مصاحبت بزرگان عرصه دانش و هنر ، همواره مالامال از حلاوت ها ، گفته ها و ناگفته هایی است که از دل برخاسته و بر دل می نشیند.
بیان دیدگاه ها، جهان بینی ها و نقطه نظرهای حایز اهمّیّت ، در گفت و گو ها میّسر می شود. در پهنه ی جهانی ، گفت و گوها با رویکردهای متفاوتی انجام می گیرد. اسلوب ها و روش های متعدّدی در انجام گفت و گوها به کار می رود، گفت و گوها بیانگر جهان زیستِ هر ملت به شمار می رود. پرسش ها و پاسخ ها، نشانگر مبتدی و خام بودن یا پختگی و پیراسته بودن یک گفت وگو محسوب می شود. از همه مهم تر، بیانگر سطح کیفی فرهنگ غالب یک جامعه به شمار می آید و به یک سخن ، گفت و گوها به بیان حدیث دل می انجامد.
******
فرصتی دست داد و مجالی مهیّا شد تا همچون گذشته ، یک بار دیگر با یکی از اهالی هنر به گفت و گو بنشینم و از سفره ی گشوده ی دلِ هنرمندی، توشه ای مهیّای دوستداران حدیث دل بکنم. باشد که برگی بر اوراق فرهنگ و هنر این آب و خاک افزوده و دینی در قبال هنرمندی ادا گردد. در گالری” کمال الملک ” نشسته ام، رو در روی هنرمند پر تلاش و نام آشنایی، چون آقای جعفر اسد زاده. منش والا و وارسته ی ایشان و چیدمان گالری اش که مملوّ از نقّاشی ها و آلات و نشانه های موسیقی و در بر گیرنده نماد هایی از فرهنگ دیرین ما است ، فضایی به غایت معنوی و هنری ، مهیّا ساخته است. می توان وی را ذوالفنون خواند و می توان با وی در دو پهنه ی عظیم هنری، یعنی موسیقی و نقّاشی به گفت و گو نشست، امّا ترجیحاً از نقّاشی سخن می گوید. چیر گی وی بر آرشه ویولون و قلم موی و بوم، بر کسی پوشیده نیست. وی به مثابه ی تعلیم گری نا آشنا با خستگی، داشته ها و دستاورد های خویش را با هنرجویانش تقسیم می کند و بیش از همه دراندیشه ی پرورش استعدادهای نو جوان و جوانی است که سزاوار طلایه داری فرهنگ و هنر این آب و خاک هستند.
ابتدا بیشتر از وی من صحبت می کنم تا فضا تلطیف شود. آخر در این دیار گفت و گو با موآخذه و محاکمه یکی پنداشته می شود. من از مفتّشی بیزارم. معتقدم هرگز عادلانه نیست که سرانجام و یا به تعبیری سرنوشت یک گفت و گو از پیش تعیین شود. شاید درد دلی مشفقانه برای یک گفت و گوی دوستانه سرنوشت شایسته تری رقم بزند، سرنوشتی دور از انتظار طرفین.
هردو در بسیار موارد متّفق القول هستیم. وقتی از هنر نقّاشی سخن می گوییم از گذشته های دور ، از دوران قبل از اسلام و دوران بعد از اسلام ، تفاوت های عظیم در شیوه و اسلوب نقّاشی دو دوره ی متفاوت، جز سرگشتگی و تحَیر دستاوردی برایمان به ارمغان نمی آورد. از چه رو آن شیوه ی رئال جاری در نقش ها ونگاره های ایران باستان به مینیاتور می انجامد؟ آن هم با بن مایه ای از شرق دور، با فیگورها ی بیگانه و ساکن . چشم بادامی ها و ژست هایشان به دور ازچهره حقیقی نیاکان غیر چشم بادامی مان، تاریخ هنر این آب و خاک را رقم می زنند. چهره های غالبانی که در تاریخ هنر نقّاشی ما مغلوبین، به مانایی دست می یابند و میراث بر جای مانده از چندین سده ما را، آکنده از هجوم و حضور خویش می سازند. معلوم نبود اگر انقلاب صنعتی در غرب رخ نمی داد و رنسانسی اتّفاق نمی افتاد و ما از آن موج، ناگزیر متاثر نمی شدیم، سر نوشت نقاشی ما به کجا می انجامید؟ این گونه به عقبه هنر نقاشی مان نگریستن ، نفی میراث غنی و پربهای برجای مانده از سلف اعجاز آفرین هنرمند ایرانی نیست. تمثال معراج حضرت محمد در اثر مانای سلطان محمد اعجاب انگیز است. مینیاتور و نگاره های ایرانی همواره مورد پژوهش قرار داشته اند، به ویژه از منظر رنگ و کنتراست های بی بدیلشان. اما ریشه این هنر عظیم در دوران بعد از اسلام ایران، ریشه در هنر شرق دور داشت، اسلوب صورتگران چین بود که بر یالِ بالِ حوادث به سرزمین ما رهنمون شده بود. دنیای رئال هنر نقاشی و تندیس پردازی ایران باستان، حداقل بر پهنه سنگ ها و صخره های برجای مانده در نقاط مختلف فلات ایران هویدا است.
اسدزاده معتقد است که غرب تمامی تحولات خویش را مرهون رنسانس است . غرب از این اقبال بر خوردار شد اما، در شرق به ویژه کشور ما هرگز چنین اتفاق سرنوشت سازی رخ نداد. از این رو ما هرگز شاهد تحولاتی بنیادین نبوده ایم. اگرچه بنیاد ما بارها زیر و رو گشته است. او می افزاید:
رنسانس یک اتفاق عمیقا تاثیر گذاری بود که علاوه بر غرب تمامی دنیا را تحت تاثیر خود قرار داد و برخی تمدن های ایستا را به تامل وا داشت اما، تمدن های ایستا یارای دگردیسی حاصل از رنسانس در اروپا را نداشتند، از سوی دیگر، برای بقای حیات خویش، نا گزیر از دنباله روی و تقلید از اروپا بودند. اندک ، اندک به واسطه صنعت چاپ، ایرانیان با اسلوب نقاشی اروپاییان آشنا شدند. تکنیک ها، فیگورها ، قواعد کمپوزیسون ، پرسپکتیو و غیره برای نقاشان ایرانی تامل بر انگیز بود. گسستن از مینیاتور و نگاره گری و روی آوردن به نقاشی پر رمز و راز و آکنده از روحانیتی که بیش از همه سقف ها و دیوارهای کلیساهای عظیم غرب را آذین بسته بود و پرتره ها و مناظری که بر روی بوم ، قصرها و خانه های اشراف و اعیان اروپا را زینت بخشیده بود، برای ایرانیان اعجاب انگیز می نمود. گسستن از سنت ها و پیوستن به جریانی خروشان ، به این سادگی میسر نمی بود. در این میان با تدابیر ارزنده شاهزادگانی چون عباس میرزا و صدر اعظم هایی چون امیر کبیر ، برای کسب هنر و دانش هنرمندان واندیشمندان ایرانی از اروپاییان، که مستلزم سفرهای تحصیلی بود، تمهیداتی جهت تسهیل سفر به دیار فرنگ فراهم آمده بود. در این میان محمد غفاری ملقب به کمال الملک ، برای کسب تجربه از نقاشان اروپا، ابتدا راهی فلورانس روم ، سپس پاریس می شود. در پاریس آن روزگار نئو کلاسیسم در برابر خود، امپرسیونیست ها را داشت. امپرسیونیست ها با حرکات توفنده خویش سعی در ایجاد تحول عظیمی در پهنه نقاشی داشتند اما، کمال الملک شیوه ” فانتون لاتور ” استاد نقاشی موزه لوور را موافق ذوق خود می یابد .
ترکان: به نظر من ، کمال الملک، آگاهانه و مدبرانه ، ” فانتون لاتور” را انتخاب می کند.
اسدزاده: بله ، دقیقا. انتخاب شیوه دیگری از جمله امپرسیونیسم، برای ما زیانبار می شد. ما بدون درک کلاسیسم هرگز نمی توانستیم ره آوردی در عرصه امپرسیونیسم داشته باشیم. یا می بایست به آن گسست تن نمی دادیم ، یا بایستی به طور اصولی از کلاسیسم شروع می کردیم.
ترکان: امپرسیونیست ها نیز کلاسیسم را عمیقا درک و تجربه کرده بودند و بدنبال پویایی سعی داشتند نقاش و نقاشی را از کنج آتلیه به قلب طبیعت بکشند تا هر آنچه در لحظه ای ، همچنان که دیده می شود ، بی کم و کاست و بی زرق و برق، بر پهنه بوم ثبت شود . تاثیر مونه از دلاکروآ ، اندرزها و رهنمودهای دلاکروآ برای مونه از حافظه تاریخ هنر نقاشی پاک نشدنی است.
اسد زاده: ببینید، تمامی ایسم هایی که در پی کلاسیسم ظهور می کنند، بنیان محکمی چون کلاسیسم دارند و پدید آورندگان آن موج ها و مکتب ها ، همگی ابتدا چیره گی و تسلط خود را در عرصه کلاسیسم به اثبات رسانده اند، سپس ایده ها ی نوین خود را مطرح کرده اند. حتی در عرصه کوبیسم، شما طراحی ها و کارهای کلاسیک پیکاسو را در نظر بگیرید ، حیرت انگیز است. پیکاسو کلاسیسم را عمیقا تجربه و به کار بسته و پس از آن به طرح کوبیسم پرداخته است. یا در آثار سور رئالیست ها، ما شاهد آثار حیرت انگیزی از رنه ماگریت و سالوادور دالی و امثالهم هستیم که ریشه در کلاسیسم و رئالیسم غنی دارند. می شود گفت : دوره کلاسیسم پی و بنیان هنر به شمار می آید. در معماری ، نقاشی، موسیقی،ادبیات. وقتی مکتبی و ایسمی نو، ظهور می کند تنها در نقاشی نه بلکه در همه شاخه های هنری ظهور پیدا می کند. اما چون نقاشی هنری تجسمی است و هر حرکتی را در معرض دید و تماشا قرار می دهد، از آن رو بیشتر در نقاشی محسوس و معلوم است.
ترکان: بله در ادبیات ناتورالیسم با آثار گی دو موپاسان به کمال می رسد. یا در سینما اکسپرسیونیسم با اثار تارکوفسکی جاودانگی می یابد و یا در موسیقی، ما شاهد مکاتب عدیده ای می شویم و در معماری و مجسمه سازی.
اسد زاده: دقیقا همین طور است ، اما یک نکته بسیار مهمی در این میان نهفته است، بایستی قبول کنیم که همه مکاتب هنری که در قرن نوزدهم و متعاقبا در قرن بیستم ظهور کردند، در پی نیازهای جامعه دستخوش دگردیسی ها و حوادث رفته بر اروپاییان بود. ضرورت هایی به ظهور مکاتب هنری می انجامید. مثلا اکسپرسیونیسم بعد از جنگ ویرانگر و خانمان سوز جهانی ظهور کرد. دنیایی فاقد رنگهای شادِ زندگی و شور و امید، با فیگورهایی به اصطلاح دفرم و درمانده به تصویر کشیده شد. دنیای به ستوه آمده از ویرانی ها، مرگ ها، فقر و بدبختی ها در آثار اکسپرسیونیست ها به ویژه اکسپرسیونیست های آلمانی ضد جنگ و فاشیسم خلق شد. فریاد مونش فریاد به ستوه آمده انسانی است که در دنیای تیره و تار بی هیچ امیدی، از سر نا امیدی فریاد سر می دهد و فریادش زمین و زمان را در بر می گیرد. امپرسیونیست ها قبل از جنگ های جهانی ، در دنیای شاد و مفرح نو آوری ها و ابداعات و شکوفایی ها ، با رنگ هایی سر شار از شور و شادی و گرمای حیات و تعامل نور و رنگ ظهور می کنند. می توان گفت اروپایی ها یکایک مکاتب به ظهور رسیده را زندگی کرده اند. ارتباط تنگاتنگ زندگی و معیشت آنها در هر دوره و هر مکتبی مشهود است اما ما، در این میانه که وام گیر هنرهای نوین از غرب هستیم، آن مکاتب و سبک ها را نزیسته ایم. تنها ژست آن ها را گرفته ایم . نه امپرسیونیسم را بدان معنا زندگی کرده ایم نه شاهد چنان ویرانی های منجر به اکسپرسیونیسم بوده ایم حتی در ۸ سال جنگ تحمیلی .
ترکان: نزیسته ایم و تاسف بار تر از آن ، حقیقتی است که ناگزیر بایستی بدان اعتراف کنیم. پژوهش جامعی نیز به انجام نرسانده ایم. مطالعات بایسته ای نیز نکرده ایم. حتی از نظر ترجمه آثاری در این زمینه ها نیز با فقر مفرطی رو در رو بوده ایم.
علاوه بر کمیت و کیفیت کار، ما از فقدان پژوهش و پژوهشکده نیز رنج می بریم. و اگر پژوهشگرانی نیز کمر همت بسته و پژوهش هایی انجام می دهند در تنهایی و بی پشتوانه ای رنج کار را متحمل می شوند مثلا آقای روئین پاکباز یا دیگر اساتید، به طور انفرادی کار می کنند. در کشور ما پژوهش تیمی مفهومی نیافته است و پژوهش ارج و قربی ندارد اما، همه طالب همه چیز هستند. در امر زیبایی شناسی، معرفت، شهود، فلسفه و هنر ما با فقر مفرطی مواجه هستیم. یا پژوهش در نقاشی دیرین خودمان . گوگن مینیاتورهای ایرانی را عمیقا مطالعه و بررسی می کند هنر بومیان آفریقا را بررسی میکند سپس به خلق آثار بی نظیری موفق می شود اما در اینجا چه کسی زحمت این کنکاش ها را به خود می دهد؟
اسد زاده: این اتفاقات که اشاره کردید در اینجا میسر نمی شود چون، مثلا برای پژوهش در نقاشی دیرینه ما ، در عرصه نگارگری ایرانی که ریشه در هنر چینی ها دارد ، انگار ضرورتی احساس نشده است تا پژوهشکده ای دایر شود و به تعبیری ضرورت اجتماعی این قبیل مسایل مد نظر قرار نگرفته است. به نظر می رسد که ما ایرانی ها با کارهای زیر بنایی و به اصطلاح بنیادین و سرنوشت ساز ، انس و الفتی نداریم. برای حرکتی بنیادین هرگز استعدادها به طور انفرادی گره گشا نمی شوند بلکه در حرکت های تیمی و جمعی سر نوشت پروژه های بنیادی رقم می خورد. مثلا در مقطعی زنده یاد منصور قندریز به همراه برخی از دوستان هم فکر و نو گرای خویش موفق به احیای سبکی استوار بر نقاشی های بومی مان می شوند که نقاشی یا به تعبیری هنر سقاخانه ای نام می گیرد. این دستاورد قابل تامل حاصل حرکتی جمعی و کاری تیمی است که در مقطعی محقق می شود. آنها با تامل در کاربرد حروف در پهنه هنر نقاشی و عناصر دیگر موفق به خلق آثار در خور توجهی می شوند.
نکته حایز اهمیت دیگر نیز نقش هنر در تعلیم و تربیت است. برخی از دروس به ویژه هنر در نظام آموزشی ما به مثابه زنگ تفریح تلقی می شود. درس هنر هرگز در نظام آموزشی ما جدی تلقی نشده است. تاثیر کتمان ناپذیر هنر در بهداشت روانی جامعه، امری به اثبات رسیده است. که متاسفانه با آناُلفتی نداریم، درک زیبایی، شناخت ، کسب اعتماد به نفس،کسب آرامش از تماشای یک اثر هنری، مفاهیمی است که جامعه ما با این مفاهیم آشنایی بایسته ای ندارد. هنوز به این باور اجتماعی نرسیده ایم که شکوفایی ارزش های اصیل انسانی در گرو توجه و تامل بایسته به آثار هنری است.
ترکان: می توان نکاتی از مفاهیم هنری را در عرصه نقاشی نام برد؟ اصلا مفاهیم هنرهای دیداری، به ویژه نقاشی از کجا آغاز و به کجا منجر می شود؟
اسد زاده: ببینید، مفاهیمی که از طریق هنرهای تجسمی یا به قول شما دیداری توسط عناصر بصری، قابل درک و دریافت است ، از نقطه و خط آغاز می شود و به واسطه ، سطح، شکل، رنگ، بافت و… آرایش لازم صورت گرفته و گونه ای از زیبایی خلق می شود. این زیبایی، از طریق مفاهیم ذهنی، عواطف، احساسات و اندیشه های جاری، طی علقه هایی با جهان پیرامون به مخاطب منتقل می شود.
مرحله اول شکل گیری یک اثر هنری ، اندیشه و نمادی است که در اشکال مادی ، محسوس و ظاهر می شود تا قابل درک و آماده دریافت شود.
مرحله دوم، تراوشات ذهن هنرمند است که به واسطه الهام و شهود بارور شده و به یاری تخیل از قوه به فعل در می آید.
مرحله سوم، مرحله آفرینش است که با انتخاب ابزار و شیوه مناسب و با بهره گیری از توانایی های تکنیکی و با کاربری آگاهی های لازم به انجام می رسد.
ترکان: ما هردو بر این باور هستیم که در مجالی به این اندکی هرگز نمی توان به پهنه ای بیکران همانند هنر پرداخت، اما هرچه بود، بیشتر درد دل و گفت گویی بود برای روشن ساختن برخی ابهامات. اما به نظر می رسد تا امر پژوهش و ایجاد پژوهشکده های گسترده ضروری و حیاتی قلمداد نشود. ما دستاورد های بایسته ای نخواهیم داشت. از سوی دیگر در فقدان چنان پژوهشکده هایی ، هنرمند ناگزیر از مطالعه و بر رسی است تا، بلکه دستاوردهایی داشته باشد.
اسد زاده: من هم با شما موافق هستم. ما نیاز به مطالعه داریم به ویژه مطالعه آثار پیشینیان مان. البته نیازمند چنین نشست هایی نیز هستیم اما، نه میان دو نفر بلکه در قالب میز گردهایی با حضور چندین نفر، تا گوشه هایی به حکم ضرورت حلاجی و مورد کنکاش قرار گیرند.
ترکان: سعی میکنم تا در تشکیل میز گردهایی معضلات بنیادی هنر را به بحث بگذاریم .با تشکر از همراهی و همرایی های شما این نشست را ختم می کنیم تا انشاء الله در فرصتی دیگر با جنابعالی در پهنه موسیقی به گفت و گو بنشینیم.
اسد زاده : من هم ممنونم، و امیدوارم این گفت و گوی به قول شما خارج از شکل و شمایل محاکمه یا تفتیش بتواند با حلاوتی که به همراه دارد مثمر ثمر شود.
دسته: