برگه‌ها

نوامبر 2024
ش ی د س چ پ ج
 1
2345678
9101112131415
16171819202122
23242526272829
30  
 
No Image
خوش آمديد!
سوتک گوشتی / شاپور احمدی پيوند ثابت

           لجندره‌ی آسمان

ریگ های درخشان

و کََفَک های آبی و نرم وریزش را

در گوشه وکنار رودخانه‌ی آسفالت 

در زنبیل های خراب فلزی

جا می‌اندازد. شیطون می‌گه

قاطی بروبچه‌های آشغالخور

بر پلکان عاریتی نیمروز بنشینم.

***

سکوت چارزانو در بغل نیمروز

سوتی نواخت و سرپنجه‌های ما را

از پر و بال خروس پُر کرد.

***

چرا نمی‌شنوم؟

سوتک گوشتی را

در سایه‌ی صورت تکیده و ماده و حلبی

بوییدم.

لب کبود را ستودم.

در گُلزار قدیمی

می‌خواهم با فرشتگان بمیرم.

 زهدان کاشی های نر و ماده را

جِک‌‌وجانور و حلزون و کرم طلایی

نرم‌نرمک به هم دوختند.

***

آفتابی که از میان بوته‌زار لجنی می‌وزد

سرانگشتان و برگ‌برگ سایه‌ام را یکهو روشن می‌کند.

نیمروز

جامه‌ی خونین خروس

بر تن کرده است.

***

از حلقه‌های آبکی و کبود

بر پاهای کشیده بیرون زدیم.

زیر سقف نیم‌سوخته‌ی ماه

کالبد خام خود را شکل دادیم.

 خون کبود خروس نیم‌بسمل

از لبه‌ی حوض

بر لبچه‌ی تلخ زیرین ماسید.

دسته‌ای سایه‌ی گل به شوهرمان

در آسمان پیش خواهیم کشید.

***

آه خدایا، پس از نیمروز

کفترهای دودی

بر گنبد کارخانه‌های خلوت

دسته‌دسته رُمبیدند.

جُم نخوردم.

لکه‌ای کبود

از سوتکی گوشتی

بر لب پایینم

سنگ شد.

***

بر پوست تیره و چربمان

باران سوزن‌سوزن کوبید.

بالمان را بر گُرده‌ی خود بستیم

و جلف به جاده‌ی جلبک های سوخته پا زدیم.

بر سنگ های دلکش شامگاه

جِلد و چرممان کش آورد.

و شناکنان در تنگنای براده‌های الماس و پولک

گوشت و سنگِ نوک هایمان بی‌صدا و آزار با هم کلنجار رفتند.

***

پس از این همه خیالمان راحت شد.

رشته‌ای از تخم های اندوهناک و بُزدل خود را

بر زهراب شبزده ریختیم.

سینه‌مان کُند و کبود بود.

وقتی اجاقمان کور شد

در صورت پرداخته و یکه‌ی ماه‌گونه‌ی خود

سوتی پیش افتاده و طبیعی گنجاندیم.

 

دسته: شعر | نويسنده: admin



ارسال نظر غير فعال است.

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

انتشارات شهنا

انتشارات شهنا
1
No Image No Image