عنوان مقاله :
گوش بچسبان به سینه ام و بگو اسب ها…
نگاهی به مجموعه ” ابر بزرگ “، اثر حسین شکر بیگی
___________________________________
امتیاز بزرگ ” ابر بزرگ ” زندگی و زنده بودن و دغدغه های واقعی زندگی و ذهن انسان است؛ انسانی در پشت پنجره آپارتمانی در سوئیس یا در آفتاب سوزان شاخ آفریقا؛ انسانی که همواره در رضایتی گاه کامل میل به تکنولوژی دارد،اما نمی خواهد گذشته و هویت تاریخی خود را وا بگذارد وهمین انسان است که گاهی دلتنگ گذشته سرشار از طبیعت و اجتماع خود می شود و ناخود آگاه بر پیشرفت و تکنولوژی می تازد؛ تکنولوژی که در کنار آسایش، تنهایی را هم برای انسان امروزی به ارمغان آورده است.
کسی که بر ماه فرود آمد
نمی دانست
هزاران رویا را
ویران می کند
….
نمی دانست
پا
می گذارد
بر چهره ای
که قرنهاست
تنها مهربانی ست
که گاه جای خالی کسی را
برای ما
پر می کند
****
کسی ماه نیست
کسی آن ستاره دور حتا نیست
روزی به کسی نشانش دهی بگویی
ستاره من است
کسی نیست
و اینجا
هوا از بیست درجه زیر صفر
سالهاست که گذشته
در این ساعت
یک دوست در جهان نیست
گوشی را بردارد
وبگوید: سلام من ماه هستم
در کنار چنین دیدگاه فراگیر و جهانی، شکربیگی نیم نگاهی هم به مختصات جامعه ایرانی دارد؛ جامعه ای که در آن می توان هم سراغ از دنیای مدرن گرفت و هم قوائد و چارچوب سنت را با تمام وجود خود احساس کرد و همین تقابل انسان ایرانی ست که در مجموعه ابر بزرگ به حالت تضادی نمادین بروز می کند؛ به نحوی که درشعر شکربیگی؛ در حالی که از مخلوقات زندگی مدرن، مانند اینترنت و ارتباط مجازی صحبت می کند؛ حضور شتر و اسب و یا برداشت های تاریخی و رؤیا گونه از ماه نیز دیده می شود. به نظر می رسد شکربیگی می خواهد با تکرار چنین گذشته ای، راهی برای آینده باز کند.
در پبجی از فیس بوک
فتوشاپ نمی دانم وگرنه زیبا ترم
موهای جو گندمی
گرگ رقصی های چشم
با کیبوردی دیوانه به من برسی
****
شترها کاروان که می شوند غروبها در دور دست زیباتر است
ربنایی در عضلاتم هست
آهسته ای در شن
و دیگر می ترسم چشم بدوزم به این آدمی که هفت سیلاب بیشتر نیست
یکی از ویژگی های بارز مجموعه ابر بزرگ، ایجاد تفکر است؛ تفکری که فدای زیبا سازی شعر نشده؛ به معنایی دیگر پنجره ای که شاعر در پیش روی مخاطب می گشاید با پایان سطرها به بن بست نخواهد رسید و مخاطب را به با پایان هرسطر و هر شعر به تفکر وا می دارد.
سلامتی ما
که هنوز فکر می کنیم
در پاراگرافی از یک داستان
یا پلانی از یک فیلم
بالاخره چهره ای آشنا می بینیم
وقسم می خوریم که خود خود خود اوست
***
انگشتی بر مکعب و
قوسی های مقدس
هندسه خورشید و
ساختمان های کبریت
آی دریا بغلم کن
هرچه هست همین است
بعد تن می دهی به لجن
بعد کرم هایت را دوست داری
بعد…
آی دریا بغلم کن
در مجموعه ابر بزرگ بسامد کلماتی، چون ماه وپوست فرآوان است، البته حضور این کلمات در جای جای مجموعه، حالت طبیعی خود را در سطرها حفظ کرده و کمتر باز خوردی برون شعری دارد؛هرچند کلمه پوست به سمت فضاهای گوناگونی کشش دارد، اما به نظر می رسد شاعر می خواهد بیرونی ترین مرحله ارتباط انسانی، یعنی حس لامسه را برای مخاطب امروزی که هر لحظه از انسان های دیگر دور می شود ، تداعی نماید.
دیوار پوست من بود
دوست من بود
دیوار کوچه ی شاید تو برگردی شاید
کوچه ی هنوز باور نکرده
شکربیگی شاعری تجربه گراست، با تجربه های همه گیر و آشنا که می تواند برون رفتی دلنشین را برای مخاطب فراهم کند، فضایی که نمی خواهد تنها از اشتراکات بگوید و بگذرد ، بلکه این اشتراکات راهنمای مهربان مخاطبند.
رادیاتورها تقلا می کنند
درزها را می گیرم
لبخندت را از زنم پنهان می کنم
چراغ را خاموش
وبر می گردم به زیر زمینی در چهارده سالگی
تا بوی تلخ خمره ها بپیچد در دماغم
وکسی با بوی به غافلگیرم کند
لبم را بدوزد
وانگورها روشن شوند
و البته گاهی شخصی نویسی ، ارجاعاتی بی دلیل پیش روی مخاطب قرار می دهد که شائبه های گوناگونی را تداعی می کند و راه ورود به جهان شاعر را می بندد.
دیوار پوست من بود
حمیرا اسم تو بود
گاهی با خون رقیقم
گاهی با زغال پرت می دادم
بر خاک
خاک هم پوست من بود
آن وقتها از نظامی هیچ نخوانده بودم
حمیرا بودی
شیرین هم بودی
حتا آن دختره چشم دریده ی موبور با پوست تیره که یک روز او را باد با خود برد
با نیسانی که تکه های اتاق و گاز و رختخواب را نیز برد
و در کلیت:
کتاب ابر بزرگ کتابی متنوع است که مخاطب را هیچ گاه خسته نمی کند، مجموعه ای با کشف های موفق و تصاویر حساب شده که با قرار گرفتن در کنار فضایی احساسی ، جدا از لذتی گذرا ، مخاطب را به فکر وامی دارد.در کنار چنین محیطی مهم ترین ویژگی مجموعه ابر بزرگ، احترام به شعور مخاطب است.
ودر پایان قسمت هایی از این مجموعه موفق :
این چاه به نفت برسد یا نرسد
ما همچنان در مانیتورها غایبیم
یوسف چند سنتی گران تر
چه فرقی می کند؟
این چاه را پدرم کند
می گفت
استخوان سبک می کنیم
گلویی تازه
یوسف بالا می آوریم
***
سلامتی ما که هنوز
در این پوست گرم می آوریم
و این لب را وعده می دهیم
به لبهایی گرم تر از این لبها
وحتا کمی تشنه تر
…
سلامتی ما
که خاک خویشان دورمان هستیم
ودر حتا
بر غبار نمی بندیم
***
چقدر خوب است نام زن آدم ستاره باشد
اما همیشه
نام زن آدم حواست
دسته: