حال کامل :
[سایه ای میخکوب به دیوار
پرده ای حائل
میان نگاه تو تا خفقان من ]
دیشب :
عروسی تو امشب عروس شده ام
این کراوات یک گره ِ دیگر از گردنم طلبکارتر است
لب های من از لبه های پیرهنت آویزان تر
از این سایه های پاکوتاه هم کوتاهی کرده ام
که از دیواری کوتاه تر از چین های دامنت بالا می آیند
از بی رنگی حنای تو دست هام بنفش است
ازگذشته های دور می ترسد از :
پدرها (بوی بسترش دست از سرش بر نمی دارد)
مادرها ( آبی چشمش در آینه ها جاری است)
مردها ( ریشش لب هایش را می سوزاند)
زن ها (توی آینه «من»ی است که به «او» می خندد)
بچه ها (کو(؟)دک کو(؟)کیم(؟) کو(؟) کو(؟)کم کن کم کم کم)
حال ساده :
زیر پوست این زشتی گوشتی دارد که عصبهایش از درد به هم می پیچند
توی روده های این زیبایی روح هایی است که مثل خوره در انزوا آهسته خورده
حالا من چرا باید هر شب دهان این تلخی ها را … هاااااااا ؟
مضارع استمراری ؛ حال های تکراری :
بازی هایی توی شبهای ِ ولرم ِ هالی به اضلاع زمین در جریان است
قهوه های قبل از تخت ،خواب های عرق کرده ی زیرپوش ها را می پرانند
عصرهای شکلاتی لای مبل های عسلی لب ها را می لیسند
غروب ها دل گیر می دهد دست در دست خیابان ها بارانی شود
چشمی توی چشم می قفلد
کلیدی توی قفل می چرخد
انگشتی روی کلید می لغزد
(لغزندگی زمین از زیبایی بازی های زیر نور افکن کم نمی کند اصلن )
باز بازی با زی با زی با زی با زیبا
فردا :
[باد می وزد
پرده ای می افتد
سایه ای فرو می ریزد از دیوار]
دسته: