امکان تحقق سوژه روشنفکری در ارتباط با دولت/سهند ستّاری |
|
آنچه تا کنون در تقابل میان نهاد روشنفکری و دولتها در ایران مطرح شده همواره نشان از تضارب آشکار و نهادینهای بوده که به سان امکان تحقق ارتباطی از جنس طلب امر ناممکن است. پس در ابتدا به عنوان پیش فرض این یاداشت و به میانجی خوانشی رو به پس (Retroactive) از رخدادهای تاریخی، سوژه سیاسی رادیکال را سوژهای در نظر میگیرم که الزاما بر وضعیتی انگشت خواهد گذاشت که در همان دوره تاریخی، امر ناممکن تلقی میشود. پس باید امکان بالقوهگی سوژه روشنفکری را در دل سیستم بررسی کنیم. ذکر این مهم ضروری است که در یاداشت پیش رو دولت را نهادی برخواسته از سیستم سرمایه داری نظر میگیریم که با مفهوم “دولت-ملت” در تضاد است.
به نظر میرسد در تحلیلی دم دستی و قرائتی ساده انگارانه، چیزی که همواره خاستگاه «جورناشدگی» و منشا تضادها و ناهماهنگیهای میان دولت و روشنفکران را تحریک کرده ریشه در قرائتی ناموزون دارد. تقریری که تاکنون مقوم عدم ترجمه جایگاه روشنفکری نزد سیستمها و دولت بوده است. چراکه دولتها همواره با دو رویکرد همیشگی و مشخص به سراغ روشنفکران رفتهاند و همواره «امکان تحقق ارتباط» را در کنار «امکان تحقق شکست» به نحوی یکسان ترسیم کردهاند. بر این اساس تلاش نخست دولت همواره در جذب و به خدمت گرفتن و حتا وابسته کردن روشنفکران بوده که در صورت محقق نشدن مشی آغازین، به حساب نیاوردن، حذف، نفی و در حاشیه قرار دادن روشنفکر اساس کار قرار میگیرد. اما در طرف مقابل نیز به نظر میرسد که روشنفکران به دنبال تاثیر گذاشتن بر دولت و ایجاد تصمیم سازی به واسطه دولت و همچنین ابزار کردن آن و قدرت متمرکز بوده و هستند. محل نزاع زمانی شکل میگیرد که از یک سو دولتها نمیتوانند روشنفکران را وابسته خود کنند و از سوی دیگر نیز روشنفکران در صورت عدم تحقق خواستههایشان در مقابل دولتها جبهه گرفته و به عنوان اپوزوسیون از طریق رسانهها و قلم و اندیشه صف آرایی میکنند. اما خاستگاه و علت این «جورناشدگی» به این قرائت ساده ختم نمیشود و این تمام داستان نیست. چراکه چگونگی شکل گیری سوژه روشنفکری و تقابل آن با سیستم و دولت اساسا منوط به نفی بالقوهگی در دل وضعیتی است که توسط سیستم به نحوی غیر تجربی صورت میگیرد.
اگر مفهوم بنیادین روشنفکری را از چارچوب تعاریف نمادینش جدا کرده و امکان بالقوهگی را در متن این جریان بررسی کنیم و بتوانیم با رویکرد تفکیک گرایانهای که مجهز به بینش تاریخی-انتقادی و نفی گراست اساس خاستگاه نظری و رویکرد انضمامی این جریان را مرور کنیم در آن صورت ردپای رسم الخط جزم گرایانه سیستم روشنتر خواهد شد. از این رو همواره به سبب شکافهایی که میان تمامیت شکل یافته و سیستمی که سعی دارد با پر کردن ترکها از «وانمودههایش»، تصوری موهومی ارائه دهد امکان حضور تام هیچ هویتی شدنی نیست. پس سوژه همواره در تلاش است تا از یک سو پیش فرضهای خود را برسازد و تمامیت خود را حفظ کند اما از سوی دیگر برای سوژه شدن مجاب است تا به درون خود بخزد و با نفی تمامیت، الزاما با دو پارهگی خود روبرو شود. بنابراین ایده شکل گیری سوژه روشنفکر در گرو همین دوپارگی است. روشنفکر همزمانی که دوپاره میشود شهر را نیز دوپاره میکند و در حالی که باید به یک سوژه سیاسی تبدیل شود در متن کنش سیاسی مجاب خواهد بود تا به هر مخاطرهای تن دهد و عدم تضمین را به جان بخرد. بر این اساس نظر به اینکه ایده روشنفکری برای شکل گیری بایستی وضعیت را دوپاره کند پس امکان بالقوگی سوژه روشنفکری در نهاد سیستم دست کم اگر به سان امر ناممکن تلقی نشود همچون امری پارادوکسیسکال خواهد بود که چندان به مزاج سیستم خوش نخواهد آمد.
پس امکان تحقق سوژه روشنفکری که با امکان تحقق سوژه سیاسی در هم تنیده است منجر به شکاف و بر هم زدن وضعیت توپر سیستمی خواهد شد که گاه در لباس دولت ظاهر میشود و گاه در قامت سیستم انتزاعی و یا حتا در پس وضعیت بیربط زندگی روزمره. از طرفی دولت یا سیستم نیز مسلما با پر کردن تمام حفرهای که در دل زندگی روزمره و ساختار درونیاش وجود دارد درپی پس زدن سوژهای خواهد بود که مدام بر دوپاره کردن وضعیت تاکید دارد، چون این سوژه محقق نخواهد شد مگر به میانجی دوپاره شدن خود و همزمان دوپاره کردن وضعیت و نفی ایده مرکز. پس امکان تحقق سوژه روشنفکری در تلاقی آشکار با ساختار سیستمی خواهد بود که هیچ ترک و شکافی را نمیتواند تحمل کند و امکان تحقق سوژه مردم را پس میزند.
دسته: مقاله | نويسنده: admin
|
نظرات بینندگان:
محمود طیّب گفته:
+ ویرایش:
درود دوست من.
اشاره ی خوبی داشتید و سپاس از اینکه نوشتید در این باب.
اما دوست خوبم. ما در ایران هستیم ها!!!! روشنفکری در اینجا معنایی ندارد. … چرا یک معنا دارد: غربگرایی و تمایل به براندازی.
دارم جدی حرف می زنم و شاید تا به حال این را مستقیم از کسی نشنیده باشی اما میشه مستقیم از وضعیت جاری آن را دریافت. و شاید من مستقیم شنیده باشم!!
***با این توضیح که یک وجب از حتی زباله دانی چغندرآباد وطنم را هم با غرب و هرچه ایسم و تفکر و گرایش و چه و چه در آنجاست عوض نمی کنم.
اما این را هم بدانیم که جنبش هایی مانند جبهه ی ملی، نهضت آزادی، حزب توده، اندیشه های مصدق عزیز و بازرگان و دکتر سحابی و دیگران همین گرایش های روشنفکرانه است که شما فرمودید و فعلاً “بنا بر احتیاط واجب حرام شرعی هستند”. و حیف است که چیزی ننوشتید و مطلب تان کوتاه بود. البته در باره ی حزب توده باید کمی دقیق تر باشیم. مثلاً باید حساب سازمان نظامی حزب توده را از این مقوله جدا بدانیم.
باید در این زمینه کتاب نوشت نه مقاله یا یادداشت یا نظری از من کوچک.
البته این آخرها تعاریفی از طرف همین دولت هایی که اشاره کردید از مفهوم”روشنفکری” شده و حتی کتاب سخنرانی های “ایشان” هم در این باب منتشر شده است و هنوز دارم می ترکم برای بار چندم از این تعاریف و وضعیت و تفسیر و تحریف هایی که در باب روشنفکری و از این دست مصادیق در ایران می شود. آنهم از طرف “کی” ها؟!!!!! از طرف کسانی که پادروشنفکر یا آنتی روشنفکر هستند.
البته خیلی از واژه ها و اصطلاح ها را دچار تفسیر وارونه هستیم و من به چندتای دیگرش هم اشاره می کنم مانند دانشجو، دانشگاه، علوم انسانی، آزادی و مهم تر از همه “سه نقطه.”
و بگذریم دوست خوبم.
تاریخ ها محکوم به تجدید و تکرارند…
با سپاس
م.طیب گفته:
درود.
احساس می کنم نظر من از زیر این مطلب حذف شده است.
لطفاً در این باره توضیح داده شود.
با سپاس