برگه‌ها

نوامبر 2024
ش ی د س چ پ ج
 1
2345678
9101112131415
16171819202122
23242526272829
30  
 
No Image
خوش آمديد!
جستاری در فرهنگ و تمدّن ( بخش نخست ) /هوشنگ صدّیق پيوند ثابت

“فرهنگ” مبحثی پیچیده‌ و چندبعدی است، با بار علمی و ارزشی گران‌سنگ و پررنگ که در هاله‌ای از ابهام و پوشیدگی فرورفته است.انسان به عنوان آفریدگار فرهنگ، عشقی وصف‌ناپذیر و علاقه و رابطه‌ای تنگاتنگ با مخلوق خویش دارد. او را همچون فرزند خود در آغوش می‌کشد، می‌نوازد و با کمال میل هرچیز با ارزش و قیمتی خود را در راه رشد و بالندگی آن قربانی می‌کند. تمام توان و نیروی خود را به منظور جلوگیری از انحطاط و سقوط مخلوق خویش به کار می‌اندازد و این بدان علت است که انسان با وجود فرهنگ خویش احساس وجود و انسانیت می‌نماید.

صحبت از “فرهنگ”، صحبت از توانایی‌های خلاق انسان و نقش سازنده ارزش‌ها و دیدگاه‌ها، قدرت بیان هنری و حکایتی است از همه اجتماعات کوچک و بزرگ که درگیر تجدید هنجارها و ضوابط اخلاقی و ایجاد امکانات تازه برای یک زندگی بهتر هستند.

کلمه “فرهنگ” دارای معانی متعددی است و این تنوع معانی به دلیل عدم تجانس و عدم دلالت بر یک واقعیت مفرد است و تعداد زیادی از عناصر را در سطوح مختلف در بر می‌گیرد که از آن جمله‌اند: عقاید، ارزش‌ها، هدف‌ها، کردارها، تمایلات و اندوخته‌ها و …

وجود تعاریف و معانی زیاد برای فرهنگ، تنها معلول و دال‌بر، پیچدگی، عدم تجانس، تعداد موضوعات و گستردگی مجال کاربرد آن نیست؛ بلکه منعکس‌کننده حقایق، واقعیت‌ها و امور دیگری نیز هست: روش شناخت، ملاک‌های تعریف، دید، بینش، جهان‌بینی، فلسفه، دانش، ایدئولوژی، امیال، ارزش‌‌گذاری و گرایش‌های سیاسی،‌ اقتصادی و اجتماعی، اجتهادات، توجهات،‌ منافع و کوشش‌های خاص‌ اندیشمندان و پژوهشگران در این زمینه کارسازند. اختلاف در فهم،‌تعریف وتحدید مقوله «فرهنگ» بازتابی از اختلاف و تضاد در فهم،‌ بینش، گرایش، جهان‌بینی و … است. متأسفانه اندیشمندان، نظریه‌پردازان و پژوهشگران با بیطرفی و عاری از علایق و توجهات خاص به بررسی آن نمی‌پردازند، بلکه به تبع موقعیت طبقاتی، و یا وابستگی‌ها، منافع، امتیازها، گرایش‌ها، قناعت‌ها، افکار و تصورات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی خود و طبقات یا اقشار و گروه‌هایی که به آنها، به هر نحوی وابسته‌اند یا خود را وقف خدمت به آنها کرده و یا می‌کنند، به فهم خاص و یا سازگاری با آن امور و موقعیت‌ها و معیارها، از فرهنگ بسنده می‌نمایند و به ترویح و اشاعه آن می‌پردازند.

واژه “فرهنگ” در زبان‌های مختلف و در فرهنگ‌ها و دایره‌‌‌المعارف‌ها، دارای معانی متعدد و گوناگونی است. در فارسی واژه بسیار کهنی است که از زبان پهلوی به صورت “hang ـ Far” واگو می‌شده است. این واژه از دو قسمت تشکیل شده است، یکی پیشوند «فر ـ » و دیگری بن واژه «ـ هنگ» از ریشه «ثنگ» که در زبان اوستایی به معنای «کشیدن» است.

فرهنگ به صورت «فرهنج» نیز رواج داشته است و «فرهنجیدن» در معنای تربیت‌‌کردن به کار می‌رفته است.

فردوسی فرهنگ را در معنی دانش و هنر به کار برده است:

زدانا بپرسید پس دادگر                              که فرهنگ بهتر بود یا گهر

چنین پاسخ داد بدو رهنمون                      که فرهنگ باشد زگوهر فزون

که فرهنگ آرایش جان‌ بود                     زگوهر سخن گفتن آسان بود

گهر بی‌هنر زار‌وخوار است و سست         به فرهنگ باشد روان تندرست

در زبان عربی، واژه معادل “فرهنگ” فارسی و “کولتور” زبان‌های اروپایی “الثقافه” است. واژه‌ای که در معانی اصلی‌اش،‌مانند “فرهنگ” و “کولتور” نه از دور و نه از نزدیک، هیچ ربطی به زراعت، ادب، علم، دانش ندارد؛ بلکه دارای معانی به کلی متفاوتی است و در دوران اخیر است که آن‌را معادل “فرهنگ” یا “کولتور” قرارداده‌اند. در زبان‌های اروپایی، به کلمه یا اصلاح یا مقوله “فرهنگ” با عنوان “cultare” یاد می‌شود. “بانارد” درباره ریشه و معنای کلمه “کولتور” و همچنین کلمه “تمدن” چنین می‌گوید: هم “cultare” (فرهنگ) و هم “civilization” (تمدن) معنای اصلی خودشان را از زبان لاتینی می‌‌گیرند. Cultare به کشت کردن زمین گفته می‌شود و civis به مقام شهروندی اطلاق می‌گردد.

“فاریم‌یچویف‌نیر” درباره سابقه تاریخی و ریشه لغوی و تحولات واژه «کولتور» چنین می‌گوید: اولین تصویری که درباره فرهنگ شکل گرفت، به دوران تاریخ جدید بر می‌گردد. در این مرحله این مسئله مورد اهتمام فلسفه نظری قرار گرفت، و اهمیت و مفهوم مستقل پیدا کرد. اصل تشکیل واژه مستقل «کولتور» برمی‌گردد. به مفهوم جدیدی که بتوان به وسیله این کلمه تعبیری از آن بدست داد.

این نیاز به مفهوم جدید در پی بروز تحولات جوهری در وجود اجتماعی انسان به وجود آمد. تحولاتی که در مرزهای بین قرون وسطی و عصر جدید شکل گرفتند که باعث ایجاد تغییرات عمیقی در رابطه انسان با طبیعت و رابطه‌‌اش با محیط اجتماعی گردید. واژه «کولتور» یا «کالچر» (به انگلیسی) در اصل ریشه لاتینی به معنای کشت و کشاورزی است و سپس از قرن شانزدهم میلادی به معنای پرورش و ادب و آداب و آموختن آداب و رفتار اجتماعی مطرح شد. واژه «کولت» (cult) در فرانسه یا «کالت در انگلیسی» از همین واژه ریشه می‌گیرد و در معنای آیین،‌ کیش‌ و پرستش است.

تعاریف فرهنگ

با توجه به کثرت گیج‌کننده و بسیار فراوان تعاریف ارائه شده از مقوله فرهنگ که تعداد آنها به حدود ۴۰۰ تعریف می‌رسد، هنوز هیچ تعریف مشخصی که مقبولیت همگانی داشته باشد بیان نشده است. به جهت کثرت و تنوع معانی، صاحب‌نظران، تعاریف فرهنگ را در شش‌طبقه تقسیم‌‌بندی و تعریف نموده‌اند.

طبقه اول، تعریف فرهنگ را به مثابه یک کل جامع تأکید دارد و جنبه‌‌های مختلف محتوای آن را برمی‌شمارد. این گروه فرهنگ را هم تجلیات عادات جمعی یک جامعه، عکس‌العمل‌های فرد در قبال عادات گروهی که در آن زندگی می‌کند، و محصول فعالیت‌های انسانی که به وسیله این عادات تعیین شده‌اند تعریف می‌نماید.

طبقه دوم، فرهنگ را به مانند امری عام و به معنای توارث کلی اجتماعی بشر تعریف می‌‌کند.

طبقه سوم، فرهنگ به مثابه قاعده یا راه زندگی و طرحی برای زندگی می‌داند.

طبقه چهارم، فرهنگ را اساساً ابزاری برای حل مسائل معرفی می‌نماید.

طبقه پنجم فرهنگ را رسوم الگوبرداری می‌داند که به لحاظ عمل به یکدیگر پیوسته‌اند، رسومی که نزد آدمیان بخصوصی متداول است و آنان گروه‌‌های اجتماعی یا مقولات بخصوص را می‌سازند.

طبقه ششم فرهنگ را به مانند مجموع نتایج حیاط جمعی تعریف می‌نماید.

فرهنگ، یک کل تجزیه ناپذیر، پویا و دیالکتیکی را تشکیل می‌دهد و در این کل متشکل از عناصر متعدد، تغییر و تحول، به دلیل عوامل درونی و برونی اولاً در جزء و به سرعت و ثانیاً در کل، اما آهسته، صورت می‌گیرد و فرهنگ بر اساس چنین فهمی، یعنی کل تجزیه‌ناپذیر، پویا و دیالکتیکی، به درستی معرف شخصیت فکری، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، مذهبی و تاریخی انسان جمعی، یک قوم یا گروه در یک جامعه و دربرگیرنده فعالیت‌های خلاقانه اوست. فرهنگ، به راستی و درستی عصاره تجسم و تبلور قدرت و فعل خلاقانه انسان در بستر و سیر تاریخ و وجود اجتماعی اوست، و در عرصه فرهنگ است که توان آفرینندگی و تدبیر انسان، بیش از هر مجال دیگری، تجسم می‌یابد و به وسیله آفریده‌های فرهنگی انسان ضمن به نمایش گذاشتن توان آفریندگی‌اش، و انسان بودن خود مفهومیت و کمال هرچه بیشتری می‌بخشد. در رویکرد اندیشمندان و صاحب‌نظران ایرانی به فرهنگ، هم فهم و نگاهی که فرهنگ را در بعد معنوی به تنهایی می‌بیند، به چشم می‌خورد و هم فهم و نگاهی که فرهنگ را دارای دو بعد مادی و معنوی می‌داند.استاد علامه محمدتقی جعفری (رضوان‌ا…‌علیه) می‌نویسند:

«فرهنگ عبارت است از کیفیت یا شیوه‌ی بایسته و شایسته برای آن دسته از فعالیت‌های حیات مادی و معنوی انسان‌ها که مستند به طرز تعقل سلیم و احساسات تصعید شده‌ی آنان در حیات معقول تکاملی باشد».

در زبان فارسی در قیاس با زبان‌های اروپایی واژه فرهنگ معنای غیرمادی واضح‌تری دارد. هرچند دستخوش تحولاتی بوده است. اگر در لاتین واژه فرهنگ از پروراندن آمده است و در زراعت و کشت کاربرد داشته است، فارسی از دیرباز در معنای ادب، عقل و آداب و چیزهای بسیاری از این دست بکار رفته است.

فرهنگ عرب از غنا، پیچدگی و تنوع گسترده‌ای به گستردگی جهان عرب و تعدد کشورها و ملت‌های آن برخوردار است. رضوان‌سید، نویسنده عرب، ضمن اذعان به وجود تفاوت در سطوح «وطن عربی» می‌پذیرد که جامعه‌های عربی متعددی وجود دارند نه اینکه ما در برابر یک جامعه باشیم. لذا نه مقوله «ملت عرب» و نه مقوله «فرهنگ عربی» آنچنان مصداق و انطباقی با واقعیت‌های عینی و ملموس دارند، بلکه دقیق‌تر، علمی‌تر و نزدیک‌تر به واقعیت این است که از «ملت‌های عربی» و به تبع «فرهنگ‌های عربی» بحث و گفتگو نماییم. در برابر باید گفت که با وجود این همه تفاوت‌ها، تمایزها و اختلاف‌ها، کشورها و ملت‌های عربی دارای مشترکات زیادی هستند که خواه ناخواه به بروز مشترکات فرهنگی دلالت دارد. از جمله تاریخ مشترک، زبان مشترک، عربی فصیح که زبان قرآن الگوی روشن آن است، دین اسلام و کتاب آسمانی و مجموعه منسجم تعالیم دینی را می‌توان از عمده‌ترین مشترکات برشمرد.

فرهنگ در آثار متفکران غربی نیز از تنوع بسیاری برخوردار است.

«ادوارد تایلر» انسان‌شناس مشهور انگلیسی در کتاب «فرهنگ ابتدایی» (۱۸۷۱) فرهنگ را چنین تعریف می‌کند: «فرهنگ مجموعه‌ای پیچیده است که در برگیرنده دانستنی‌ها، اعتقادات، هنرها، اخلاقیات، قوانین، عادات و هرگونه توانایی دیگری است که بوسیله انسان، به عنوان عضو جامعه، کسب شده است.

از تمام تعاریف فرهنگ می‌توان به این نتیجه  رسید که «فرهنگ نظام پیچیده و پایای اجتماعی است که در روند تکامل وجود اجتماعی انسان برای انطباق و سازگاری هرچه بهتر و بیشتر با محیط طبیعی و اجتماعی و ادامه‌ی زندگی هرچه غنی‌تر، متعالی‌تر و خلاق‌تری از سوی انسان جمعی، آفریده و پرورده می‌شود و از نسلی به نسل دیگر به عنوان میراث اجتماعی انتقال می‌یابد، به عنوان کل تجزیه ناپذیری که خصوصیات روحی و عقلی، باورها، جهان‌بینی‌ها، خصلت‌ها، مهارت‌ها، توانایی‌ها، خلق و خوی‌ها، تهذیب و تربیت، رسوم، عادات، سنن، تقلیدها، ارزش‌ها و معتقدات مذهبی، رفتار، ادبیات، علوم، فلسفه، هنر، مجموعه نظام‌های نمادین را شامل می‌گردد.

نگاه ارزشی و غیرارزشی به فرهنگ

اندیشمندان عرصه‌ی فرهنگ اغلب به عناصر «مفید» و عناصر «مضر» فرهنگ اشاره می‌نمایند، و بر مجاز شمردن انتقال عناصر مفید و لزوم جلوگیری از ورود عناصر مضر، در راستای حفظ  ارزش‌ها و بالندگی و تعالی یک جامعه تأکید می‌ورزند. استاد محمدتقی جعفری (رحمه‌ا…علیه) در مورد انتقال فرهنگ مفید و سازنده که عبارت است از «حقایق و واقعیات مربوط به ضرورت‌ها و ارزش‌ها و زیبایی و دیگر شیوه‌های شایسته «حیات معقول» انسان‌ها، می‌گویند: «اینگونه عناصر فرهنگی مانند علوم و صنایع و هنرهای ارزشی پیشرو در مسیر «حیات معقول» اخلاقیات والای انسانی، عناصر و مختصات دین الهی بر مبنای فطرت پاک و غیر ذلک، نه تنها شایسته است که همگان در انتقال آنها برای اقوام وملل بذل مساعی نمایند، بلکه از دیدگاه اسلام یک تکلیف مذهبی برای هر فرد و گروهی است که توانایی انجام دادن آن را دارد. انتقال عوامل فساد و اضرار به جسم و روح انسان‌ها به نام انتقال فرهنگ می‌تواند وقیح‌ترین فعالیت‌های بشر باشد که ممکن است درباره‌ی نوع خود روا بدارد».

باید به هوش بود که فرهنگ به سادگی و آسانی از دستورات تبعیت و اطاعت نمی‌کند. و منطق انتشار و انتقال خاص خود دارد، که به کمک تکنیک رفت‌و‌آمدها، تبادلات و دیگر عوامل آشنایی و تماس، به آسانی از خطوط «قرمز» و مرزهای ممنوعیت می‌گذرد و در سطوح مختلف ساختارهای فرهنگی یک جامعه جای می‌گیرد و به بازی نقش سازنده و مثبت یا مخرب و منفی خود می‌پردازد. و این بدین دلیل است که فرهنگ از هیچ لحاظی نظام بسته‌ای نبوده و نیست، مخصوصاً در دوران فعلی که در آن ارتباطات بسیار گسترده و ساده شده است. لذا هیچ نیرویی، با هر اندیشه و یا بهانه‌ای، قادر نیست آن را به غل و زنجیر بکشد و به اسارت درآورد و یا در مدار بسته‌ای قرار دهد و چنین تصویری در باب خیالات خام و اوهام جای می‌گیرند و هر تلاشی هم در این جهت بیهوده و آب در هاون کوبیدن است !!. ممنوعیت‌ها و یا «تابو» سازی‌ها در راستای جلوگیری از تبادل، انتقال، اشاعه و نفوذ فرهنگی، کارساز نیستند که هیچ، بلکه حساسیت برانگیز، محرک حس کنجکاوی، و التهاب‌آفرین هم هستند، و انسان را با استفاده از هر طرفند یا وسیله‌ای، چه مشروع و چه غیرمشروع، یا هر راهی، چه قانونی و چه غیرقانونی، برای آگاهی، وقوف، تجربه کردن و مزه‌ی چشیدن آنچه ممنوع گشته را وامی‌دارد.برای مثال، چه نتیجه‌ای از «جنگ» با «ویدئو» و ممنوعیت آن (دستگاهی که در جهت‌های مثبت و منقی انتقال و نفوذ فرهنگی کاربرد دارد) بدست آوردیم؟!! آیا جز اینست که ما در برابر «ویدئو» تسلیم شدیم؟!! بحث اصلی، این دستگاه‌ها و ممنوع ساختن آنها که ثابت شده سیاست شکست‌خورده‌ای است، نیست بلکه بحث اصلی ، پذیرش یا عدم پذیرش و داشتن یا نداشتن قناعت در برابر نفوذ جنبه‌های منفی یک فرهنگ بیگانه است. اگر به حجاب، به عنوان اصلی اسلامی، ارزشی و عنصری فرهنگی در ساختار فرهنگ اسلامیمان بنگریم، درمی‌یابیم که چگونه با فهمی نارس و نادرست، و تلقی و برخوردی ننگ‌نظرانه و ارتجاع مآبانه، آنرا به ضد ارزش و چماقی مبدل ساختیم و بسیاری را وادار کردیم تا با آن به مخالفت و ستیزه برخیزند و عملاً زمینه‌های فاصله گرفتن و حتی تنفر از آن، بیشتر به دلیل تحمیل کردنش، در سطوح وسیعی فراهم نموده‌‌ایم؟!! درحالی که حضرت امام خمینی (ره) بارها، را از داشتن چنین برداشت و برخوردی برحذر داشتند. حضرت امام (ره) می‌فرمایند: ممکن است تعرض به زن‌ها در خیابان و کوچه و بازار و از ناحیه منحرفین و مخالفین انقلاب باشد، از این جهت کسی حق تعرض ندارد و این‌گونه دخالت‌ها برای مسلمانان حرام است و باید پلیس و کمیته از این‌گونه جریانات جدداً جلوگیری کند.(البته مقصود نگارنده مبارزه نکردن با اوباش و اراذل نیست که آن موضوع و بحث دیگر است) حجاب، به عنوان یک مقوله فرهنگی باید از روی مناعت درونی پذیرفته و رعایت شود تا تربیت اثر مثبت و ماندنی‌اش در رفتار و کردار، با رسوخ در فرهنگ، باورها و نظام آموزشی، بیمه گردد. در غیر این‌صورت در یک نوع ظاهرسازی ریاکارانه، برای بسیاری، خلاصه خواهد شد، که می‌تواند تبعاتی منفی هم داشته باشد، که نقض غرض خواهد بود.

