من به دنبال خانه هستم، به دنبال جایی که نیست/ سهند ستّاری |
|
اگر بپذیریم که جامعه مدنی اصولا مکانی انتزاعی است برای مقاومت در برابر زیاده خواهیهای سرمایه، در آن صورت شهری که با فقدان اجتماع شهری روبروست؛ ناخودآگاهانه جامعه مدنی مستقیماش را پس میزند و به درون «خانه» باز میگرداند. درواقع خلق هر کلان شهری در پس تملک «خانه»هایی است که برای من تو به مثابه «جا»یی است برای رفتن. اکنون در پس استعمار زندگی روزمره و خلق هولناک متروپولیس، خانه برای من و تو بیگانه شده است و درحالی که چهره اطرافیان برایمان غریبه و بیگانه است مدام در تکاپوی رفتن به جایی هستیم. چیزی که اکنون بیش از پیش در متن زندگی روزمره و در پس شکاف و ترکهای شهری که از دل همهمه برسازنده دنیای مدرن بیرون میزند مساله گون شده همانا فقدان خانه است. اما تو نه تنها باید فقدان را تجربه کنی بلکه به میانجی تصدیق همین فقدان، مرزی را ترسیم میکنی که گویی در ابهام تجربه مدرنیته گرفتار است. با این حال ما در مواجهه با چیزهای به معنایی که به شکل کابوس واری در گرو متن زندگی روزمره است به کل مساله مدرنیته تن دادهایم. “فقدان”، هم بسته مدرنیته ماست و توگویی “فقدان خانه”، جز جدایی ناپذیر شهر ماست.
بر اساس تبیینی پدیدارشناسانه، خانه محلی است برای تضارب اندیشه، خاطره و رویا. خانه محل ثبت خاطرهها و مامن رویاپردازی و پشتیبان فرد رویاپرداز است و به ما این امکان را میدهد که در آسودگی رویاپردازی کنیم. درواقع امکان تحقق «خانه» در گرو بالقوه گی رویاپردازی است. چراکه نمیتوان با هیچ قطعیتی ملاک و معیار تعیین ارزشهای آدمی را صرفا بر مرکب اندیشه سوار کرد. شاید رویاپردازی همانا بیانگر انسانیت باشد و شاخصه شجاعت. پس خانه را میتوان یکی از بزرگترین قدرتهای ترکیب کننده اندیشه و خاطره و رویا تلقی کرد. خاطره و یا بهتر است بگویم سیاست خاطره برای ما مهم است بدین علت که آخرین مقاومتها در برابر هر وضعیت امحا شدهای از آن خاطره هاست. اگر بتوان فراموش کردن را به سان انتقامی در برابر وضع موجود در نظر گرفت در آن صورت پذیرفتنی است اگر بگوییم کسی که خاطره ندارد فاقد حس مسئولیت پذیری است. از طرفی در خانه با رویای معوقی روبرو هستیم که هر لحظه به انفجار درونیاش نزدیکتر میشود. تعویق رویا در خانه رخ میدهد. رخداد انفجار درونی رویای معوق، سرآغاز پرتاب شدگی تو به شهری است که در آن خبری از خانه نیست. بنابراین ما نسبت به خانه مقروض هستیم. باید تداوم از دست رفته فضای (space) خانه را دوباره به جریان انداخت و البته سهم فقدان سوژه سیاسی را در خلق خاطره لحاظ کرد. درواقع هرچه پیوند میان فضا و خاطره محکمتر باشد، امکان تحقق سوژه سیاسی و مردم، بالقوه گی خود را حفظ میکند. چراکه خانه بدون سیاست خاطره و رویا میتواند صرفا به مکان کاوی رویای ما بدل شود و حضور ما را در هر لحظه ای (moment) پیش پا افتاده کند.
از این رو بایستی اذعان داشت که بسیاری از خاطرات ما در خانه شکل میگیرد. و اگر خاطرات به درستی پناه گیرند و روشنتر به تصویر در آیند همواره میتوان در مسیر تبدیل شدن به یک سوژه سیاسی و به تبع آن شکل گیری مردم، به میانجی رویا بدان بازگردیم. خانهای که در آن به دنیا میآییم در پس همه ارزشهای برسازنده و پوزیتیو حمایتیاش، لبریز از ارزشهایی است که مقوم رویا و رویاپردازی است. امروز اگر خانهای باشد، بیرون این خانه مسکون و ساکت، جهان زمستانی و ساده و بیرنگ و هولناکی در انتظارت خواهد بود که همانا به سان امکان تحقق یافته حذف خانه است. درواقع چنین حذفی، خانه را در برابر «نه-خانه» قرار میدهد و امر بیگانگی را برایمان برجستهتر از پیش میسازد. تمام مساله ما این است که اگر نتوانیم در رویاهایمان از خانه صحبت کنیم، آیا امکان تحقق سوژه سیاسی و مردم وجود دارد؟ اگر ترسیم یک آسودگی همیشگی و طلب امر ناممکن دچار منطق همسانی باشند در آن صورت دغدغه تعلق به خانه و دغدغه در خانه بودن نیز به سان طلب امر ناممکن است؟ با تمام این اوصاف من برای اینکه از «مردم» باشم باید به سیاست خاطره وفادار بمانم، باید شجاعت رؤیاپردازی داشته باشم؛ چراکه من در این شهر به دنبال خانه هستم و شاید به دنبال جایی که نیست.
دسته: مقاله | نويسنده: admin
|
|
|