روزی دهان زخم تو را بستند
تا گم شوی میان معما ها
قلبت ترک ترک شد و نشکستی
بابای قهرمان شده ی… تنها
این سال ها که رفت، نگاه تو
در حدس های بیست سوالی بود
من بودم و تمام جهان، اما
جای گلوله های تو خالی بود
از بس هوای چشم تو را کردم
چشم تمام شهر هوایی شد
برگشتی و دو بال فروبسته
تاوان سال های رهایی شد
توی سرت تلاطم اقیانوس
در سینه ات پرنده ی غمگینی ست
روی نفس نفس زدنت انگار
دنیا هنوز وزنه ی سنگینی ست
نبضت سکوت بین دو فریاد است
عشقی که از ابد به ازل برگشت
موجی که سمت ِ ساحل امن آمد
تختی که از اتاق عمل برگشت
از مرزهای پر گهرش خسته
از دشمنی که داشتنش زوری ست
مردی که در نهایت تاریکی
بر شانه اش ستاره ی پر نوری ست
دسته: