شاید شبیه شعر تر تو باشد
بوسه های بهار
به وقت باریدن بی امان
دیگر ، گریه و خنده بهانه نمی خواهد
همین که هوا حالی به حالی می شود بس است
آسمان مثل اسم توست
وقتی امساک می کند
و خشکی ، خشمی فروخورده و آشتی نشده
از چشم ، به گوش ، به رگ و گوشت ، ریشه می کند
و خاک پر از خنده های پوسیده
اما باز ، بهار بهتر است
برای دانه های نوک نزده ی دل
حتی اگر حرف ها را نفهمد
و هیچ نداند
از حالی که تمام راه
از هایی های پنهان بهار ، تا هرم تابستان ،
تا پرده پوشی پاییز و عجز زمستان ،
تا همین بهار
از چشم هایم به کف کوچه راه افتادم
نه نمک های شهرداری ، نه تایرهای خسته ، نه گام های سردرگم
از چال چال زخم ها
این یخ های سرسخت را پاک نکرد
بهار، شاید شبیه اشتیاقی باشد ،
که دلتنگی زیر برف جوانه می زند
و لب ها زیر زندان ریشه ها
انتظار را نذر تاک و میکده ی حافظ می کند
وقتی ابرها صدای چشم هایت را
به خواب های خاک می رساند
حیف که بهار خمارآلوده است
و خاک بهانه بیداری ندارد
دسته: شعر | نويسنده: admin
|
نظرات بینندگان:
ویداحنفی گفته:
سلام خیلی قشنگ بود و زیبا نوشتید..
محمدرضا کریمی بختیاری گفته:
ززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز
…..ای محبوب من ! با نگاه به تو و کلام توست که
به زشتی گناه پی می برم .
آه چقدر تو را آزار دادم و تو اشتباهات بیشمار و عهد شکنی های مرا دیدی و
تحمل می کردی اما محبوب عزیزم !
می دانی که به ازای محبتت ،
یک روز آنقدر زیاد تو را دوست خواهم داشت که حتی
حاضر خواهم شد جانم را روزی هزار بار برایت بدهم .
ای خدای من ! مرا ببخش و فقط به محبت من نگاه کن که
آنرا از تو آموخته ام .
تو را بسیار دوست دارم .
به من کمک کن تا خیلی ها را با نام و یاد تو آشنا کنم .
ای خدا در این باره کمکم کن زیرا که
می دانی چقدر مشتاقم و این
شوق و علاقه در من شعله می کشد .
………….نقل از کتاب دعاهای اورژانسی(نامه هائی به همسرم که هرگز ندیدمش) چاپ اول……….برای تهیه این دعاهای اسرار آمیز به پروفایل من مراجعه کنید