حضرت امام در مورد حجاب می‌فرمایند: «حجاب اسلامی یعنی حجاب وقار، حجاب شخصیت».

راستی حجاب حقیقی، متانت، پاکدامنی، کرامت، عزت است که به زن شخصیت والا، سنگین و با حیاء می‌بخشد و این حجاب مخصوص زن نیست بلکه در این عصر مردان نیز باید به زینت حجاب و حیاء آراسته گردند، حجاب مرد حیاء و شرم در نگاه و رفتار اوست. معضل حجاب کار  فرهنگی توأم با صبر، حوصله، ادب و رعایت حقوق انسانی می‌خواهد. روش‌های لطیف و ظریف و صحیح تربیتی بیشتر با روح تعالیم انسان‌ساز اسلام سازگار است تا شیوه‌های خشن، زمخت و تحمیلی.

با اینکه ارزش‌ها ذاتاً بخشی از فرهنگ‌اند، ولی هم در آن تأثیرگذار و هم از آن تأثیر پذیرند. اما جالب است که تأثیرگذاری‌اش، می‌تواند آنچنان نیرومند و مؤثر باشد که به فرهنگ جهت دهد و در تشکیل هویتش سهمی بسزا داشته باشد. مشاهده می‌شود که ارزش‌ها در جنبه‌ مترقیانه یا مرتجعانه یک فرهنگ نقش مؤثری دارند. اما قدر مسلم، نباید این نقش تأثیر را بیش از حد بزرگ جلوه داد و یا تلقی نمود به نحوی که همه چیز فرهنگ را تحت‌الشعاع قرار دهد، مخصوصاً که خود فرهنگ دارای تأثیر نیرومندی بر ارزش‌ها و نظام ارزشی است و در این رابطه تحت عنوان «تأثیر فرهنگ بر خود » دکتر جلالی مقدم می‌نویسد: «چون کودکی انسانی در حالی پا به جهان می‌گذارد که فرهنگی ندارد، رفتار او، طرز تلقی‌های او، ارزش‌ها، آرمان‌ها، اعتقاداتش، و همچنین فعالیت‌های خودکار او تحت تأثیر نیرومند فرهنگی است که او را از هر طرف احاطه کرده است. قدرت تأثیر فرهنگ شگفت‌آور است. فرهنگ آنقدر قدرت دارد که بر انگیزه‌ی جنسی تفوق می‌یابد و ممکن است که فردی را به اجتناب از آن برای تمام عمر بکشاند. می‌تواند باعث شود که فردی خود را با گرسنگی بکشد در حالی که می‌تواند به غذا دسترسی بیابد، زیرا فرهنگ آن غذاها را ناپاک قلمداد کرده است. می‌‌تواند شخصی را وادارد تا با خنجر و شمشیر سر خود را بزند تا لکه ننگی بر دامان او ننشیند. فرهنگ از زندگی و از مرگ نیرومندتر است در جهات مثبت و منفی می‌تواند تأثیرگذار و تأثیرپذیر باشد.

فرهنگ و تمدن

«فرهنگ» و »تمدن» نه به صفت دو مفهوم یا دو مقوله، بلکه بمثابت دو دنیای به هم پیوسته، دارای جنبه‌ها، خصوصیات، ساختارها و کارکردهای مثبت و منفی و متضادی هستند. آنها می‌توانند در عین حال مایه‌ سربلندی و سرافکندگی، ارتقاء و سقوط مادی و معنوی وجود و زندگی انسان، از عوامل زمینه‌ساز یا به وجودآورنده جنگ و صلح، صفا و ناآرامی، قانونی و بی‌قانونی، غنا و فقر، روشنایی و تاریکی، پیچیدگی و سادگی، خوبی و بدی، خیر و شر، آزادگی و بردگی باشند. دو دنیای پرالتهاب و پرفرازو نشیب … دو دنیای پرتنوع مادی و معنوی، خدایی و شیطانی، دوست‌داشتنی و منفور ما را تشکیل و در مشت آهنین و حریری خود نگه می‌دارند.

اما این دو دنیا، دنیاهای همزاد و یاد و قلو نیستند، بلکه به نظر ما یکی «فرهنگ» بزرگتر و دیگری «تمدن» کوچکتر است. و اگر فرهنگ را همزاد انسان تلقی کنیم و بپذیریم که انسان بدون فرهنگ وجود ندارد و فرهنگ حدفاصل انسان از حیوان و نشان جدایی آنان با یکدیگر و عالم انسانی از عالم حیوانی است، تمدن مولود و دستاورد همین انسان با فرهنگ در مرحله بالایی از وجود خود است.

به قول مولانا:

از جمادی مردم و نامی شدم             وزنما مردم به حیوان بر شدم

مردم از حیوانی و آدم شدم               پس چه ترسم کی زمردن کم شدم

بار دیگر من بمیــرم از بشـر               تا برآرم از ملائک بال‌وپر

از ملائک هم بایدم جستن زجو       کل‌شی‌ء هالک الا‌وجهه

ادامه دارد …

منابع :

  1. قرآن کریم
  2. قاموس قرآن
  3. فرهنگ معین
  4. فرهنگ عمید
  5. فرهنگ اندیشه‌نو
  6. فرهنگ لغات قرآن
  7. المنجد ـ محمد بندربیگی
  8. کیهان فرهنگی شماره‌های ۱۳۷ ـ ۱۳۸ ـ ۱۴۳
  9. نامه فرهنگ شماره‌های ۱۲ ـ ۵ ـ ۶ ـ ۱۵
  10. العروی، عبداالله ـ العرب و الفکر التاریخی ـ الطبعه الرابعه ـ ۱۹۸۸ المرکز الثقانی العربی
  11. اسلامی ندوشن ـ فرهنگ و شبه‌فرهنگ
  12. آشوری، داریوش ـ ماومدونیت
  13. مولانا ـ مثنوی شریف
دسته: مقاله | نويسنده: admin


نظرات بینندگان:
مجتبی دهقان گفته:

مقاله آوانگاردی بود در باب فرهنگ ممنون

کاویانی-انجمن شاهنامه یزد گفته:

با درود بر شما استاد صدیق گرانمایه

متنی بود بسیار خواندنی و همانند همیشه پربار و پر ارزش

امیدوارم پیوند شما با تَخشایی (برابر تکنولوژی از نگاه پروفسور حسابی) همیشگی باشد و همگان از راه دور و نزدیک بتوانند با دیدگاه های شما آشنا گردند

چشم به راه شما در انجمن خودتان هستیم

پاینده باشید

دشتی گفته:

با درود و احترام

بسیار عالی بود مشتاقانه منتظر بقیه مقاله هستم. موفق و مانا باشید.

صدرا ابرقویی گفته:

بنام خدا
جناب صدیق
با سلام
مطالب مفیدبود
موفق باشید انشاا…

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

انتشارات شهنا

انتشارات شهنا
1
No Image No Image