یک .
گنجشک
دست به دست می شوم
مانند گنجشک بی جانی
میان بچّه های همسایه
کدام دست
پنجره ات را بست
که شیشه ها را ندیدم؟
دو .
شالو
دریا دلتنگی اش را پنهان می کرد
از لنچ هایی که خوابیده بودند
شالوها را می فرستاد
ناخدا را بیدار کنند
دسته: شعر | نويسنده: admin
|
نظرات بینندگان:
رسول رضایوف گفته:
“بانوی سرخپوش”
در خاطره ام نیستی
که فراموشت کنم
تو آن ملودی سُرخی
که از اعماق قلب من
همچون ترانه ای
در رگهایم نواخته می شود…
(از کتاب ملودی سرخ -رسول رضایوف- انتشارات هزاره ققنوس)
ارزو نوری گفته:
ضمن تشکر از اتتشار اشعار لطفا املای لنج رو درست کنید…..لنچ اشتباهه. لنج درسته. البته اشتباه از من بوده.
با سپاس
میر حمزه طاهری هریکنده ای نوپا گفته:
باسلام
جالب بود استفاده کردم . با چند ترانه در کلبه اشعارم در خدمت شما هستم
با تشکر