وَ آن همه سال گذشت
و سوال های دیگر
این همه .
وطن امّا
همچنان همان جاست
در مختصّات قدیمیِ وحشت پا می فشارد
بر آرزوهای نخ نما
قلب های شکسته
سلام
مصیبت خیز ترین خاک
سلام
و این منم
مولود حمام فین
فرزندِناخلف دو کودتا
بند ناف ام بریده به شمشیر کُند خرافه
ملزم به رعایتِ هیس!
آرام
بخت خواب است
تخت برقرار
هشیار می شوم با کلمات سرخ
و دهان پراکنی می کنم
در سایه روشن ها
نگاه کنید
آقایان
خانومِ ها
از رصد درد در همین دو وُ نیم کلمه پیداست
مخترعان حرم سرا
سفیران میدان رجز
پهلوانان مینیاتوری
مجیزگویان مرگ
اینها همه پدران سلحشور ما بوده اند
به گواه کتیبه ها
در اثنای این زیبایی بی بدیل
“انسان”
جز سیاه لشکری نکرده اند
لطفن با اشک خود ارجایی نکنید
که این هویت مندرس دوباره به تن می چسبد
تا عفونت
مضمون جان نوباوه گان ام نشود!
ادامه می دهم به ماگویه
چه اندوهی تلخ تراز پلاسیدن لبخند بر لب های صبور
چه اندوهی تلخ تر از پایان آرزو
چه اندوهی سایه انداخته برتصوّر ما
که روبروی پنجره های بسته شکسته ایم
و سکوتیم
از هراس گوشی که تیز شده تا زبان بِبرد
تاکی دل به ساده ترین اوهام
و کابوس را
با سفسطه های جادویی
به رؤیا تبدیل کنیم.
تا تَسَری واقعیت به واژه ها
من !
مولود حمام فین!
در قرائت این تاریخ بی حقی
به روایت هر نگاه
ازعلائم ماسیده برجلد شناسنامه ام
مستفاد می کنم آخ!
و اقرار می شوم از کودتا تا کودتا
: هر روز
به دست مادران خودم
کشیده شدم به صلیب
آخ
خ
خ!
که بو می دهد مام وطن
بو می دهد
از تزریق تن ها به خرافه
از مغزهایی که مادیان وار
ارابه را تا فتح باستانی جهان به پیش می کُشند هنوز
بو می دهم
ازطنابی که زیبا رویِ یهود با گیسواناش بافت ¹
گردن هامان کرد و هفتاد پشتِ آزگار ²
آویزان
اُفتاده ایم
بومی دهیم
ازگند ترکمانچای وگلستان
ازخون هایِ لخته ی دیشلمه
از تجاوزِ مشروط به ماده قانون ها
ازمجلسی که با خطبه ی توپخانه به عقد
پدرانم در آمد
از مزه ی قهوه ی قجری
مستفاد می کنم
زنا شده است با زبان مادری
و می چکم
از عبارت اشک
درسکوتِ خیابان های سرد طهران
من
هر روز
به قتل عام رسیده ام
به گواه ماگویه ها
این گربه ی مغموم
سالیان دراز درحالت حیوان با وفا
با پارس های بلند و پر وقار
فاعل هار هراس بود
در اهرام
از استخوانِ پوسیده ی فراعنه مغز مکید
و آتِن
از سوزِ آوازه اش درسالن های اُپرا خود سوزی کرد
لای خودمان باشد !
امپریالیسم ازگوشه چشم همین گربه درزکرد
تا غمزه های مرگ
چکید در جامِ جهان نما
هنوز انسان خواری از دهان تو آب می خورَد
جناب ماگویه ی کبیر
آسوده نخواب!
پیر صِله بگیر
سی سال سیاه آب به آسیاب هیتلر بست
سوگند به حرف ندا
این استالین بود
که در خیابان های سرد طهران
با داس زنگار بسته ی آن آهنگر
چه سبز زخمه زدند به شوره زارگلو
ای کلمات مُثله به نام پارسی
ای ساکنان سایه روشن ها
ای وارثان دوکودتا !
درفش کاویانی
طرحِ خامِ پرچم اتّحادِجماهیرِ اضداد نیست؟!
از چه آوازی میراث خواران مرگ مجریان زندگی شده اند!
تا بغض
با استناد به جمجه های اجدادی
فاعلم کند درحالت بالقوّه
هیچ اندوهی تلخ تر از ماگویه های شفاهی نیست
جناب آقای کبیر!
نگاه کن !
این خون بابل است
که از دماغ های من می پاشد
به سکوتِ سرد خیابان ها
بگو!
زیر سوسوی کدام ستاره ی رو به خاموشی
در آغوش بی پایان کدام دشت
کجا بمیرم ؟
کجا کلمات عاقل می شوند
کجا لکّه ی خورشید مُرده روی کاغذهای
ته مانده ی زندگی را
به آتش نمی کشد
کجا بمیرم؟
کجا!
کِی من و تو
یک روز یک ساعت
یک لحظه خوشبخت نوشته شدیم
کی این هویت مندرس
با تقویمِ روی دیوار منطبق می شود
کی قهرمان شکست ناپذیر
که ماگویه های اسب اش به گوش نمی رسد هنوز
نوار زمان را می دَرد
در را می کوبد
و لبخند
بر لب های صبور نقاشی می کند
تا تابش دوباره ی نور بر اشتیاق اشیا
بگو!
کجا وُکی
مرگ سرمشق نبود
یا بی زنجیر فرمان آزادی مصادره شد
که من شور می نویسم
در بند کلام
چه سال ها زیر لب سوختیم
از کنایه بازی با نور زیر خیمه یِ شب
لطفن نظم دهان پراکنی را هم نزنید
که استعاره ای به تلخی ما
از ضمیرحدس می گذرد برای شما
ماگویه میکنم
من !
مولودحمام فین!
به حرف الف
چه با کلآه چه بی کلاه مشکوکَم
از کجا
که تخت جمشید به تازیانه پا نگرفته باشد
از کجا
که روضه خوان دوم دوزخ زرتشت نباشد
از کجا
که از ماگویه ی چراغِ به مسجد حرام
باز در خانه سکندری نخوریم
ازناکجا به کجا پناه ببرم
کجا بمیرم
کجا
کجا بمیرم که فرهنگ
نه ویرانه های خوش خراش
نه در همدستی آجرها با خطوط نستعلیق
و نه از فاحشه های دمدمای غروب
ازپذیرش چنگک های فرو شده در چین درفش
از شناسنامه ای باشد
که ویزای اقامت دائم بود
در همین جهنم خودمختار
هیچ فرق متفاوتی میان حالا و هزاره های گذشته نیست
هر جا جرقه ای در تاریکی ماگویه کند
ریشه می دواند در سُستی خاکستر
و مطابق با قانون آتش
خانم ها آقایان!
با اولین باد
پرچم ها
بر فراز هویّت های ویران
به اهتزاز می افتند.
چه درد آور است
این پا نوشت
لب های صبور !
من
تا سقوط نستعلیق
به ماگویه ی میترا
به dna سوشیانت
به زیر بنا و بَنّای رستاخیز
و هرآنکه بنا به عزیمت ازدوباره ها دارد
به اینکه کریم وکیلِ خانِ رعایا بود
یا وکیل الرُعیا
اصلن
از این همه لام و الف
به ماگویه های فارسی مشکوکم
قسم به خواجگی آغا محمد خان
قسم
تلخ ام
تلخِ ایل ام
تلخِ تبار ام
تلخِ هنوز ام
روی ساندیس ها می خوانیم
: از اینجا
ولاکن به ابتدا
از آنجا باز می کنیم.
__________________________________
۱٫ اشاره به اِستر ملکه ی خشایار شاه .
۲٫ هامان، وزیر معدوم همان شخص .