شعری از طیبه طاووسیان |
|
تخم بی ریشگی به رگ رک من
مثل تزریق مرگ در خونم
حال زن های بیوه را دارم
که به خون قبیله مدیونم
هی شراب نپخته کاری کن
که خماری به جانم افتاده
زندگی ذرّه ای به کامم نیست
لکّه برآسمانم افتاده
هفت نسلم اسیر مادرزاد
هفت تا برده سهم فالم شد
من به تعبیر فال معتقدم
زندگی باز وبالم شد
مثل یک اتّفاق ناهنگام
کلّ دنیا خراب شد در من
آسمان زیر پام لرزید و
کلّ دنیا سراب شد در من
هر چه در چنته داشتم رو شد
ماندم و زخم های کاری که
پیرهن سوز قصه ها شده ام
ماندم و درد زخمزاری که
حال زن های بیوه را دارم
هی شراب نپخته کاری کن
تخم بی ریشگی تکانم داد
مرد باش و بمان و یاری کن
می روم تا غریبه تر بشوم
با همان نسل چاه کن در باد
لخت مادر سگم که بعد از این
اتّفاق تو کار دستم داد…
دسته: شعر | نويسنده: admin
|
نظرات بینندگان:
صدیق گفته:
باسلام..شعر خانم طاووسیان اشکال وزنی دارد..برای مثال..زندگی وبالم شد…زندگی باز هم وبالم شد..ببخشید
کامن گفته:
تسلط شاعر بر ساختار زبان جای تردید
ندارد.احتمالا« هم» در نوشتن جا افتاده.
حس چقدر ملموس است
شعر چقدر زیباست!
کامن گفته:
شعر فوق العاده است.بار اول ودوم
که خواندم از تصاویر و چینش واژه ها
لذت بردم.پس از آن بتدریج مضمون
دراماتیک از پرده راز خودنمایی کرد.
رنجی مشترکی که زنان بیشماری در
کشورهای قبیله سالار آن را زندگی کرده اند.
این شعر از ورای کلمات با انسان سخن میگوید!
|
|