با بیل، حرارت از سرم می بردند
دریای خزر، از جگرم می بردند
[بی خود شده بودیم… کسی می آمد]
روزی که کبوتر از حرم می بردند
*****
در خلوتِ یک نقاب می خوابیدم
در محضرِ آفتاب ، می خوابیدم
بیداریِ من به خواب پهلو می زد
ای کاش که بعدِ خواب می خوابیدم
*****
سوگند به لب های عطشناک تو… مرد
برگرد… برو… برو… از اینجا برو مرد!
نگذار که دشمنان تو را دوره کنند
ای مرهم زخم های هفتاد و دو مرد
*****
( به سهراب )
با رود در امتدادِ سیبی می رفت
با شکل و شمایلِ عجیبی می رفت
او آمده بود که بماند… امّا
مانندِ مسافرِ غریبی می رفت
*****
هی برف بزن… برف بزن… برف بزن
مظروف مرا، دوباره در ظرف بزن
آدم برفی! عمر بشر کوتاه است
کوتاه بیا و … با دلم حرف بزن
دسته: