برای بررسی کار هر شاعری ، ناگزیر باید در بین مجموعه آثارش ، دست به انتخاب و گزینش زد . چرا که پارهای شعرها پختهتر و کاملترند و میتوانند نمایندگی بقیه را به عهده بگیرند . از این رو ، از گزینش به تقریب سختگیرانهام ، از کتاب مجموعهی کامل شعرهای نیما یوشیج ( گردآوری سیروس طاهباز ، چاپ اول ۱۳۷۰ ، انتشارات نگاه ) ۴۶ قطعه شعر ، سرافرازتر بیرون آمدهاند . من این شعرها را در فهرست کتاب ، با نشانهای مشخص کردهام و جالب این که هر چه به پایان آن نزدیکتر میشویم، فشردگی نشانهها بیشتر میشود . این نکته ، گویای آن است که سیر شاعری نیما ، همواره رو به صعود داشته و تا لحظهی مرگ ، وقفهای در آن پدید نیامده است . گو این که میزان سرایش شعر در سالهای آخر، به نسبت سالهای میانی عمر وی کمتر شده است .
همچنین در این سیر ، نکتهی دیگری قابل توجه است و آن این است که هرچه نیما به سالهای پایانی کار خود نزدیک تر میشود، از گوناگونی و تنوع در فرم شعرها کاسته شده و گویا شاعر در سالهای پختگی ، فرم اصلی و دلخواه خود را شناخته است . در ضمن ، میل شاعر به سرودنِ شعرهای بلند نیز کمتر شده و در سالهای پایانی عمر، مطلقن شعر بلندی نسروده است که این امر میتواند ناشی از کهولت سن و کاهش انرژی وی نیز باشد .
گزینهی فراهم آمده
گزینهای که از بین مجموعه شعرهای فارسی نیما ( نیما تعداد زیادی ترانه و دوبیتی به زبان مازنی دارد ) فراهم آوردهام ، بدین ترتیب است :
نام شعر
|
صفحه
|
سال سرایش
|
ای شب
|
۳۴
|
۱۳۰۱
|
افسانه
|
۳۷
|
۱۳۰۱
|
قو
|
۱۱۴
|
۱۳۰۵
|
خندهی سرد
|
۲۸۷
|
۱۳۱۹
|
خواب زمستانی
|
۲۹۵
|
۱۳۲۰
|
ناقوس
|
۳۳۸
|
۱۳۲۳
|
بخوان ای همسفر با من
|
۴۰۲
|
۱۳۲۴
|
داستانی نه تازه
|
۴۰۶
|
۱۳۲۵
|
کار شب پا
|
۴۱۲
|
۱۳۲۵
|
که میخندد؟ که گریان است؟
|
۴۱۸
|
۱۳۲۵
|
خروس میخواند
|
۴۲۰
|
۱۳۲۵
|
او را صدا بزن
|
۴۲۲
|
۱۳۲۵
|
نام بعضی نفرات
|
۴۳۶
|
۱۳۲۷
|
آقا توکا
|
۴۳۸
|
۱۳۲۷
|
مهتاب
|
۴۴۴
|
۱۳۲۷
|
در شب تیره
|
۴۴۵
|
۱۳۲۷
|
اجاق سرد
|
۴۵۳
|
۱۳۲۷
|
هنگام که گریه میدهد ساز
|
۴۵۴
|
۱۳۲۷
|
مرگ کاکلی
|
۴۵۵
|
۱۳۲۷
|
ماخ اولا
|
۴۵۷
|
۱۳۲۸
|
برفراز دشت
|
۴۵۸
|
۱۳۲۸
|
جاده خاموش است
|
۴۶۶
|
۱۳۲۸
|
بر فراز دودهایی
|
۴۶۷
|
۱۳۲۸
|
باد میگردد
|
۴۶۸
|
۱۳۲۸
|
در شب سرد زمستانی
|
۴۸۷
|
۱۳۲۹
|
هنوز از شب
|
۴۸۹
|
۱۳۲۹
|
مرغ شباویز
|
۴۹۰
|
۱۳۲۹
|
شب است
|
۴۹۰
|
۱۳۲۹
|
مرغ آمین
|
۴۹۱
|
۱۳۳۰
|
قایق
|
۴۹۹
|
۱۳۳۱
|
داروگ
|
۵۰۴
|
۱۳۳۱
|
خانهام ابریست
|
۵۰۴
|
۱۳۳۱
|
ری را
|
۵۰۵
|
۱۳۳۱
|
همه شب
|
۵۰۶
|
۱۳۳۱
|
در کنار رودخانه
|
۵۰۷
|
۱۳۳۱
|
روی بندرگاه
|
۵۰۹
|
۱۳۳۲
|
شبپرهی ساحل نزدیک
|
۵۱۰
|
۱۳۳۳
|
هست شب
|
۵۱۱
|
۱۳۳۴
|
برف
|
۵۱۲
|
۱۳۳۴
|
سیولیشه
|
۵۱۳
|
۱۳۳۵
|
در پیش کومهام
|
۵۱۴
|
۱۳۳۵
|
کککی
|
۵۱۵
|
۱۳۳۵
|
بر سر قایق
|
۵۱۶
|
۱۳۳۶
|
پاسها از شب گذشته است
|
۵۱۶
|
۱۳۳۶
|
تو را من چشم در راهم
|
۵۱۷
|
۱۳۳۶
|
شب همه شب
|
۵۱۷
|
۱۳۳۷
|
باید توجه داشت که برای بررسی جامع ، ناگزیر تمامی آن چه را شاعر سروده است ، میبایست مورد مطالعهی دقیق قرار داد و این موضوع در مورد نیما که پیشگام و بنیانگذار راهی تازه بود ، بیشتر مصداق دارد ؛ هر چند باز هم تأکید میکنم که «لب مطلب» و اصول اساسی کار هر شاعری ، در بهترین کارهایش تجلی میکند .
باری ، پس از فراهم آوردن گزینهی مزبور ، بیش از هر چیز نگران این مسأله بودم که مبادا در گزینه ی سختگیرانه ی من ، وجهی از وجوهات کار شاعر نادیده و پنهان مانده باشد . اتفاقن همین طور هم بود ؛ یعنی در این ۴۶ قطعه شعر ، یکی از ویژگیهای شخصیتی نیما دیده نمیشود و آن ، عنصر طنز است که در بسیاری از کارهای اولیهی نیما ، به فراوانی یافت میشود . خوشبختانه این مسأله ، چندان آسیبی به گزینهی من نمیزند . طنزی که نیما در پارهای از اشعار خود به کار میگیرد ( برای مثال ، شعرهایی که شخصیت آنها با عنوان «انگاسی» نامیده میشود )، بیش از آن که به قلمرو شعر مربوط باشد ، در حیطهی نظم میگنجد . گویا نیما در ابتدای راه خود ، بیمیل نبوده بخشی از وظایفی را که شعر پیش از او به گردن گرفته بوده ، همچنان بر عهده داشته باشد . از جمله میراث شعر مشروطیت که به هر حال ، نیما وارث بلافصل آن بود . در این قلمرو مبارزه با خرافات ، جهل و عقب افتادگی اجتماعی ، وظیفهی اصلی هر شاعر و روشنفکری شناخته میشد .
همچنین ، گرایشی نیرومند به داستانسرایی در دورهی اولیهی کار نیما ، چه در نثر و چه در شعر ، به چشم میخورد . در تعدادی از نامههایی که او در فاصلهی سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۵ به دوستانش مینویسد ، وظیفهی دوگانهی یک شاعر پیشرو و یک داستاننویس را بر عهدهی خود میبیند و خود را پایهگذار شعر و داستاننویسی جدید در ایران میخواند . اما پس از خواندن مجموعهای از داستانهای صادق هدایت ، در نامهای به خود هدایت ، ضمن انتقادهای اصولی و درستی که دربارهی بعضی کارهای او میکند ، میگوید همان طور که من در شعر انقلاب کردهام ، تو نیز در داستاننویسی چنین وظیفهای را بر دوش گرفتهای .
در هر حال ، منظومههایی مثل «خانوادهی سرباز» ، «سرباز فولادین» و … نوعی داستان نمایشی منظوم است که با مقاصد روشن اجتماعی و سیاسی، نگاشته شدهاند و در نوع خود ، بدیع به شمار میروند ( هر چند میرزاده عشقی نیز در برخی کارهای خود ، مثل منظومهی «سه تابلو مریم» ، به چنین کاری دست زده بود )؛ به خصوص به دلیل رئالیسم جهتدار ، آشکار و صریحی که در آنها به کار رفته است . باید بگویم که این گرایش نیما ، بعدها در پارهای از شعرهای درخشان ، نظیر «کار شبپا» ، به فرمی کاملن شاعرانه بدل میشود و نه تنها صبغهی اجتماعی خود را عیان میسازد ، بلکه چنان «درونی» شاعر میشود که «شبپا» استعارهای از خود شاعر و کار وی نیز به کار ایثارگرانهی شاعر شباهت مییابد .
دورهها و عناصر اساسی شعر نیما
اگر بخواهیم برای شعرِ نیما ، دورههای ویژهای قایل شویم ، باید به دو دورهی مشخص اشاره کنیم : دورهی رمانتیسیسم و دورهی نیمایی . از دورهی اول ، شعرهای «ای شب» ، «افسانه» و «قو» در گزینهی من آمده و ۴۳ قطعه شعر دیگر به دورهی نیمایی مربوط میشوند . این نکته ، نشان میدهد که دورهی رمانتیک در شعر نیما ، چندان پایدار نبوده و در حکم سکوی پرش شاعر به دورهی بعدی بوده است . حال این که برای بسیاری از پیروان و ادامه دهندگان راه نیما ، شعر های همین دوره ، بعدها به کمال مطلوب بدل شده است .
شعرهای دورهی اول نیما که با شعر «ای شب»، سنگ بنای آن نهاده شد ، در واقع از نظر فرم ، به پیدایش دو نوع مهم از شعر نو ایران منجر شده است . البته شعر ای شب ، نوعی ترکیب بند جدید به حساب میآید که در دورهی بعدی کار نیما ، اشعار درخشانی مثل «داستانی نه تازه» پدید میآورد . از سه قطعه شعر دورهی اول ، شعر قو در قالب چارپاره سروده شده که بعدها توسط شاعران دیگری نظیر توللی ، نادرپور و فروغ ، به فراوانی مورد استفاده قرار گرفت . خود نیما از این قالب در دورهی بعدی ، استفاده کرده و شعرهای زیبایی مثل «هنگام که گریه میدهد ساز» را ساخته است . شعر دیگر این دوره در گزینهی من ، «افسانه» است که در فرمی نمایشی سروده و در آن ، از «دیالوگ» و شخصیتهای نمایشی استفاده شده است . این قالب نیز هر چند نه به اندازهی چارپاره ، در شعر شاعران جوانتر ، مثل منوچهر شیبانی ، به کار گرفته شده است . نیما نیز از این فرم ، در بعضی شعرهای دورهی بعد استفاده کرده و شعر درخشانی نظیر «مرغ آمین» را سروده است .
از سوی دیگر ، عناصر ، استعارهها و نمادها در هر دو دورهی شعر نیما ، وجوه اشتراک بسیاری دارند و میتوان گفت که همان عناصر اصلی که در دورهی نخستین کار وی ، البته به صورتی ابتدایی وجود داشتند ، بعدها رشد یافته و به گونهی بس پختهتری به کار رفتهاند . همچنین ، از نظرمضامین نیز بین این دو دوره ، فرق و تمایز عمدهای وجود ندارد . به ویژه هجران وتنهایی ، دو «تم» همیشگی در شعرهای دورهی نخست است که به وفور در دورهی متأخر نیز پیگرفته میشود .
