معشوقه لزوماً نه زری صحرایی است نه پری دریایی
« ماه » ی که توی چشمه فرو رفت و ماده آهویی از آب درآمد؟
نیست!
شمشاد سایه پرور * و حرف هایی از این دست
که آدم را گاهی مست و منگ می کند هم نیست!
در عین حال نه حلزون است نه مارماهی
ماه به ماه جیغ می کشد: آخ! مادر! خون دماغ شدم
گاهی دندانش درد می گیرد کلیه اش عفونت می کند گاهی
تورم مثانه! در ادرارش خون پیدا شده اخیراً وزن و قافیه کم
کرده
چیزی که نباید خورده کاسه ی توالت را با عق عق عق چنگ
می زند
لیلی که دندانش را هم مسواک نمی زد
و از حوله ی کاعذی می ترسید که نیشش بزند
ماری ورق به ورق پهن و سفید هی ورق به ورق نیشش بزند
آن گاه آدم ـ آهنی زن ـ آهنی آفریده که نه ساخته و
پرداخته که شد
اسمش را گذاشتیم ـ چه گذاشتیم ؟
و افلاطون را از آبیاری ماه و ستاره منصرف کردیم
عشق که تعریفی نداشت تعریفی ندارد دیگر
اسمش چه بود؟
دلبرک تازه نه کارش به بیمارستان می کشد
نه خون دماغ می شود و نه دندان درد می گیرد
گفته ـ نگفته راه به راه با هرکسی می رود که برود
که رفته باشد و بس
به رغم چشم های ت که جایی نرفته هوش و حواس شان فقط به
یکی بک نفر است
پس گفته ـ نگفته راه به راه تو در اقلّ اقلیّتی
به سلامتی تو که در اقلیّتی !
( منبع : علی بابا چاهی : به شیوه ی خودشان عاشق می شوند، انتشارات مروارید، چاپ اول، تهران، ۱۳۹۲ ش، صص ۱۵۱ ـ ۱۵۲٫ )
________________________________
* به حافظ فکر کنید ….
دسته: