عنوان : نگاهی به شعر ” عبور از آخرین روزهای پاییز “
سروده ” منصور خورشیدی “
————————————————
هوا های ناگهان
میان ساقه های جوان که می افتد
باد های رمنده از همه سو
تکثیر می شود
ترازنامهی تمام روز های رفته
عظیم تر از مصوت بلند
نبض تمام الفبا را در الفت نگاه
به پندار پرنده می سپارد
با عزت عمیق ترینِ عشق
آخرین روز های این فصل
ساده ترین تبلور باران
به ضیافت زمستان می رود
با فرود بی تاب آسمان
پشت تپههای جوان
——————————-
سه بند بودن شعر به فصل برمی گردد که سه ماه دارد . ماه آخر که به زمستان متصل می شود در بند آخر به وضوح ذکر شده است ( آخرین روزهای این فصل … به ضیافت زمستان می رود ) و در بند اول نیز ظهور نخستین بادهای پاییزی در قالب ( هواهای ناگهان ) آمده است .
بند اول :
” هوا ” چگونه ” ناگهان ” می شود مگر اینکه به جای کنش بنشیند . این هواها باد نیستند اما کنش گرند . پس این هواها را به حساب تصرف شاعر در واقعیت از طریق زبان می گذاریم . هوایی که کنشگر است اما هنوز باد نیست . این هوای مخصوص میان ساقه های جوان می افتد . ساقه های جوان یک عبارت معمولی است و مدلولی مشخص دارد . گیاهی است نورسته . بادهای رمنده همان هواهای زبانزاد هستتند که در تماس با ساق های جوان به واقعیت برمیگردند و بادها – هواهای کنشگر – متولد می شوند . تکثیر از صفات گیاه است و از همان ساق های جوان – که به اعتبار جوانی خاصیت باروری دارند – به بادها منتقل می شوند . ” از همه سو ” نشانه ی انفجار است زیرا باد از یک سو می وزد مگر اینکه انفجاری رخ داده باشد و بادها از همه سو بوزند.
بند اول شعر سفر هوا از زبان به واقعیت بیرون از زبان است و تکثیر از همه سوی بادها در انفجاری که از همخوابگی هوا ها و ساق ها پدید می آید . ( این تاویل شخصی من است که : ) هوا با هوای نفس و هوس ایهام دارد که در این صورت شعر رویه ای تشخیصی و انسانی به خود گرفته وبه لقاح و باروری برخواهد گشت ( پایان تاویل شخصی ) .
بند دوم :
ترازنامه ، حساب و کتاب و سود و زیان است . اما این معنایی است که جامعه برایش در نظر گرفته و به آن عادت کرده است باید ببینیم بازگشت به معنای اولیه در شعر جایی پیدا می کند یا نه ! تراز کردن به معنای متعادل کردن و یکسان سازی است که تقریبا با بار اجتماعی یکسان است . اما نکته مهم این است که عشق از طریق نبض قابل ردیابی است ( ابوعلی سینا ) ترازنامه تمام روزهای رفته به حرف اول الفبا هم نمی رسد ! نبض الفبا نه در کلمات بلکه در الفت نگاه است . نبض الفبا پرنده است و این پرنده نه اسم یک نوع جانور بالدار بلکه نحوه ی حرکت نبض را نشان میدهد . نبض الفبا به دعوت عشق پرواز می کند و این پرواز به کمک نگاه محبت آمیزی شکل می گیرد . اگر بردار این بند ترسیم شود نوک پیکان عشق است و پرهای دنباله اش مجموعه ی روزهای رفته و آنچه تن و اندام خط پرواز رامی سازد کلماتی ناقص و ابترند که در نگاه محبت آمیز به یک مصوت بلند هم نمی ارزند !
بند دوم شعر جمع بندی زندگی ، شعر و عشق است . کلمات هرگز از پس دریافت و انتقال زندگی برنیامده اند و یک نگاه الفت آمیز از همه ی آن ها قویتر است و ترازنامه ی زندگی آه بلندی است که عشق را به پرواز درمی آورد . این بند فوق العاده درهم کوبیده و پیچ خورده نوشته شده است . گرچه به رهایی عشق می انجامد اما روند شعر، رومانتیک ، ذهنی و زبانی است . برخلاف بند اول در این شعر چندان نشانی از پدیده های طبیعت وجود ندارد و به جز نگاه – که آن هم در بند الفت به حس انسانی گرفتار شده – باقی عناصر از پالایش ذهن و حس انسان بازمی گردند .
بند سوم :
تکرار ” جوان ” در بند سوم که یکبار هم در بند اول آمده است آن هم برای پاییزی که همیشه معادل میانسالی بوده است قابل بررسی است . هم ” هواهای ناگهان ” و هم ” آسمان ” هردو در مکانی فرود می آیند که جوان است . با توجه به همجنس بودن هوا و آسمان می شود خصلت پژمراندگی هوا را در برخورد با گیاهان ( ساقه های جوان ) روییده بر تپه ها ( تپه های جوان) مشاهده کرد . این پیچیدگی به صنعتی شدن شعر بیشتر کمک می کند تا لذت متن . بند سوم فاقد آن بازیهای زبانی و مشاهده ای بند های اول و دوم است . فصل در بارانی که کم کم به تبلور برف تبدیل می شود از جوانی و سبزی تهی می شود . اوج شعر در بند دوم است و بند های اول ( مقدمه ) و سوم ( موخره ) در خدمت آن هستند .
دسته: