چند شعر از اندیشه شاهی |
|
۱ _
اعتراف می کنم
که مرگ را تجربه کردم در آغوش تو
مانند دختر غریبه ی که
دیشب شلاق های عاشقی را
تجربه کرد
و من برای همسر “خرگوش انقلابی” ام
اطفال مرده ام
متاسفم
که امروز جنازه ام را می خوانند
روی خیابان “انقلابیون” شهر بی مهرم
نگرانتم خرگوشم
نگرانتم همسر مهربانم
تو را دور از هر اندوه می خواهم
و کنارت می خوابم و
دوستت دارم را برایت آهسته
آهسته زمزمه می کنم…
۲ _
به بازار عاشق فروشان رفتم
معشوق خریدم
به قیمت یک بوسه ی ” انقلابی”
تو را خریدم که دیگر
زنجیر های سنگین بدبختی را بشکنم
دنبالم کن
آزادی مال توست
عشق من…
۳ _
باید بدانی که من دیگر ” نوربند ” تو نیستم
“سفید برفی” ات
در روزگاری بی تو بودن
پیر شد “خرگوشم”
با نفرت دور بی اندازش
من نقاش ” آزادی” ام
و تو معشوق فراموش شده ی منی
و حالا پی بردم که به تو
ایمان آوردم “خرگوش انقلابی ” ام
۴ _
عشق زمانی معنی پیدا می کند
وقتی تو
در من نفس بکشی
آزادی.
دسته: شعر | نويسنده: admin
|
نظرات بینندگان:
سالار عزیزپور گفته:
اندیشه شاهی عزیز، در انتظار شعر های بهتر شما، چشم در راهم
|
|