پنج شعر از فاطمه محسن زاده |
|
۱ ـ
با رنگ قرمز
می دوم به سمت زیرزمین
کودکی هایم را
پرتقال های خونی بلعیده اند
۲ ـ
تا کستانی ست
در زن
شرابش
از لب های ارفه می چکد
۳ ـ
من تو را دوست دارم
تو او را
او
تو و او را
ما
ضمایر منفصلیم
۴ ـ
شعرت پرنده شد
تو
اسیر قفس
می بینی سلیمان؟!
قالیچه ی پرنده هم به کار نمی آید
۵ ـ
دیگر دلم شعر نمی شود
لبریزم از واژه های استثنایی
ـ کر ، کور ، لال
دسته: شعر | نويسنده: admin
|
نظرات بینندگان:
مجتبی دهقان گفته:
مرسی خانم محسن زاده عزیز کار سومتون رو بیشتر دوست داشتم . هر چند که اعتقادات رادیکالی درباره شاعرانگی دارم اما خب هر اثر مخاطبان خودش رو پیدا خواهد کرد. کار سومتون بشدت نزدیک به رویکرد روانکاوی لاکان نسبت به عشق که ما کسی را دوست داریم که او کس دیگری را دوست دارد هر چند که این یک قاعده کامل نیست ولی در بیشتر موارد را شامل می شود. هر چند که جمله اخر شما به نوعی این رابطه را بهم می پاشد. شاد باشید و نویسا…
بابک صابری گفته:
بسیار عالی و عالی تر که به ما هم سری بزنید
فرشيد حاجيزاده گفته:
سرودههای نخست، دوم و چهارم را زیباتر دیدم و خواندم. در کوتاه نخست بازی زبانی با “پرتقال های خونی” بسیار زیبا نشسته. پرتقالها هم پرتقال هستند و هم یادآور نارنجک و جنگ و آژیر و پناهگاه و خون. درکوتاه دوم نیز تنانگی بسیار زیبا و فروتنانه نشسته است که پا در مرز سنگینی و ادب دارد. زیبا بودند. سپاس.
نسترن گفته:
شعر ما ضمایر منفصیلم فوق العاده زیبا، نو و درحد به قول دوستان- ای ول- بود.
نسترن گفته:
شعر اول وچهارمتان هم فوق العاده زیبا بودند. جدا مرحبا. باز هم بنویسید .نوشته هایتان با دلم بازی کرد.