برای روشن شدن مطلب ، با همان شعر نخست گزینه ، یعنی «ای شب» شروع میکنیم . پیش از آن اما ، باید اشاره کنم که از بین ۴۶ قطعه شعر برگزیدهی من ، سی قطعه در فضای شبانه و شب زده سروده شده و میتوان گفت که شب ، زمان همیشگی شعرهای نیماست و هم چون زهدانی ، هستی شاعر و مردم زمانهی او را در بر گرفته است .
شعر “ای شب” ، نه تنها از این نظر که نخستین کار پختهی نیما ، در گریز از قالبهای کلاسیک به شمار میرود ، بلکه از این جهت که برجسته ترین نماد شعر نیما ( شب ) را آشکار میسازد نیز در خور توجه است . پارههایی از این شعر را میخوانیم :
هان ای شبِ شوم وحشتانگیز
تا چند زنی به جانم آتش
یا چشم مرا ز جای بر کن
یا پرده ز روی خود فروکش …
تو چیستی ای شبِ غمانگیز
در جستوجوی چه کاری آخر
بس وقت گذشت و تو همان طور
استاده به شکل خوفآور …
جالب این که منظومهی افسانه نیز در شب اتفاق میافتد :
در شب تیره ، دیوانهای کاو
دل به رنگی گریزان سپرده
در درهی سرد و خلوت نشسته
همچو ساقهی گیاهی فسرده
میکند داستانی غمآور …
در شعر افسانه ، علاوه بر تنوع بیان و توصیف ، بعضی عناصر سرنوشتساز شعر معاصر فارسی نیز وارد شعر شدهاند که بعدها و در دوران کمال شاعر ، نقش اصلی را در بیان نیما ایفا میکنند . این عناصر که همان پدیدهها و اشیای زندگی معاصر و روزمره نامیده میشوند ، با حضور خود در بندهایی از شعر افسانه ، طراوت و جلوهای دیگر بدان میبخشند . البته متناسب با فضای زندگی شاعر در آن دوره ، اینها بیشتر عناصری از زندگی و طبیعت کوهستانی شمال کشورند :
… سالها طی شدند از پس هم
یک گوزن فراری در آنجا
شاخهای را ز برگش تهی کرد
گشت پیدا صداهای دیگر
شکل مخروطی خانهای فرد
بعد از آن ، مرد چوپان پیری
اندر آن تنگنا جست خانه …
آن زمانی که اَمرود وحشی
سایه افکنده آرام بر سنگ
کاکلیها در آن جنگل دور
میسرایند با هم هماهنگ …
کوچ میکرد با ما قبیله
ما شماله به کف در برِ هم
کوهها پهلوانان خود سر
سر برافراشته ، روی در هم
گلهی ما همه رفته از پیش …
در این منظومه ، یکی دیگر از شخصیتهای مهم شعر نیما که در این جا البته نامش “افسانه” است ، حضور مییابد . منتهی هر چه پیشتر میرویم ، چهرهی او پوشیدهتر و رازآمیزتر میشود و شاعر از نامگذاری او پرهیز میکند . این شخصیت نیز از عناصرِ اصلیِ شعر نیماست که بعدها ، شاعر را در هجران خود میسوزاند ؛ همان که:
با ابری از شمال درآمد
با بادی از جنوب به در شد
(شعر «چراغ» ، ص ۴۸۶)
باری ، ساختمان شعر افسانه که بر اساس گفتوگوی دو شخصیت ، یعنی عاشق و افسانه ساخته شده است ، همانگونه که نیما خود گفته : «این قدر گنجایش دارد که هر چه بیشتر مطالب خود را در آن جا بدهی ، از تو میپذیرد : وصف ، رمان ، تعزیه ، مضحکه … هر چه بخواهی» .
به هر حال ، شعر نمایشی امکانی است که تاکنون در شعر فارسی ، بهرهی چندانی از آن گرفته نشده است و به نظر میرسد با توجه به وضعیت زندگی امروز ، پهنهی مناسبی برای بیان شاعرانه باشد .
نگاهی به منظومههای نیما
در این جا ، برای پیگیری عناصر شعر نیما ، به منظومههای وی نگاهی داریم . هرچند منظومههای نیما حجم زیادی از مجموعه اشعار وی را در بر میگیرد ، در گزینهی من ، تنها سه منظومه انتخاب شده که عبارتند از: ناقوس ، کار شب پا و مرغ آمین . در این منظومهها به ترتیب از استعاره ، تمثیل و اسطوره استفاده شده است . اگر از اسطوره سخن به میان آوردیم ، بدین دلیل است که مرغ آمین ، نه یک مرغ واقعی است و نه یک مرغ افسانهای ، بلکه مرغی است زادهی خیال شاعر که البته بعضی خصوصیات یک مرغ افسانهای را دارد . از میان مرغهای افسانهای ، نیما از ققنوس در شعری به همین نام استفاده کرده است . اما اسطورهای بودن مرغ آمین فقط به این دلیل نیست . یعنی صرف استفاده از یک موجود خیالی ، نمیتواند آن را به اسطوره بدل کند . مرغ آمین بدین سبب به اسطوره تبدیل میشود که از خصوصیتی فراتاریخی برخوردار است . جنبهی پیشگویانه دارد و انگار از ناخودآگاه جمعی نیما زاده شده و بر فراز تاریخ ، از تاریخ و سیر آن سخن میگوید . مرغ آمین بیانگر یک آرزوی ازلی- ابدی ( حق به حقدار میرسد ) است که شاید هیچگاه نیز جامهی واقعیت به خود نپوشد ( خلاف نظر براهنی که پیشگویی آرزومندانهی مرغ آمین را بر واقعیت تاریخی انقلاب ایران منطبق میکند ، کتاب سخن ۱۳۶۹)، اما همواره در ذهن و دل آدمی حضور دارد .
این که در گزینهی من ، برخی منظومههای نیما مثل «منظومهی مانلی» نیامده ، بدان معنا نیست که این شعرها فاقد قدرت ، زیبایی و بدعتهای ویژه است ، بلکه همانطور که گفته شد ، وقتی نمونههای بهتری هست ، نمونههای ضعیف تر باید کنار بروند . ناگفته نماند در تعدادی از این منظومهها ، ضعفهای عمدهای به چشم میخورد که نشان میدهد یا نیما به قدر کافی روی آنها کار نکرده است یا این که کشش و جاذبهی لازم را برای شاعر نداشته و یا در اصل ، از جوهر چندانی برخوردار نبودهاند . برای مثال ، میتوان از منظومهی «نامه به شهریار» که از ضعیف ترین کارهای نیماست ، نام برد . مایهی این شعر ، مفاخره است که البته نمیتواند انگیزهای کافی برای سرودن یک منظومه باشد . از طرفی ، نیما میخواهد در این شعر ، یک هفتخوان جدید بسازد که موفق نمیشود .
از بین منظومههای نیما ، شعرهایی مثل «پیِ دارو چوپان» ، «مانلی» ، «خانهی سریویلی» و تعدادی دیگر به این انگیزه سروده شدهاند که بخشی از ادبیات شفاهی مردم شمال ، به ویژه مازندران را مکتوب و حفظ کنند و بدین دلیل نیز چندان موفق از آب در نیامدهاند . همچنین ، اینها از خصوصیات ادبیات «فولکلور» و افسانهای بهره دارند و از این نظر ، اجازهی دخل و تصرف چندانی به شاعر نمیدادهاند و دیگر این که عمومن به لحاظ تم و درونمایه ، در حاشیهی شعر نیما قرار میگیرند . البته ، منظومهی مانلی استثناست و به همین دلیل ، بهتر از آب درآمده است .
در میان منظومههای نیما ، شعر «نامه به یک زندانی» ( ص ۴۷۴) ، از ویژگی و تازگی فراوانی برخوردار است . این شعر هر چند شعر درخشانی نیست ، از جهاتی ، بعضی سمت و سوهای اصلی کار شاعرانهی نیما را فاش میسازد . از جمله و به ویژه در حیطهی زبان و آن کلام مشهور نیما که من میخواهم زبان شعر را به طبیعت زبان گفتار نزدیک کنم . لحن شعر در پارههایی از این منظومه ، چنان به زبان گفتار نزدیک است که خواننده را بیاختیار به یاد شعر فروغ و سپهری میاندازد . شعر این طور شروع میشود :
دیرگاهیست که از تو خبری
نرسیده است به من …
ای دلاویز من ، ای همره ، همفکر عزیز
همهشان میترسند آری
چند سال است …
چند ماه است ؟ … بگو
در دل این شب کاین نامه مرا در دست است
مانده در جاده خاموش چراغ
هر کجا خاموشیست
باد میکاود با رخنهی راه
راه میپیچد در خلوت باغ
آن زن بیوه که میدانی کیست
سرخود دارد در دست
و سگش
پیش او خوابیدهست
«نجلا»
«هفتپیکر» میخواند
یک ارابهچی پیری که رفیق من و توست : «آیت بیک»
پس ِ زانویش سر
در ارابه بردهست
خوابش از عالم دلخسته به در
زنده باشی تو
مطلبی نیست دگر
بچهها سالم هستند
من و آنها به تو از این ره دور
میرسانیم سلام
دورهی دوم ، شعرهای نیمایی نیما
عمده خلاقیت و نبوغ شاعرانهی نیما ، در این دوره از اشعار ، به ویژه در شعرهای کوتاه وی متجلی شده است . این شعرها از فرم و ساختاری در نهایت استحکام برخوردارند و معماری آنها چنان است که کمترین خدشهای نمیپذیرد . زبان نیما نیز در این شعرها پختهتر ، نوتر و نزدیک تر به هدفی است که خود همیشه در پی آن بود .
از دیگر خصوصیات این شعرهای عمومن ، وجه موسیقایی آنهاست ؛ البته نه موسیقی زبان ، بلکه موسیقی بافتاری و فرمیک . از خصوصیات و ویژگیهای موسیقایی شعرهای نیما ، یکی تکرار یک بند از شعر در پایان آن ( رجوع کنید به شعر هنگام که گریه میدهد ساز و اجاق سرد و غیره ) و دیگر ، آغاز یک بند از شعر ، بر پایهی مصراع پایانی بند پیشین است . برای شناخت بیشتر عناصر موسیقایی در شعر نیما ، یک نمودار بصری از شعر “قایق” ارائه میدهیم و سپس بحث خود را پی میگیریم :
من چهرهام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی.
با قایقم نشسته به خشکی
فریاد میزنم:
…………..
امدادی ای رفیقان با من.»
گل کرده است پوزخندشان اما
بر من
بر قایقم که نه موزون
…………..
بر التهابم از حد بیرون
در التهابم از حد بیرون
فریاد بر میآید از من:
………….
من آب را چگونه کنم خشک؟
|
فریاد میزنم
من چهرهام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی
…………….
یک دست بیصداست
|
فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر فریاد من رسا
…………
فریاد میزنم.
فریاد میزنم!
|
در این شعر ، بند اول شعر در ابتدای بند چهارم تکرار شده است . علاوه بر این ، مصرع «فریاد میزنم»، چهار بار به طور کامل و به صورت ترجیع و سه مرتبه به صورت غیرمستقیم و اشارهوار، تکرار شده است : فریاد بر میآید از من ، فریاد من شکسته اگر در گلو و فریاد من رسا . انگار که یک ملودی ، در فاصلههای گوناگون ، جابهجا به گوش رسد .
از طرفی ، یک بار مصرع پایانی بند اول ، با یک تغییر جزیی ( «با» به جای «من» ) و یک بار نیز مصرع پایانی بند دوم ، باز هم با یک تغییر کوچک ( «در» به جای «بر» ) ، به مصرع آغازین بند بعدی تبدیل شده است . این تکنیک نیز ویژگی موسیقیایی مؤثری دارد. چنان است که شما با اضافه کردن یک نُت ، ملودی دیگری بنوازید . با این کار ، علاوه بر این که ملودی پیشین ( بند قبلی شعر ) را یادآوری میکنید ، یک پله بالاتر میروید و با صدای بلندتری سخن میگویید . همچنین ، این تکرارها در متن شعر ، پیوند ها و ارتباط تازهای پدید میآورد ؛ یک ارتباط ضربدری که نقش ارزندهای در ایجاد «بافت» در شعر دارد : طنینها به یکدیگر بر میگردند و ارجاع های معنایی ویژه و زیبایی پدید میآید …
از تکنیک تکرار یک بند از شعر به طور کامل و اغلب در پایان شعر ، همان طور که گفته شد ، در پارهای اشعار ، از جمله در شعر کوتاه اجاق سرد استفاده شده است . در این شعر ، بند آخر ، همان بند اول شعر است که تکرار شده ، اما با یک اختلاف کوچک و آن ، افزودن قید «همچنان که» بر سر مصرع اول است :
مانده از شبهای دورادور … ( آغاز شعر )
همچنان که مانده از شبهای دورادور ( پایان شعر )
در ضمن ، این قید در ابتدای اولین مصرع بند دوم هم آمده :
همچنان کاندر غبار اندودهی اندیشههای من ملالانگیز …
این نوع تکرار ، به گونهی مدرنتری نقش قافیه را بازی میکند . همچنین ، ویژگی ترجیع را نیز باز میتابد ، ولی پوشیدهتر و رازآمیزتر . شعر هنگام که گریه میدهد ساز ، از چهار بند تشکیل شده است که بند اول و آخر آن ، عینن شبیه همند . اما تکرار بند اول در پایان شعر ، چنان بر دریافت و جوهر شعر تأکید میگذارد که وقتی خواننده به آن میرسد ، شعر چنان پشتوانهی عاطفی و احساسیای برای آن ایجاد کرده که خواننده با تمام شور و حال خود ، این بند را البته با صدای بلند پیش خود تکرار میکند :
هنگام که گریه میدهد ساز
این دود سرشتِ ابر بر پشت
هنگام که نیل چشم دریا
از خشم به روی میزند مشت
گاه تکرار نه بر یک بند یا یک مصرع ، بلکه بر یک واژه استوار است . در شعر
مرگ کاکلی ، واژهی «نوا» چند بار تکرار شده است :
… بیهوده ماندهاست از دو چشم نیمباز
بیهوده تاخته است در او نور چون به سنگ
با هر نوای خوش چو درنگی به کار داشت
اینک پسِ ِ نواش ، تن آورده زو درنگ
در مدفنِ ِ نوایش از هوش رفته است
بعد از بسی زمان که همه بود گوشِ هوش
یاد نوای صبحش بر جای با هوا
میگیرد آن نوا را خاموشیای به گوش …
گاه نیز تکرار مصرع آخر بند اول را در مصراع آخر بندِ آخر داریم ( شعر داروگ : قاصد روزان ابری داروگ کی میرسد باران ! ) یا در شعر “شب همه شب” :
شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ کاروانستم
….
شب همه شب
گوش بر زنگ کاروانستم
که در این جا ، دو مصرع اول بند نخست را با تغییری اندک و حذف پارهای از مصرع اول میآورد ؛ همچنین در شعر تو را من چشم در راهم . یا دو مصرع اول شعر کلک کی را با یک جابهجایی ظریف ، بدین صورت که مصرع اول را در آخر و مصرع دوم را پیش از آن میآورد :
دیریست نعره میکشد از بیشهی خموش
کککی که مانده گم
…
اما به تن درست و برومند
کککی که مانده گم
دیریست نعره میکشد از بیشهی خموش
زمانی نیز تکرارها در شعر نیما ، از این هم ظریف تر میشوند . شعر «باد میگردد» را که یک شعر «گوتیک» به معنای واقعی کلمه است ، بخوانید .
کلیت منسجم و بدیع
شعر نیما نشان میدهد که یک شعر خوب ، بیش از آن که متکی بر جزییات و مفردات خود باشد ، بر یک کلیت منسجم ، بدیع و اصیل استوار است . مفردات شعر ، همیشه میتوانند تالی و مشابهی داشته باشند . توصیفهای زیبا و قدرتمند ، استعارههای ظریف ، تشبیهات و تصاویر خیالانگیز و حتی شگردهای زبانی ، نمیتواند شعری را ماندگار و اصیل کند . اصالت در دیدگاه غنی و در پویایی خود- ویژهی ذهن شاعر است که متجلی میشود . به تعبیری ساختار شعر ( منظور از ساختار در این نوشته ، تمامیت آن است و نه ساختار در مفهوم زبان شناسانه ) ، یگانه عنصری است که نمیتواند مورد تقلید قرار گیرد . فرم را میتوان مکرر کرد ، ولی ساختار را نه ؛ چرا که در این صورت میبایست زمان را عقب برد و یک بار دیگر ، نیما و شعرش را زیست .
برای تأکید بر تازگی شعر نیما ، میخواهم از سه قطعه شعر برف ، در کنار رودخانه و در پیش کومهام مدد بگیرم . هر سهی این شعرها کم و بیش از مضمون مشترکی برخوردارند و ساختار مشابهی هم دارند . در شعر برف ، از قلهی «وازنا» سخن میرود که مراد شاعر است ، اما دیده نمیشود . در حالی که قلههای دیگر و «گرتهی روشنیِ مردهی برفی همه کارش آشوب» و مهمانخانهی تاریک و … به چشم میآیند . در شعر در کنار رودخانه ، از آفتابی حرف زده میشود که سنگ پشت پیر در دامنش لمیده است و شاعر از تمام درنگها و شتابهایش خبر دارد و همه چیز پیش چشمش آفتابی است ، الا «آفتاب من» که «روی پوشیده است از من در میان آبهای دور» و سرانجام در شعر در پیش کومهام ، هر چیزِ ناخواستهای خود را به رخ شاعر میکشاند : یک مهتاب بیطراوت در صحنهی تمشک ، یک مرغِ دل نهادهی دریا دوست با خیالهای ویران ، گیاه هرزهای مثل «لم» و باد و چراغی که تا صبح معلوم نیست برای چه میسوزد ، اما از یاسمن که شاعر آن را میطلبد ، خبری نیست که نیست !
با وجود این ، از آنجا که این شعرها به تجربههای روزمره و زندهی شاعر گره خوردهاند و شاعر ، خود از پشتوانهی عمیق فرهنگی بهره میبرد ، یکی از این شعرها شعری میشود با مایههای فلسفی ، دیگری اجتماعی و سومی ، یک شعر غنایی تلخ و هرکدام ، چنان استقلالی دارند که تنها با بازخوانیِ مکرر ، میشود به شباهت آنها پی برد .
جهان شاعرانهی نیما ، جهانی است عمیقن تجربی و خود ویژه . شخصیت یگانهی نیما ، در تمامی اشعارش ، از خود چیزی به جا نهاده است . این شخصیت ، چنان قائم به خویش است که در کوران حوادث ، هرگز گامی از راه خود منحرف نشده است . غنای ذهن و اندیشهی نیما ، چنان است که هیچگاه مرعوبِ جریانهای نیرومند اجتماعی و همگانی و دیدگاههای رایج نشده است . شعر نیما از پراکندگی و پریشانیِ نگاه ، رنج نمیبرد و حتا در شعرهای ضعیف و یا در شعرهایی که در قالبهای کلاسیک سروده نیز آن استغنای روحی و شخصیت یگانه دیده میشود .
دسته: