به سوی او باز می گردم / پگاه عامری |
|
بر درم می کوبد
قلبم به او پاسخ می دهد
محکم بر جای می مانم
و در را نمی گشایم
این اندیشه ی در مانده
خود را قوی می دانسته
در این ساعات ِ تب آلود
به که روی آورد؟
کجایی ای بزرگ ِ ناشناخته ؟
چشمه ای به من بده
تا شب ِ پلکهای سوزانم را ، در آن بشویم
که بی وقفه می شنوم
زوزه ی گرگی را ، در پی ِ ماه
از کدامین گور برخاسته ؟
این چنین اندوهگین
چه می خواهد از من ؟
ماه ، پنهان است !
و از رنج ، به ستوه آمده ام
دیگر منتظر نمی مانم
شاهد ِ مرگم بوده ام
و خوشایند نبوده است
بیزارم از دروغ گفتن به قلبم
به سوی او باز می گردم
ای بادهای مهلک !
اینک ایستاده ام ، بر لبه ی پرتگاه ِ فردا
با خود ، ببرید مرا
دسته: شعر | نويسنده: admin
|