دنباله ی این ماجرا ، دستی که می گیرم
هی خواب می بینم که توی خواب می میرم
می خواهد از من زندگی کردن بیاموزد
من که خودم هم از خودم این روزها ، سیرم
وقتی که لب وا می کند روی تنم این زخم
مثل نصیحت های تلخ مادر پیرم
تا می شوم تنها و می خواهم خودم باشم
هی روی اعصابم تو می افتی و درگیرم
اصلا بیا و راحتم بگذار می خواهم
حق خودم را پس بگیرم یا که تقدیرم …
روح از تنم می گیرد و آرام خواهم مرد
یا که جنون می گیردم تا پای زنجیرم
اما دلم راضی به این رفتن نشد شاید
وقتی تو دستم را نمی گیری زمین گیرم
حالا سه تا نقطه خدا می داند از بعدش
من همچنان از دیدنت تاثیر می گیرم .
دسته: