نماید.
البته این تحرک در شعر کورش در ادامۀ مسیر به سمت تکامل و پیش رفت محسوسی جریان پیدا می کند. از جمله ، در شعرهای بعد ، خط سیر روایی که به صورت عمودی روایت می شود، از مونولوگ گویی ، میل به چند صدایی شدن دارد و قصد دارد یک مرکز معنایی مستتر را به چندین مرکز متواتر تعمیم دهد. مثلا در شعری با عنوان ” ماه “، این جریان به عینه دیده می شود و محسوس است.
۲)
ماه
راه می رود.
من نشسته ام ، نگاه می کنم
سنگ راه می رود
تیرهای برق آفتاب سوخته
و پرنده ای که روی شاخۀ درخت ، خواب رفته است .
شب شبیه هیکلی سیاه
در تمام طول راه
راه می رود .
ماه گریه می کند .
من نشسته ام
و دستمال دستمال
دانه های اشک را
پاک می کنم .
..
خاطرات خانۀ قدیم :
در تراس
زیر بارش شدید آفتاب .
خواهرم
برادرم
و من
یک مگس
در میان آب کاسه غرق کرده ایم
…
“بهت” و “شوق” و “من”
یک صدا
داد می زنیم :
“زنده است ، آه !
راه می رود .”
ماه ، شعر تازه اش تمام می شود…
می بینیم که با نوعی سیالیت روایی روبه رو می شویم که قصد دارد چندین خط موازی را پوشش و تعمیم دهد. در زبان و واژگان کاربردی ، من شاعر را متاثر از اخوان می دانم ، اما کورش در استفاده از زبان آرکائیک ، هم چنین به کار بردن برخی واژگان به شکل سنتی اش و هم در اجتماعی سرایی اش که دغدغه های جمعی را با حسی دردآلوده و زخم خورده دنبال می کند و به دنبال دردهای فراگیر می رود، مرا به یاد اخوان ثالث می اندازد.
۳)
نامت
ترکیب تازه ای زشگفتی هاست
آمیزۀ ظرافت و روئینگی
می خواهم
این جا کنار نام بلیغ تو
عمری درنگ داشته باشم .
ص۲۲
۴)
آسمان ، بغض اش ترک برداشت
گریه جاری شد
خنده ای در نی نی چشمان دهقان اتفاق افتاد .
ص۲۶
۵)
چقدر دشوار است
آن آخرین نگفتۀ اوّل را
گفتن،
با آن کسی که جای وی اینک نشانده ای
رو در رویت .
ص۳۲
می بینید که حتی در عاشقانه های رو در رو هم شاعر ، آن پای بندی عمیق خود را به محور اصلی نمی گسلد و به زیبایی به فکر آب یاری عاطفۀ خواننده به سیاق خاص خود می باشد.
در شعرهای کورش ، ابژکتیویته بسیار فعال و پررنگ است. وی با توانایی و اشراف خوب به آن چه نیما با ایجاد این سبک در پی آن بود ، به خوبی در جلد ابژه ها رخنه می کند و زبان گویای شان با منطق عاطفی شعر می گردد . وی به هیچ وجه قصد بازی دادن شنوندۀ خود را ندارد و اگر چه شعرهایش اکثریت طویل اند، اما با صمیمیت و صداقت تمام آن چه می خواهد بگوید را در قالب شعرش می ریزد و اگرچه معتقدم در برخی شعرها به اطناب و حشوی بی مورد تن داده است و برخی شعرها می توانند کوتاه تر از آن چه هستند باشند، اما از سویی هم معتقدم ، وی به خوبی با شگرد تکرار و استفادۀ به جای آن ، توانسته است در کنار قافیه های شعری ، موسیقی کناری شعرش را هم به خوبی تقویت کند و هم به القای مفهوم و تاثیرپذیری بیش تر آن کمک شایانی برساند.
۶)
و ناگزیر
وقتی تمام شد این نیز
با سرنوشت حتمی قبلی ها
سنجاق می شود
و
روی بساط کور و کسادش
یا باد می کند، یا….
یا باد می کند .
با این همه
هی تند تند
هی سطر سطر
هی می نویسد و هی باز
خط می زند …
و این پیش رفت و به روز شدگی در حوزۀ زبان در شعرهای متاخر را به وضوح می توانیم ببینیم ، گویا شاعر خود نیز به این نتیجۀ خوب رسیده است که باید زبان و تعابیر کاربردی خود را به روز کند .
و اما در یک نگاه کلی به شعر ایشان، من وی را مرد میدان نیمایی سرایی می دانم ، وی در این راه ، موفق تر از سایر حوزه های شاعرانگی اش می تواند قابلیت ها و توانایی های شعری اش را به منصّۀ ظهور برساند.
کورش، شاعر اجتماعیات و دردهای جمعی ست و با اندیشۀ عاطفه آگینی که دارد به راحتی می تواند تاثیر خود را در این میدان انتقال دهد . البته من هم واره معتقد بوده و هستم که با سبک نیمایی بسیارها می توان مفید و تاثیرگزار شعر سرود و شاعران این سبک و کورش آقامجیدی باید هر روز با مطالعات ژرف و گشترده در آن چه نیما می اندیشیده است و به روز سازی خود با تحولات اخیر جهانی، به پیش رفت هایی در خور دست پیدا کنند و خیل بیش تری از مردم را متقاعد سازند به شنیدن شعر نیمایی!
برای همۀ شاعران این سرزمین و کورش آقامجیدی عزیز هم آرزوی به روزی و شاعرانگی موفق تر دارم و با یک شعر از کورش این بحث را خاتمه می دهم:
۷)
آن روزها وقتی
دنبال بوی چادر گلدار مادرم
در ازدهام سخت خیابان کودکی
گم می شدم
یک ناشناس
می ایستاد
و خنده بار نگه می کرد
در چهره ام .
و من
در چشم هاش می خواندم:
” فرزند، اشتباه گرفتی
من مادر تو نیستم .”
امروز اما
دنبال باغ پرگل رویاهام
هر لحظه صدهزار بار
در ازدحام سخت خیابان یاس و ترس
گم می شوم
اما هنوز هم
باور نمی کنم
که اشتباه آمده باشم.
ص۳۵
منابع و مراجع:
۱ ـ المعجم فی المعاییر اشعارالعجم، شمس قیس رازی، قزوینی و مدرس رضوی، انتشارات زوار، چاپ سوم، تهران، ۱۳۲۰٫
۲ ـ صور خیال در شعر فارسی، محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات آگاه، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۷۰٫
۳ ـ جهان نگری کارل گوستا یونگ، جلال ستاری، انتشارات توس، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۲٫
دسته: