زن،مرد،فرشته هاخودکشی می کنند!(بخش دوم )/فاطمه محسن زاده |
|
بخش اوّل مقاله ی ” زن ، مرد ، فرشته ها خودکشی می کنند! ” را اینجا بخوانید :
http://www.matneno.com/?p=856
توآن زنی که منتظرت ایستاده اند
بازیگران خوب و بد فیلم در کمین
__________________________________________
در شعردیگر این مجموعه ، یعنی شعر “نوشابه می خوری؟” ، زن با نقشی که به او محوّل شده وسرنوشت رقّت بارخود، کاملاً آشنااست. او هرچند می داند که حق ّ انتخاب ندارد، امّا اهل عصیان است وسرپیچی از مرد و نگاه مردسالار ، ولی به رغم مقاومت بیهوده ی خویش ، ناگزیر تن به تقدیری می دهد که جامعه ، پیش از زادنش ، برایش رقم زده است . وی می خواهد مانند شخصیّت فیلم ” ترومن شو” ازآینده ای محتوم فرار کند ، امّا ” مرد مؤلّف ” وارد می شود و او را تسلیم می کند: « باید که طبق نقشه ی قبلی درانتها / یک اتفاق خوب بیفتد که تا به حال / خواننده فکرکرده ، در عالم خیال / اوقهرمان واقعی قصّه نیست / خانم بخور! … که آخراین قصّه روشن است ] ».
در پایان هرچند قضاوتی صورت نمی گیرد ، امّا با لبخند ” مردمؤلّف” روبرو می شویم و عکس گنگ زن و البتّه نوشابه ی سیاه که جنبه ی نمادین دارد : « زن … عکس محو!پشت نوشابه سیاه ! / لبخند خیس مردمؤلّف که گاه گاه…» . به نظر می رسد این زن با زن قصیده ی ” سرنگ هوا ” یکی باشد ، زیرا هردو زن در برشی کوتاه از زمان ” انتخاب شده ” اند . آنها ازآینده ی محتوم خود مطّلع هستند ، افسوس می خورند وبه ناچار ، به پایان و سرنوشت محتوم خود ، تن می دهند ، امّا با تأمّل در دو شعر مشخّص می شود که این دو زن متفاوتند . زن در”سرنگ هوا” برخلاف شعر ” نوشابه می خوری؟” منفعل است . او فقط به سخنان راوی گوش می دهد و تسلیم محض است . دراین شعر زمان درحدّ فاصله ی بین سه بارپرسش عاقد ، کوتاه است ، پس ما مجبوریم در عرض زمان حرکت کنیم ؛ از این رو با فلاش بک ها و فلاش فورواردهای سریع مواجه می شویم و سرانجام با تسلیم محض هر دو شخصیّت زن شعر به پایان می رسد.
نظرات[۲] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
نقداشعارپوریا میررکنی (نبراس ) / مهدی آذری |
|
همیشه گفتنی ما نگفتنی مانده است
اسیر قفل زبان های احتیاط نشان
قالب غزل با مفهوم عاشقانه ای که در ذهن ما ایرانی ها دارد؛هنگامی که در فرم و ساختاری متفاوت سروده شود، باید دارای معنایی ژرف تر از دیالوگ های عاشقانه باشد تا ضمیر ناخودآگاه مخاطب با آن ارتباط برقرار کند، امری که تا به حال در بسیاری از غزل های معاصر فارسی اتّفاق افتاده است، ولی میزان موفقیّت این نوع غزل ها را تاریخ ادبیّات فارسی بیان می کند، نه عدّه ای از روی حبّ و بغض.
وقتی سه فاکتور مغایر با زیر ساخت غزل در کنار هم قرار می گیرند؛ به عنوان مثال دراین مورد(فقر ،مرگ ،زن) دیگر جایی برای حرف های عاشقانه باقی نمی ماند و از ابتدای غزل، مخاطب درگیر فضای متفاوتی می شود و اگر در این میان مهندسی کلمات در غزل استادانه اتّفاق افتاده باشد، مخاطب با حظّی دو چندان روبرو خواهد شد؛ چرا که با فضاها ، ترکیب ها و تصاویر بدیعی روبرو خواهد شد که تا به حال آن را بسیار کم دیده یا اصلا ندیده است .
پوریا میر رکنی( ” نبراس “،متولّدیزد،۱۳۶۱ش) غزل را آن چنان دچار روایت می کند که معنای غزل،مثنوی گونه می گردد و فقط قالب ظاهری غزل حفظ می شود. روایت جزء جدا نشدنی غزل های میر رکنی است و شاعر به خوبی از این حربه استفاده کرده است و داستانی بکر و بدیع را در قالب غزل،با استفاده از ردیف و قافیه ای تازه سروده است که گویی ردیف و قافیه و وزنی شاعر را احاطه نکرده است و شاعر آن چنان فارغ از این قید و بندها غزل سروده است که مخاطب دچار حیرت و سرگشتگی می شود .
نظرات[۰] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شناسه های غزل پست مدرن / دکترسیّدمهدی موسوی |
|
پیش از آغاز بحث باید این نکته را مدّ نظر قرار داد که هر گونه بحث جزءنگرانه پیرامون ویژگی ها و جبههگیری های این جریان،به نوعی« پست مدرن » بودن آن را زیر سؤال میبرد، زیرا با این نوع نگرش هر گونه تعریف و خط کشی به مطلقگرایی دست می زند و سعی میکند از کلمات تعریف یکسانی برای رسیدن به محتوای خاصّی ارائه دهد که به نظم حاکم بر دنیای مدرن میانجامد،مسلّمااین جریان نمیخواهد با شکستن ساختارهای دنیای مدرن، خود به ساختاری مستبدّانهتر، تن دردهد و نوعی فراروایت را بر عملکرد شعر حاکم کند. پس در واقع آنچه در اینجا گفته خواهد شد به نوعی تبیین یکسری از ویژگی هایی است که بر تعداد کثیری از غزل های پست مدرن امروز حاکم است و به نوعی استخراج حکمی استقرایی از تعداد محدودی داده است که مطمئناً بسیاری از حرف ها را ناگفته خواهد گذاشت و به طور یقین بسیاری از غزل های پست مدرن وجود دارند که فاقد ویژگی های مذکور هستند؛ به عنوان مثال در سینما فیلم های «دیوید لینچ» و «استیون اسپیلبرگ» را با تمام تفاوت ها ـ از نوع نگاه گرفته تا گونه اجرا ـ پست مدرن مینامند و اعتقاد دارند هر کدام به پارهای از دغدغههای پست مدرنیسم توجه بیشتری مبذول داشته است.۱
البتّه در اینجا چند نکته وجود دارد که من در مقالههای قبلی ام بارها به آن اشاره کردهام، امّا ذکر آن گریزناپذیر نشان میدهد: نخست آن که در ترکیب «غزل پست مدرن» واژه ی «غزل» به عنوان مجاز جزء از کلّ تمام قوالب کلاسیک و معتقد به چهارچوب قرار گرفته است. پس با این تعریف تمامی آنچه ما در این بحث پیگیری میکنیم، میتواند در قوالبی، مثل : مثنوی، قصیده و… رخ دهد. استفاده از «غزل» و اجتناب از به کار بردن کلمه « شعر کلاسیک» بدین سبب است که به طور مثال اگر گفته شود: «شعر کلاسیک پست مدرن! » به خاطر پارادوکس ایجاد شده شعر کلاسیک به جای آن که معنای قوالب کلاسیک را اعاده کند، فلسفه و نوع نگاه دنیای کلاسیک را به ذهن متبادر میکند که به هیچ وجه مقصود ما نیست. دیگر آن که نباید فراموش کرد که «غزل پست مدرن» اصلا پست مدرن نیست، بلکه در واقع بیان یک وضعیّت پسامدرن با استفاده از ابزارهای مدرن است، یعنی بسیاری از ویژگی های حاکم بر این نوع شعر از اصول دنیای مدرن هستند و در اینجا تفکّر موجود به نوعی در تضاد با ابزار و دنیای پیرامون قرار گرفته است. این دقیقاً وضعیّت انسان پست مدرن امروز است که در جهانی زندگی میکند که موج صنعتی و مدرنیسم غالب شده و تعارض ها و روانپریشی این انسان[با تجربه این دوگانگی] موضوع بیشتر غزل های پست مدرن است. پس در واقع اگر ما به تلفیق آگاهانه ی دو تفکّر دست زدهایم که در مقابل هم قرار گرفته اند و اگر گاهی به این چهارچوب ها تن میدهیم و فقط در موارد معدودی [آن هم بسیار محتاطانه] در مقابل قالب دست به عصیان میزنیم، به نوعی قصد بازآفرینی وضعیّت شخصیّت هایی را داریم که در جامعه پیرامون ما دچار این دوگانگی و تعارض شدهاند. فردیتی که به طور مثال ازسویی در کارخانهها و ادارهها و پشت چراغ قرمزها تحت فشار دنیای مدرن است و از جانبی دیگر با شخصیّت سازی مجازی در اینترنت، پنجرهای به سوی حفظ خویش در حضور جمع پیدا کرده است. در واقع اگر ما به قوالب باقی مانده از گذشته تن دادهایم؛ از آن روست که «پاسخ پست مدرن به مدرن متضمـّن تصدیق این نکته است که گذشته باید به تجدید نظر و بازنگری در خود اقدام کند، زیرا گذشته واقعاً نمیتواند نابود شود؛ به دلیل آن که نابودی گذشته به سکوت و خاموشی میانجامد، البتّه این تجدید نظر و بازنگری در گذشته باید با طنز و کنایه همراه باشد، نه به گونهای ساده لوحانه، حاکی از این که از هر گونه گناه و خطا مبـّراست!»۲
در این مقاله ما سعی خواهیم کرد بسیار جزءنگرانه و با مثال هایی گوناگون، تنها قسمت های کوچکی از این نگاه تازه به غزل و شناسههای این بازنگری اساسی را به شما نشان بدهیم:
یکی از عناصری که در غزل های پست مدرن به چشم میخورد «شکست روایت» است ، یعنی دیگر ساختار خطّی و روایی بر غزل حکمفرما نیست.
نظرات[۴۱] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
کوتاه به مثل درازی یلدا / حمیدرضا اکبری شروه |
|
قبول کرده ام دستی دراز نکنم / تا نچینم ستاره ای !
اتّفاقم / می مانم
کوتوله ای بریده از جغرافیایی
به مثل گریه / بی رود در چشمم !
می گردم به گردی پیدایی / ناپیدا
که گیتار هم بزنم لورکا نمی شوم
نه ویکتور خارا / به صدا
نه مولوی به صدای دف
کوتاه به مثل درازی یلدا
همین شبم / وسوسه ای به چیدن ستاره !
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چهارافسانه ی شاملو (محّمدحسن نوری زاد )/فاطمه محسن زاده |
|
کتاب چهار افسانه ی شاملو( نگاهی به چهار شعر عامیانه ی احمد شاملو ) ، اثر محمّد حسن نوری زاد است که چاپ نخست آن در پاییز ۱۳۸۰ ش، از سوی نشر دنیای نو ، به علاقمندان عرضه شده است. برخی از عناوین این کتاب عبارتند از : اولین شعرهای عامیانه ی ثبت شده در تاریخ ، انواع و ویژگی های شعر عامیانه ، اشعار عامیانه با مضامین اجتماعی و سیاسی در دوره ی قاجار ، اشعار عامیانه و شکل گیری شعر نیمایی ، احمد شاملو و اشعار عامیانه و…
این کتاب نخستین کتاب مستقل تحلیلی درباره ی شعرهای عامیانه ی شاملو است .
” چهار افسانه ی شاملو ” نگاهی است تحلیلی بر چهار شعر بلندی که الف . بامداد ، آنها را به سبک عامیانه سروده است . در مقدّمه ی کتاب ، ضمن اشاره به قدیمی ترین اشعارعامیانه ی زبان فارسی ، از اشعار عامیانه ای که نشان دهنده ی زندگی سخت مردمان در دوران قاجار بوده ، یادی به میان آمده است .همچنین نویسنده به تأثیرشعر عامیانه بر شکل گیری شعر نیمایی پرداخته و در ادامه جایگاه احمد شاملو را ازنظردرک ویژگی های زبانی و بیانی اشعار عامیانه ، مورد توجّه قرارداده است .
در متن این کتاب ـ گاه به تفصیل و گاه به اجمال ـ ویژگی زبانی ، بیانی ، شخصیّت پردازی ، فضا سازی و تصویرپردازی ها در چهار شعر ” پریا ، بارون ، قصّه ی دخترای ننه دریا و قصّه ی مردی که لب نداشت ” مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است .
نوری زاد در این اثر ، با مبنا قراردادن چهارشعر عامیانه ی احمد شاملو، به مباحثی ، چون : شخصیّت و شخصیّت پردازی در پریا ، بررسی ویژگی های وزنی پریا ، تصاویر خیالی قصّه ی ننه دریا ، گامی چند با مردی که لب نداشت و…می پردازد و با نگاهی دقیق، نثری روان و پرهیز از گزافه گویی های ملالت آور ، مخاطب را به ضیافت متنی دلچسب و آموزنده فرا می خواند.چهار افسانه ی شاملو ، یکصد و هفتاد وسه صفحه دارد که در صفحات پایانی، متن کامل ” پریا ” ، ” بارون ” و ” قصّه ی ننه دریا ” آمده است . نمایه ای نیز ، شامل نام اشخاص ،نام نوشته ها و کتاب ها ، بر این کتاب افزوده شده است.
درمجموع اصطلاح ” مختصر و مفید ” بهترین و درست ترین تعریفی است که می شود در مورد کتاب چهار افسانه ی شاملو به کار برد.
نظرات[۰] | دسته: معرّفی کتاب | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
بازگشت / حمیدرضااکبری شروه |
|
از پای بساط قهوه چی پا شد . زایر قهوه چی می دانست مرد برای چه چیزی برگشته است .خیلی وقت بود که رازش برای بندری ها فاش شده بود، ولی بااین حال هیچ کس فکر برگشتنش رانمی کرد .
ـ یه استکان دیگه نمی خوری ؟
چشمِ زخم خورد ه اش را چر خاند سمت قهوه چی .سیاهی کدر چهره اش توی ذوق می زد ، می گفتند ازآن هایی بود که از زنگبار آورده بودند .
خیلی پیش از انقلاب وجنگ وقتی که در فیلیه برای شیخ کار می کرد،پدرش گفته بود :
ـ بعد مردن بواش ،ناخدای همو لنجی که توش جاشو بود،آزادش کردتا بره پی کارش ؛بعدن بردمش فیلیه برا کار.
همه ی گذشته ش همین چند کلمه بود . فقط از زایرشنیده بود آن هم نه یک بار چندین وچند بار که : ” سر بوات برا خاطر یه خنجر قدیمی کردن زیر آب ” ، تا قهوه چی دوباره چانه گرم نکند به بازگو کردن آن قصّه ی قدیمی ، سرگرداند طرفی و گفت :
ـ چقد پیر شدی ! اما هنی چاهیت دبشه خالو!
زایر نزدیکش شد ودستش را گرفت تا دوباره نشاندش روی تخت .
ـ بعد ئی همه سال کجا بودی یونسو؟
و خندید تا ردیف سیاه دندان هایش ریخت بیرون .
ـ توُکم ماهی ، تازه زدم بیرون !
هوای بندرسربی نشان می داد .صدای شالو ها تمام دریای روبرو را برداشته بودند .موج ها در چشم انداز می آمدند و پس می رفتند.زایر کنار ساحل از سعف نخل ها قهوه خانه ای راه انداخته بود.
ـ زمونه مثه گذشته نیس دیگه بوام !
یونس به حرف های زایر گوش می داد ونمی داد .
سرش رازیرانداخت،گفت : ها مو می دونوم ؛از بصره قاچاقی اومدوم برا گرفتن امونتی بوای خدا بیامرزم، بگیروم معطّل نمی کنم، می روم زایر خاطر جمع !
چایی اش را که هورت کشید، راه افتاد سمت نشانی که از عبدوداشت.دست برد چفیه اش را دور صورتش پیچاند .دشداشه خاکستری بالای قوزک پاهای بلندش تاب می خورد ، هوا داشت غبار می آورد ، بوی آمونیاک و صدای فیدوس پالایشگاه پخش در فضا بود .
ـ صدای فیدوسو که شنیدی جلد بیا فیلیه یونسو !
قار قور شکمش حالیش کرد گرسنه است،آن وقت ها پدرش غذای خزعلی را نمی خورد . اعتقادش بر حرام بودن مال شیخ بود . غذایش را می گرفت وجلدی پسر را روانه می کرد ،امّاحالا فرق کرده بود.حلال وحرامش هم فرق کرده بود.
نظرات[۱] | دسته: داستان | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
تحلیل تاریخی پیدایش موج ناب/سریاداوودی حموله |
|
عنوان مقاله :تحلیل تاریخی پیدایش موج ناب و بررسی زمینه های ادبی، فرهنگی و اجتماعی آن .
__________________
…تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم وآن نگفتیم که به کارآید .
“شاملو”
موج ناب ابزار تفکّر شعرناب:
هدف من در این مقاله کشف شاعران موج ناب نیست!بلکه بعضی اظهار وجودها! محلّ اشکال هستند… نخستین خاستگاه موج ناب،مسجدسلیمان، اولین شهر نفتی خاورمیانه است و این جریان نشأت گرفته از مسائل اجتماعی و سیاسی دهه ی پنجاه و آرمان های وعده داده شده… موج ناب بنا به ضرورت پدید آمد؛ آن هم به عنوان یک مرام و مسلک توسط نسلی که در گیرودار آرمان های سیاسی بودند. موج ناب محصول تفکّر نابی ها نبود؛ بلکه ابزار فکر آنها بود!تا نشانه های عینی آن در ساختاری منعکس و موجودیت پیدا کند..پس برآمدند، از دل این جریان نسخه ای بیرون بکشندکه با اندیشه و تفکّر آنها هماهنگ و سازگار باشد و تحت تأثیر آموزه های تئوریک، مشغول تکثیر زبان و مشق های ذهنی هم شدند؛ آن چنان که هر کدام در سایه ی دیگری لقب ناب گرفت! پس از انقلاب دوباره به خاطر گریز از همان آرمان ها، آن خطّ فکری را دنبال نکردند و برای آنها انحطاط ذهنی پیش آمد که خود صید خود شدند؛چرا که ذهنیت خود را رها و منفعلانه عمل کردند…گویی فرایند شاعری اشان در همان زمان متوقّف شد،البتّه در همان دوران شاعرانی به طور جدّی شعر می گفتند که تا مغز استخوان آرمانگرا بودند!و به لحاظ لفظ و معنی توانستند روح بسیاری را به اعتراض وادارند؛گرچه ذهنیاتی را از هم اقتباس کردند و به مشترکاتی هم رسیدند؛ تا حدّی که زبان همدیگر را تقلید کردند،ولی دیری نپاییدکه در رویکردی به تفاوت و مشابهات های هم پی بردند!
پارادوکس بین موج ناب و شعر ناب:
با ناگفته های بسیار در پرانتزعوامل بسیاری دست به دست هم دادند تا کارهای تنی چند از شاعران جنوب که ذهنیت بومی ـ مدرن داشتند؛ به موج ناب تعبیر شود؛ آن هم زمانی که موج ها حرف می زدند:
- ـ نخست وجود حمیدکریم پور در مجلّه ی تماشا
- ـ دوم منوچهر آتشی به عنوان خط دهنده ی فکری که البتّه این جریان خیلی فتواگونه نامگذاری شد.
- ـ سوم افت و خیزهایی اجتماعی و سیاسی دهه ی پنجاه
- ـ چهارم حشر و نشر در یک جغرافیا مشترک و استفاده ی خلاّقانه از فرهنگ و زبان بختیاری
- پنجم خودانگیختگی و شیفتگی نسبت به امری آمرانه!
چرا موج ناب با حدّاقل معیار ها و مؤلّفه ها و با یکی دوشعر !! از هر شاعری نامگذاری شد؟ پیرامون موج ناب مباحث گوناگونی ارائه شده که گاهی باهم در تعارض اند؛گرچه بیشترین عامل شکل گیری و تکوین موج ناب دستاوردهای آرمانی بود،البتّه با یک سری بدیهیات زمانی که احتیاج به توضیح ندارد! بنا به اظهارات مختلف ؛ از جمله هرمز علیپور این جریان را نوعی شوریدگی ناخودآگاه گفته که (…اگر منوچهر آتشی نام موج ناب را نمی گذاشت ، ما جرأت نداشتیم به عنوان حرکتی از آن نام ببریم…)
نظرات[۰] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
نقدی بر کافه زیر دریا،اثراستفانو بننی/ مجتبی دهقان |
|
کافه زیر دریا
نویسنده : استفانو بننی
مترجم : رضا قیصریه
انشارات : کتاب خورشید، ۱۳۸۳
_____________________________________
ایتالیا دارای چهره های شاخصی در زمینه ادبیّات مدرن جهان است که از جمله آنهامی توان به: آلبرتو موراویا و گراتزیا دلدا(برنده ی نوبل ادبی)اشاره کرد. همینطور در زمینه ی ادبیّات پسامدرن جهان نیز میتوان به چهرههایی، چون ایتالوکالوینو با رمان « اگر شبی از شبهای زمستان مسافری» و امبرتواکو با رمان معرف« گل سرخ» اشاره کرد،البتّه در این میان نمی توان از چهرههایی، مانند ناتالیا گینزبورگ و دینوبوتزاتی هم گذشت. استفانوبننی در این گنجینه ی بزرگ ادبی دنیا می نویسد و جزء چهرههای شاخص ادبی ایتالیا است.
۱ـ درباره ی آغاز کتاب
کافه زیر دریا با رویکردی فانتاسیک (شگفت یا پندار و رؤیاوار) آغاز میشود. رویکردی که برخوردی دیگرگونه با واقعیّت را ارائه میدهد و نویسندههایی، چون :هوراکی موراکامی، میچ آلبوم و جویس کارول اوتس را( در برخی رمان هایش) به یاد ما میآورد .این رویکرد پس از سورئالیسم و زاده ی آمریکای لاتینی اش (رئالیسم جادویی)، مسؤولیت بر هم زدن قطعیت بین واقعیّت / رؤیا را بر عهده گرفته است. تأکید سورئالیستهابر ناخودآگاه، این امکان جدید را وارد ادبیّات جهان کرد و ساختار نامنسجم سورئالیستی، چون آندره برتون در رمان معروفش ” نادیا” در فرزند خوانده ی آمریکای لاتینی آن ، یعنی رئالیسم جادویی به ساختاری منسجم میرسد که در خلال آن رویکردهای بومیگرایانه ،مذهبی ،اعتقادی و قومی آمریکای لاتین نیز خود را نشان میدهد. پس آنچه که مبرهن است، مشخّصه ی اساسی رئالیسم جادویی هم ساخت بودن آن با زادگاهش یعنی آمریکای لاتین است،امّا آثار فانتاسیک بیش از هر چیز با واقعیّت و هر آنچه که آن را زیر سؤال می برد کاری ندارد. اگر سورئالیسم به طورکامل واقعیّت را نامعتبر میپندارد و رئالیسم جادویی حضور به هم پیوسته ی جادو را در خود دارد؛ رویکرد فانتاسیک به همان اندازه که واقعیّت را ، به عنوان ریشه ی اساسی پندار یا رؤیا،معتبر و قابل اعتنا میداند، آنرا به حاشیه نمیراند و همطراز با آن، نوعی رؤیاگونگی را به صورتی باور پذیر وارد اثر هنری میکند. در واقع این رویکرد، همبستگی رئالیسم جادویی را با موضوعیت پندار و ناخودآگاه با سورئالیسم در هم میآمیزد و در حین از بین بردن مرزهای واقعیّت و رؤیا بستری جدید، ارائه میدهد.در داستان های «مرّیخی دلداده» و«ایستگاه سوخت رسانی و وحشت» نیز این رویکرد موجودیت مییابد.
نظرات[۰] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
پست مدرنیسم و زیباشناسی(بخش نخست)/حمیدحیاتی |
|
جنبش معروف به ” پست مدرنیسم ” انگاره ای غیر از عدم قطعیت و تعیین نیست. این انگاره در عرصه های مختلف ،اعم از : معماری، موسیقی، نقّاشی و ادبیّات تجلّی یافته است. طلیعه ی جنبش پست مدرن را می توان به طور رسمی در معماری ردیابی کرد. معماران نخستین هنرمندانی بودند که دریافتند که دیگر تازگی و نوآوری در خود یک ارزش محسوب نمی شود. مهم تر، نخست معماران پست مدرن بودند که تأکید کردند که ما اکنون با «سنّت مدرنیسم» رویارویم که آن شادابی و کارایی معماری مدرن را در آغاز سده ی بیستم، یکسره از دست داده است و در حدّ نظریه و کنش به جزم هایی باور آورده که با زندگی راستین و هر روزه ی مردمان همخوانی ندارد. آن چیزی که میان معماران مدرنیست، حتّی در همان روزهای کارآیی و اقتدار مدرنیسم مشترک بود، روحیه یا ایده ی مشترکی خوانده می شد که در ایدئولوژی معماری مدرن تجلّی یافت. ایده ی مدرنیسم که خود دگرگونی ژرفی در معماری سنّتی اروپایی ـ آمریکایی آفرید عبارت بود از: بنا را به ساده ترین عناصر تقلیل دهیم، موجودیت فضایی بنا را متمرکز بر هسته ی اصلی کنیم، با رسیدن به ساده ترین شکل ها، یکدستی تمامی اجزاء بنا را بنیان گذاریم.از تزیینات و کاربرد حتّی یک فرم زائد که به کار نمی آید، بپرهیزیم، مواد زائد دیداری و نمایی را حذف کنیم. خلاصه، بکوشیم تا به شکل هایی برسیم که کارکرد اصلی بنا را نمایش دهند و تضمین کنند. حکم اصلی که گاه به شکل های گوناگون بیان می شد این بود: «زیبایی همان کارکرد است».
نظرات[۰] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
همه ی دختران زیبا بی گوشواره اند / سریا داوودی حموله |
|
آیینه من می شود
من زن زیبایی
که در هیچ آیینه ای دیده نمی شود
با هیچ کس حرفی از گیسوان من مگو
می خواهم از پشت دیوارهای وحشی خود را معرفی کنم
یکی بود تو
یکی نبود من
ازتو آفتاب شهریور ماند
از من دست هایی که تقویم را گم کرده اند
از خواب کوه که برمی گردم
ترا پشت ویرگولی پنهان می کنم
میان آیینه های زخمی تنها منم
که حروف نام ات را در زنبقی سپید پیچانده ام
حالا دور از تمام دوستت دارم ها
با چراغ می گذرم
تا هیچ حرفی نتواند از میان ما بگذرد
نظرات[۲] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از محمّد قائدی |
|
دلیل جاذبه ات سیب بود یا نیوتن ؟
که فکر کردى وچرخید درهوا نیوتن؟
□
برای بار سى ام فرض می کنم خود را
که رفته ام به تماشاى سیب با نیوتن
شبیه پوچ … شبیه خطوط نامرئى …
شبیه دست تو دستم رسید تا نیوتن
سؤال می کنم از دخترى که پیشم نیست
براى عشق ، چرا سیب نه؟ [چرا نیوتن؟!]
چه فرق می کند امشب کدام باید شد:
پسا مدرن ، پسا سیب ، یا پسا نیوتن؟!
[هنوز معتقدم کار سیب ها بوده ست
که له شده ست چنین زیردست و پا نیوتن]
نظرات[۲۵] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از مرضیه فرمانی |
|
تلفظ چندین بوق ممتد آنور خط
صدای گریه / تری پشت خط مشترکی
گرفته دستت را توی مشت خود محکم
شبیه دلداری دادن کسی[ الکی]
زنی شبیه به تو توی آینه زل زد
که دور از چشمت گریه کرده قایمکی
به من بچسب، و هر شب مرا تنفس کن
تمام لحظه ی بیدار و خواب این بالش
به من بچسب و بگو اینکه دوستم داری
کمی بلندتر از این به لحن یک خواهش
به من بچسب و جهان مرا یکی کن با…
ـ ” نفس نمی کشه انگار تموم شده کارش” ـ
نظرات[۵] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از رقیه خدابنده اویلی |
|
بوسه ام توی پاکت پستی است
سفت می چسبمش که در نرود
نرود پشـت تمبـر جا بخورد
یا از آن دور ، دورتر نرود
حال و روزم مساعد ِ الکی ست
ترس یک جنگ تازه توی دلم
نامه یک جور عادت غلط است
مال وقتی که مطلقا” کسلم
نظرات[۱۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
داستان زنان در هشتمین نشست عصر روشن |
|
نشست دیماه از سلسله نشستهای فرهنگی “عصر روشن” با موضوع داستان، پنجشنبه نه دیماه از ساعت ۱۵:۳۰ در کتابسرای روشن برگزار می شود.
علیرضا بهرامی – دبیر سلسله نشستهای فرهنگی “عصر روشن” – با بیان این خبر افزود:« در نشست دیماه که درواقع چهارمین نشست داستان عصر روشن محسوب میشود، میزگردی با عنوان “زنان و داستان” برگزار میشود که در آن جمال میرصادقی – داستاننویس پیشکسوت و مدرس داستاننویسی – و مهسا محبعلی – داستاننویس و برگزیدهی جوایز ادبی مختلف ؛ ازجمله گلشیری و منتقدان و نویسندگان مطبوعات – سخن خواهند گفت. همچنین علیرضا محمودی ایرانمهر – داستاننویس – مجری افتخاری این میزگرد خواهد بود.»
در نشست پیشین داستان عصر روشن نیز که با حضور و سخنان بلقیس سلیمانی و محمدرضا گودرزی در میزگرد “داستان ایرانی” همراه بود، محسن فرجی – داستاننویس – مجری افتخاری نشست بود.
بهرامی گفت :« هشتمین نشست عصر روشن با داستانخوانی مهسا محبعلی و گیتی رجبزاده همراه خواهد بود و جمال میرصادقی دربارهی ویژگیهای این داستانها سخن خواهد گفت. همچنین علیرضا محمودی ایرانمهر یک داستان از مجموعهی داستان آماده چاپش را با موضوع و درباره ی زنان خواهد خواند. »
نظرات[۰] | دسته: خبر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
ترانه ای از مرضیه لیان |
|
نمی دونم چن تا بغضُ ، واسه تو ترانه کردم
جای خالی نگاتُ ، روز و شب بهانه کردم
نمی دونم چن تا پرسه ، رو تنِ کوچه هدر شد
تو خیا لم چن تا رویا ، مثه کابوس در به در شد
نمی دونم چن تا لبخند ، تو نگاهِ آینه پوسید
لبِ چن تا آه و حسرت ، تنِ تنهاییمُ بوسید
نظرات[۶] | دسته: ترانه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چند شعر از جلال خسروی |
|
۱ ـ
چه خوب
شاید لب هایت
از پلّه های این سطرها
بالا بیایند
بالا بیایند
خوشه های ابر را ببوسند
دنیا
به دنیا بیاید.
۲ ـ
از پوشه های GMAIL
یا YAHOO!
آمده این جای صندلی
انار
گلابی
نمی دانم
شاید هم دست های تو باشد
میوه ای که ریشه هاش
به ماه باز می شود…
دستم را می گیرد
قدم می زنیم.
نظرات[۴] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
فریاد / دکتر مجید پویان |
|
با یک نگاه ، یک هیجان،یک صدا که من
فریاد می زنم که بگویم تو را… که من،
در بغض شهرزاد گلویم نشسته است
در انفجاری از خفقان پادشا که من،
هی خیره می شوم به تو و تو به دوردست…
هایی که گم شده است در این ناکجا که من
می خواهم از خودم بگریزم به سوی تو
از هر طرف که می نگرم مارها که من،
کز می کنم و می رسد از دورِ دورِ دور
کم کم صدای مبهم یک آشنا که من
نظرات[۶] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
نگاهی به فیلم پیانو / حامد داراب |
|
نام فیلم: پیانو
ساخته شده : ۱۲ نوامبر ۱۹۹۳
کارگردان: جین کمپیون
فیلمنامه نویس: جین کمپیون
سبک: درام/ رمانتیک
زمان: ۱۲۱ دقیقه
موسیقی متن: مایکل نایمن
بازیگران: هالی هانتر(آدا) ، سام نیل(استیوارت) ، هاروی کایتل(بینز)
جوایز: نخل طلای کن در سال ۱۹۹۳ به صورت اشتراکی با فیلم بدرود محبوب من اثر چن کایگه ، اسکار بهترین فیلمنامه در سال ۱۹۹۴(شصت و ششمین اسکار) ، اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن و بهترین بازیگر نقش مکمل زن در سال ۱۹۹۴٫ جایزه بهترین کارگردانی از انستیتوی فیلم استرالیا در سال ۱۹۹۳٫
____________________________
پیانو، فیلمی که کارگردانش ، روز سی ام آوریل سال ۱۹۵۳ در نیوزلند به دنیا آمد ، و به خاطر همین برخی او را فیلمساز کشور نیوزلند معرفی می کنند ، برخی دیگر نیز به علت آن که محل تحصیل ، زندگی و محل ساخت فیلم هایش استرالیا است، او را کارگردانی استرالیایی می شناسند ، کارگردانی که از پدر و مادری که هر دو از اهالی نمایش بودند متولد شد : مادرش ـ ادیت کمپیون ـ بازیگر و نویسنده و پدرش ـ ریچارد کمپیون ـ کارگردان اپرا و تئاتر، فرزندشان ـ جین کمپیون ـ نخست به دانشگاه ویکتوریا رفت تا مردم شناسی بخواند، اما مدرک کارشناسی اش را در گرایش هنر گرفت، سپس به مدرسه هنر چلسی رفت و هنرهای زیبا را آنجا آموخت ، سرانجام با گرایش نقاشی از کالج هنر سیدنی فارق التحصیل شد ، علاقه اش به سینما او را ، اواخر دهه ی ۱۹۷۰ به تحصیل در کالج عالی سینما در استرالیا کشاند ، استرالیایی که سینمای آن تا سال ۲۰۰۰ بیشتر از هشتاد درصد در اختیار آمریکایی ها بود ، آماری که به اندازه کل فروش فیلم های آمریکایی در تمامی بازارهای دیگر دنیا است ، سینمایی که مانند قاره اش تنها بود و این تنهایی را شاید کشورهای مشترک المنافع انگلیسی زبان به او تحمیل می کردند ، اما جین کمپیون در همین تنهایی بود که توانست با اولین فیلم کوتاهش به نام (۱۹۸۲ Peel ) نخل طلای کن را در سال ۱۹۸۶ به دست آورد ، در اصل او در سال های دهه هشتاد فیلم های کوتاه زیادی را ساخت و اغلب فیلم هایش مورد تحسین جهانی قرار گرفت که از آن جمله می توان به فیلم هایی نظیر : لحظات بی احساس (۱۹۸۳ Passionless Moments)، داستان یک دختر (۱۹۸۴ A Girl’s Own Story) ، اشاره کرد . او در سال های دهه ی هشتاد با انجمن زنان فیلمساز استرالیا همکاری داشت ، انجمنی که هدفش استقلال سینمای استرالیا بود . وی اولین فیلم بلندش را برای تلویزیون ساخت ، فیلمی با عنوان: دو دوست(۱۹۸۳ Two Friends ) و اولین فیلم بلند سینمایی اش را در سال ۱۹۸۹ تولید نمود، فیلمی با عنوان Sweetie (عزیزم)، کمدی سیاهی که واکنش های منتقدان را به دنبال داشت ، در سال ۱۹۹۰ فرشته ای پشت میز من (An Angel at My Table)، را ساخت؛ فیلمی که جایزه ویژه هیأت داوران جشنواره ونیز را در همان سال نصیب خود کرد .
نظرات[۱۶] | دسته: سینما | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از پگاه عامری |
|
چقدر زبانت آشناست !
از نوع زبانی که با آن آدم ها
از سر ِ آدم ها
کلاهشان را بر می دارند !
یعنی شیطان روز ِ جزا
پس از مواجهه با تو در جهنّم
به کدام خدا پناه می برد ؟
نظرات[۲] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
در / حسن نقّاشی |
|
قفل اسطوره ی ارسطو را ، بر در احسن الملل منهید … خاقانی
در معبدی به نیایش بودم که کلون در به صدا برخاست ، بی اختیار دست از نیایش برداشته و در را گشودم … دریا به درون سر ریز شد و مرا در امواج خود غرق ساخت .
ناگاه از خواب برخاستم ، آبادی در خواب و کورسوی چراغ های شهر در آن دورها پیدا بود ؛ به راستی همیشه احساس می کنم پشت دری جا مانده ام …نشد تا از کنار دری بگذرم و بی اختیار پاهایم سست نگردد، هنگامی که در پس کوچه های خشتی یزد ،درهای رنگ و رو رفته با کلون های زنگاری را می نگرم ، اندوه غریبی وجودم را فرا می گیرد .
خانه های تو در توی یزد را درهای مرموز بر هم می گشود ، گاه هفت در از پس هم باز می شد . هفت عدد تقدس و کمال بود ، گویی این درهای هفتگانه اشاره بر هفت نماد برتر آیین مزدیسنا ، هفت خان آیین مهری یا شاید هفت باب اشراق داشت . سهروردی در آواز پر جبرییل چنین می گوید :« مرا از هجوم خواب قنوطی حاصل شد ، از سر ضجرت شمعی در دست داشتم ، هوس دخول خانقاه پدر سانح گشت . خانقاه را دو در بود ، یکی دری بر شهر و یکی دری بر صحرا و بستان . برفتم و این در که در شهر بود محکم ببستم و قصد فتق در صحرا کردم . چون نگه کردم ، ده پیر خوب سیما را دیدم که در صفه ای متمکن بودند …» .
ماجرا این است که سهروردی با ده پیر صوفی به گفتگو می نشیند و اسراری شگفت را از آنان می آموزد ، اما در انتهای داستان باز به خانقاه پدر باز می آید : « پس چون در خانقاه روز بر آمد در بیرونی ببستند و در شهر بگشادند و بازاریان در آمدند و جماعت پیران از چشم من ناپدید شدند و مرا در حسرت صحبت ایشان انگشت در دهان بماند … » .
بر در مسجدی حوالی کویر نوشته بود : « اگر مرد راهی در را بگشا اگر نه به راه خویش رو که این راه سخت پر خطر است . » و بر دری خواندم بود : « آن دنیا »! بی شک نگارنده با سادگی سوی دیگر در را با آن عالم روحانی قیاس کرده بود ، من از این سادگی گریستم .
درگاه معابد کهن ایران همیشه رو به شگفتی گشوده شده و آدمی را سحر می کند ، در حوالی دشت ابرکوه بقایای آتشکده ای با محیط مربع پیداست و به هر ضلع این مربع یک درگاه …
درگاهی رو به طلوع ، درگاهی رو به غروب ، یکی بر کوه و دیگری بر دشت گشوده می شد . گمان می کنم که این چهار درگاه نماد آشکار آخشیج ها (عناصر اربعه) بود ، یعنی هر درگاه موکل یکی از عناصر است و آن را به درون هدایت می کند ، بی شک معمار این آتشگاه هر که بوده و در هر عهدی زیسته ، از نیایش خویش به سبکبالی رسیده است …
آتشکده ی روستای زین آباد چهار در دارد که از دو در به راحتی می توان گذشت ، اما درگاه سوم خاص عابدین و درگاه چهارم ویژه محرمان آتش اهورایی است . گویا این درها یاد آور مراحل استکمال آدمی ست ، بی گمان یکی چهار در بر خود گشوده می بیند و یکی از نخستین هم گذر نخواهد کرد … شگفتا !
معماران مساجد کویر بی حکمت درگاه و دروازه بر بنا تحمیل نمی کردند ، همین مسجد جامع نایین را ژرف که بنگری حکمت معمار آشکار می شود . او دو درگاه بر مسجد نهاده ، یکی برای ورود به ایوان و دری محقر برای ورود به شبستان . درگاه شبستان هرگاه گشوده شود پرتوی نور چنان به درون ظلماتی اش روشنی می بخشد که تو به راستی چیرگی نور بر ظلمت را خواهی دید … حیرتا!
یکی از چند درگاه مسجد جامع اردستان رو به آب انباری ست که هرگاه عابد قصد ورود به مسجد را دارد ؛ در آن لبی تازه می کند و وضو می سازد و این رمزی بر عبور متبرک از درگاه دارد؛ همان که مهریان باستان نیز گاه ورود به معابد خویش می کردند و با تطهیر تن بر معبد پا می نهادند .
نظرات[۱] | دسته: حرفی از آن هزاران | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
سه شعر از سامان سپنتا |
|
۱ ـ
درخت
مطابق قانون جنگل
بزرگ می شود
میرزا
کوچک
۲ ـ
آدم گرسنه آمد و اشاره کرد: سیب!
دیگری که یک دو تار کهنه داشت ؛
گفت : دف!
آن یکی که چایی اش بدون قند بود؛
گفت: پولکی!
وآن یکی که زیر قرض بود؛
نعره زد که : سکه ی طلای تازه ! آه!
کودک آمد و کنار پنجره
خیره شد به آسمان و گفت: ماه!
نظرات[۳] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
در جستجوی زمان حال گمشده * / عارف رمضانی |
|
در دوره ی نوجوانی ، وقتی رمانی را برای خواندن در دست می گرفتم ـ در آن زمان ژول ورن ، چالز دیکنز،داستایوفسکی و تولستوی محبوترین نویسندگان من بودند! ـ بعد از آن که چند فصل ابتدایی اثر را می خواندم و با شخصیت ها و اشتراک و تضاد منافع بین آنها که کنشهای روایت را رقم می زدند ، آشنا می شدم ،به چنان وسوسه ای برای پرش از روی فصل های میانی و خواندن فصل نهایی رمان و پی بردن به سرنوشت قهرمانان و ضد قهرمانان داستان ـ کاراکتر ها ی خلق شده توسط این نویسندگان یا در جبهه ی قهرمانان بودند یا در جبهه ی ضد قهرمانان ـ دچار می گشتم که اغلب گریزی از آن نمی یافتم .
رئالیست های قرن نوزدهم،قصه گوهای خوبی بودند .آنها بخش عمده ی داستان را به شکل توصیف صحنه ها ، توصیف شخصیت ها ، توصیف کنش ها و واکنش ها وتوصیف هرچیزی که به داستان شکل نمایشی می داد ، می پرداختند .نویسنده به جای عینیت دادن به صحنه ها ، آنها را به نمایش در می آورد.او با توصیف قسمت پیدا و با نادیده گرفتن بخش پنهان مانده کوه یخ ، به جای آن که مخاطب را در فضای معلق واقعیت قرار دهد ،به نمایشی از ظاهر آن بسنده می کرد.همچنین تنها به توصیفاتی می پرداخت که از نظر او برای شور و شوق دراماتیک صحنه ها ضروری می آمد و تشخیص این ضرورت نیز به طور مستبدانه ای به قضاوت شخص نویسنده وابسته بود؛بنابر این از آوردن توصیفات و همچنین دیالوگ هایی که غیر ضرور و یا به عبارتی پیش پا افتاده می دید، پرهیز می کرد.غافل از اینکه به تعبیر میلان کوندرا شالوده ی زندگی هایمان را همزیستی مسالمت آمیز پیش پا افتادگی و شگفتی است که تشکیل می دهد و کشف ساختار لحظه ی حاظر، کشف ساختار این همزیستی مدام است .ابزار نویسنده در این توصیفات،زمان گذشته بود.زمان گذشته ،زمانی قطعی و انتزاعی است،روی داده است و از عینیت بر خوردار نیست.مخاطب نمی تواند خود را در فضای آن قرار دهد،زیرا از منظر او همه چیز رخ داده و تمام شده است و او تنها نقلی از رویداد ها را می خواند؛به همین دلیل فصل های میانی رمان های نویسندگان محبوبم در آن دوره ـ پیش از آنکه فصل پایانی را بخوانم ـ اشتیاقی برای خواندن در من برنمی انگیخت .این فصول با نقل متسلسل رویدادها ی واقع شده در زمان گذشته، تنها پل ارتباطی بودند بین ابتدا و انتهای داستان .
ما در زمان حال زندگی می کنیم ، زمانی کاملامعلق میان گذشته و آینده .زمان حال تنها زمانی است که عینیت زندگی را در خود دارد و در عین حال دست نیافتنی ترین زمان است .هر گاه بخواهیم واقعیتی را بیان کنیم ،به ناچار باید ازچیزی تاریخ مند سخن بگوییم،از چیزی در گذشته .واقعیت بلا فاصله پس از وقوع، عینیت زمان حال خود را از دست می دهد و به انتزاع زمان گذشته ملحق می شود؛بنابر این وقتی از واقعیتی سخن به میان می آوریم تنها آن را نقل می کنیم ،نه عینیتی زنده از واقعیت در کار است، نه بازسازی آن. اما چگونه می شود از چنگ زمان گذشته گریخت و عینیت زمان حال را فرا چنگ آورد؟ آیا با استفاده کردن از افعال زمان حال به این منظور دست خواهیم یافت؟ بی شک این طور نخواهد بود.چاره ی کار در فصل مشترک میان زندگی و زمان حال نهفته است : « معلق بودن ،سیالیت و عدم قطعیت».
نظرات[۱] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
یادداشتی بر فیلم پیوند(splice) / حامد ابراهیم پور |
|
Splice
پیوند
کارگردان: وینچنزو ناتالی
فیلمنامه:وینچنزو ناتالی
فیلمبردار: تتسوئو ناگاتا
موسیقی: سیریل اوفورت
بازیگران: آدریان برودی، ساراپولی، دلفاین چانک
محصول : کانادا، فرانسه، آمریکا ـ ۲۰۱۰ م
مدت زمان:۱۰۴ دقیقه
____________________________
ایده ی ورود بیگانه هایی غیرانسانی به دنیای انسان ها با نام استیون اسپیلبرگ و “ای تی” اش و در ادامه “برخورد نزدیک از نوع سوم” و نشانه های ام نایت شیامالان و مواردی دیگر گره خورده است. فیلم فوق درابتدا می توانست اثری این گونه رده بندی شود با رگه هایی از حضور موجود فرانکشتاین ماری شلی ،اما این فیلم در خود چیزهایی دارد که آن را از نمونه های دیگر جدا می سازد و آن چیزی نیست، جز تلفیق ژانرها.
در ابتدای این فیلم با دو دانشمند زن و مرد جوان با نام های ” الیسا ” و ” کلایو” که نقش آن دو را ” سارا پولی” و ” آدریان برودی ” ایفا می کنند، روبرو می شویم. سارا پولی – بازیگر و کارگردان جوان کانادایی – را از سریال ” قصه های جزیره ” که چند سال پیش از کانال دو تلویزیون پخش شد، می شناسیم. پولی در آن سریال نقش سارا، دختر نوجوانی ، را ایفا می کرد که پس از مرگ والدینش به جزیره و منزل خاله اش نقل مکان می کند.
آدریان برودی با این که پس از بازی در فیلم اسکاری “پیانیست” رومان پولانسکی موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شد؛ هیچ وقت بازی های فوق العاده ای از خود به یادگار نگذاشت و دراین چند سال نقش های تجاری پیش پا افتاده ای را پذیرفت،از جمله فیلم اخیر رودریگوئز ـ غارتگر ـ که اکران ناامید کننده ای داشت و به نوعی احتمالا برای همیشه فاتحه ی این فیلم محبوب را خواند.برودی اما در این فیلم در نقش یکی از این دانشمندان جوان بد ایفای نقش نمی کند و در صحنه هایی از فیلم در نمایان کردن کشمکش های درونی شخصیت ، حتی خوب و قانع کننده ظاهر می شود.
نظرات[۹] | دسته: سینما | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
زن،مرد،فرشته هاخودکشی می کنند!(بخش اوّل )/فاطمه محسن زاده |
|
مقدّمه :
زنان در ادبیات فارسی هم سرگذشتی شبیه اغلب عرصه ها ی دیگردارند. یافتن اشعار و داستان هایی – ازگذشته تا حال – در مذمت زنان نیاز به تحقیق و تتبعی عمیق ندارد ، حتی درآثار مردان شاعری که خودزیباترین منظومه های عاشقانه – درروابط زن و مرد و عشق زمینی – را سروده اند. تصویرزن در ادبیات ، اغلب سیاه است و گاه کاملا سپید! زنی که کارش دلربایی است ، ابلیس صفت است ، مزوّراست ، خیانتکار است ، مکار، هوسباز ، شهوتی ، فرودست ،… و گاه قدّیس و کاملاً مطهّر… یا لکاته است یا اثیری! و تنها نقطه ی مشترک این دوآن است که هیچ کدام خردورز و صاحب اندیشه ای متعالی نیستند ، اماجالب است که جسم همین زن شایستگی آن را دارد که به صورتی کاملا جزیی توصیف شود. معشوقه ی شعر فارسی را که می شناسید ؟ زنی با قدی چون سرو ؛ چشمانی چون نرگس ، خمارآلود ؛ لبی چون میم ؛ کمری باریک ، چون مو ؛ جعد و گیسویی سیاه ، بلند ، معطر و…، با زیبایی های عاریه ای گل و گیاهان و پرندگان وزیورآلات و عطرها که گویی طبیعت در وجودش شکوفا شده تا بیشترجذّاب به نظر برسد. زنی که گاه اسیر تشبیه و استعاره می گردد و گاه عریان به تصویر کشیده می شود. در اندک مواردی هم که به نظر می رسد زن معقول و منطقی توصیف وترسیم می شود ، اغلب زنانی را می بینیم که در نقش های وابسته به مردان – چون : مادر ، خواهر ، همسر و معشوقه – و با ارزش ها و معیارهایی که مردان برایشان وضع نموده اند ، خودشان را مطابقت داده اند ، زنانی به تمام معنا « یک پارچه خانم»! نکته ی قابل تامل دیگر این که معدود زنانی چون فروغ فرخ زاد که با جسارت ، عوالم زنانه و عواطفشان را ترسیم کرده اند ، مورد شماتت و زشت ترین تهمت ها قرار گرفتند ، اما وقتی مردی به بهانه ی دفاع از حقوق زن و تنها با همان دستاویز همیشگی روشنفکر نماهایمان در مورد آزادی زن ، جسم زن را عریان و در فضایی اروتیک ترسیم می کند ، خیلی ها برایش کف می زنند و هورا می کشند. بدبختی اینجاست که این مدّعیان حقوق زن هم ، آزادی تن زن را ازقید حجاب تنها مایه ی تعالی و شکوه او می دانند ، نه آزادگی وآزاداندیشی را!
بررسی و ذکر شواهد در تمام مواردی که گفته شد ، بسیارآسان است ، اما مثنوی هفتاد من می شود و در این مقال نمی گنجد.۱
با این مقدّمه وپیشینه ، با مبنا قرار دادن دو کلمه ی « زن » و « مرد » ، به یکی از مجموعه اشعار غزل پست مدرن ، به نام” فرشته ها خودکشی می کنند”، ازدکتر سید مهدی موسوی، می پردازیم .
این مجموعه نخست به صورت زیرزمینی ، در ۱۳۸۲ش ، منتشر شد و نسخه ی الکترونیکی آن در پایگاه اینترنتی « مانیها» در اختیار علاقمندان قرار گرفت .دکترسید مهدی موسوی این مجموعه را بیشتر حاصل جنون و عشق به فلسفه می داند وآن را به عنوان اولین مجموعه شعرش هنوز هم خیلی دوست دارد.
نظرات[۸] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
گفت و گو با استاد میر حسین زنوزی / قاسم ترکان |
|
پای صحبت «استاد میرحسین زنوزی» رئیس انجمن خوشنویسان تبریز و عضو شورای عالی خوشنویسان ایران نشستهایم. اگر چه نام، سیما، منش و آثار استاد آشنای اهل کتابت و هنر است ؛ شمهای از شرح حال آثار ایشان تقدیم می شود :
استاد میرحسین زنوزی ،متولد ۱۳۲۹
نام اساتید: حاج حسن هریسی، استاد بخت شکوهی، استاد علی کوهپایه (تذهیب)
عضو شورای عالی انجمن خوشنویسان ایران.
عضو خانه هنرمندان ایران از سال ۱۳۷۹ تا کنون.
رئیس انجمن خوشنویسان تبریز ۵دوره متوالی.
مدرس انجمن خوشنویسان تبریز از سال ۶۶ تا کنون.
مدیر اجرایی دوره جشنواره خوشنویسی غدیر از منطقهای تا بین المللی.
داوری مسابقات استانی بیش از ۱۵ مورد
داور هفتمین، هشتمین، نهمین، دوازدهمین دوره مسابقات مراکز آموزش عالی فنی و حرفهای پسران سراسر کشور سالهای ۷۹- ۸۰ -۸۲- ۸۳ .
داور چهارمین، و دوازدهمین دوره مسابقات آموزشکدههای فنی و حرفهای دختران سراسر کشور سالهای ۱۳۸۰ و ۱۳۸۶٫
داور هفتمین دوره جشنواره خوشنویسی سراسری غدیر ۱۳۸۶٫
نمایشگاه انفرادی ۱۵ مورد.
مهمترین نمایشگاه انفرادی تشریف فرمایی مقام معظم رهبری که مورد تفقد معظمله قرار گرفته است.
نمایشگاههای خارجی باکو، ترکیه، تایلند.
تحریر و تذهیب کتاب بیش از ۱۰ جلد.
تجلیل از سوی ارتش جمهوری اسلامی ایران در برنامه سپیده مهر پخش ازشبکه ۱ سال ۸۰٫
تقدیر در پنجمین جشنواره بینالمللی غدیر سال ۱۳۸۴٫
تجلیل در ششمین جشنواره بینالمللی غدیر سال ۱۳۸۶٫
عضو هیأت علمی گروه خوشنویسی گردهمایی مکتب هنری تبریز در دوره ایلخانی ۱۳۸۶ (دانشگاه هنر)
عضو هیأت علمی حوزه هنری استان.
چهره برتر استانی در سال ۱۳۸۸ پخش مستقیم از شبکه ۳ برنامه صبح انقلاب.
______________________
ـ موضوع صحبت ما خوشنویسی و مواجهه خط و قلم با دنیای رایانه و آرایههای بیحد و مرز در دنیای مجازی است. اگر چه هنر خط در گذشتهای نه چندان دور یکبار در عرصه کتابت و استنساخ ضرورت کاربردی خویش را با ظهور صنعتی بنام چاپ از دست داد. امّا این بار با ظهور رایانه و شتاب روز افزون خلاقیتهای پایان ناپذیری که در دنیای مجازی صورت میپذیرد. هنر خوشنویسی در استمرار شکوفایی و بقای خویش چه سرنوشتی خواهد داشت؟
برای شروع، اشاره به سرنوشت کتابت و استنساخ در مواجهه با صنعتی روبهرو شد بنام چاپ، مبین حقیقتی است که نکات باریکی در پی دارد. اگر از دیدگاه حرفهای به این امر نگاه کنیم، در طول تاریخ همواره عدهای بنا به طلب و وسع جامعه به عنوان ناسخ یا کاتب در شاهراه نشر اندیشه و علم از جان و دل میکوشیدند و با خامه خویش آثاری عرضه میکردند که برخی از این آثار به طبع خلاقیت صاحب خامه حیاتی ما نامی یافت که امروزه از این آثار در موزههای جهان با دقت و وسواس و اتخاذ تدابیری بس عالمانه نگهداری میشود و هزینهای بسیار سنگینی مبذول میشود که بازگشت بخشی از این هزینهها از عواید بلیط بازدید کنندگان مشتاق تامین میگردد و خود این آثار شاید در زمان خویش هرگز برای خوشنویس کاتب دستمزدی بدان پایه نداشت که امروزه مثلا صفحهای از شاهنامه بایسنغری در میان اخبار داغ راسانهها با امضای پروتکلهای فرهنگی و در قبال دادههایی عظیم باز ستانده میشود.
نکته بسیار باریک و قابل تامل، زمان این اتفاق است که درست در اوج شور و غوغایی است که رایانه در عرصه علم، صنعت و نهایتا هنر راهانداخته است. البته صفحاتی از شاهنامه که اشاره شد صرفا به خاطر کتابت یا خوشنویسی نه بلکه به پاس نقاشی بیبدیلستان نیز شناخته شدهاند یعنی خط و نقاشی تواما در کتابت برخی آثار قدما باعث مانایی شده است. اگر بزرگانی چون سلطان محمد و بهزاد و دیگر اساتید به آرایش میپرداختند کابت نیز جعفر بایسنغری و امثالهم میشد. و مهمتر از همه اگر چه نقاش در اوج اقتدار به صحنهپردازی پرداخته است اما کتاب به نام کاتب به ثبت رسیده است و در اشارات اول نام کاتب به میان میآید و سپس نقاش کتاب. اگر چه امروز تنها تذهیب و تشعیر در کنار خط و خوشنویسی حضور دارد و دیگر کتابتی چون شاهنامه بایسنغری صورت نمیپذیرد و اگر دیوان خواجه شیراز یا دیگر بزرگان ادب از سوی هنرمندی معاصر کتابت میشود و در میان این کتاب مینیاتورهایی نیز اثر را آذین میبندد، کار جدا از هم صورت میگیرد نقاش در صفحهای جدا و قطعی جدا کار میکند و خطاط نیز در قطع خود سپس آن اثر عکسبرداری یا اسکن شده و صفحهآرایی، فیلم زنیک یا پرنیت میشود نقاش و خطاط آثار همدیگر را با دست و خامه خویش لمس نمیکند. قدما جدا شاهکار میکردند. از همدیگر تبعیت میکردند با همدیگر عجیین میشدند و یکی میگشتند و اثری چون فلان شاهنامه یا ویس و رامین و غیره را خلق میکردند.
نظرات[۰] | دسته: مصاحبه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
نگاه انسان شناختی به داستان غربت،احمدمحمود/امیرصادقی |
|
داستان کوتاه غربت ( ۱۳۴۲ ش) ،اثر احمدمحمود
خلاصه داستان
پیرمردی برای مداوای زنِ پیرِ افلیجاش راهی شهر شده است. او پس از دربهدریهای فراوان به بیمارستان راه پیدا میکند ولی از بخت بدِ او تختها پُر است و پذیرش بیمار ممکن نیست. پرستار به او پیشنهاد میکند پیرزن را اذیت نکرده و بگذارد آخر عمری استراحت کند.
شهر با مردماش تغییر کرده و این تغییر برای پیرمرد و پیرزن قابل درک نیست. آنها که از شهر و روابط آن ناامید شده و به ستوه آمدهاند راهی ولایت خود میشوند.
___________________________
«مدرنیته با همهی کامیابیها و شکستهایش، در تجسّدیافتهترین شکل خود یعنی «شهر» بروز و ظهور مییابد. «شهر در واقع کالبد مدرنیته است؛ محیطی که به تعبیر مارشال برمن، ماجرا، قدرت، شادی، رشد و دگرگونیِ مدرنیته را در خود انعکاس میدهد.» (احمدی؛ اینترنت) (۱)
در داستان «غربت» ما شاهد گریز و فرار از شهر هستیم. انسانِ سنتیِ خارج از شهر که در مقابله با مشکلاش (بیماری پیرزن) ناتوان مانده، دست به دامن شهر میشود. اما در پایان به دلیل عدم ارتباط موفق با آن ناچار به برگشت به دنیای سنتی خود میشود و در آن آرامش پیدا میکند. دلیل این عدمِ ارتباط در خصوصیات شهر نهفته است. شهری که «قاعده و بیقاعدگی، مشخصهی بارز آن است.» (لطفی؛ ۱۳۸۳: ۱۸)
درونمایهی داستان «غربت» در آثار مختلف ایرانی و خارجی بارها تکرار شده است. در سینمای ایران نیز این درونمایه چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، در فیلمها انعکاس یافته است. در فیلم «آواز گنجشکها» ساختهی مجید مجیدی، ما شاهد فیلمی هستیم که مضمون اصلی آن وحشت از مدرنیتهی شهر و بازگشت به رخوت سنتِ روستاست.
شخصیتهای داستان «غربت» نیز از روستا به شهر آمدهاند؛ و شهر با خوبیها و بدیهایش خود را به آنها مینماید.
پیرمردِ داستان از همان ابتدا دلتنگ است.
نظرات[۰] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
دو شعر از آنا شکراللّهی |
|
۱ ـ در برابر هم
روز به روز
کلاهم را برمی دارم
زیباست آنچه از من در آینه
بی کلاه ما نده
۲ ـ پرندگان هوا
نه فکر می کنم
که پرندگان هوا
در رطوبتندُ دود
و نه
سیگار می کشم
فقط بلوز می پوشم و فکر می کنم
که در ششهای من هوای کسی هست
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
کیهان . . . ملک پدری انسان ؟؟ / سهند ستّاری |
|
خاستگاه پیدایش مبانی فلسفه و فیزیک که اکنون بیشتر در مبانی کلیت منسجم فلسفه علم ملموس است ریشه در دورانی دارد که در پی فصل پیدایش پنج یا شش هزار ساله ی دوره ی تمدن بشری به وجود آمده است که از سر تمییز دوره ی جدید با دوران وحش خویی و بربریت کنجکاوی های عقلی وعملی انسان،هزاران سال بعد در چهارچوب فلسفه و فیزیک ابراز شد.
در اوان جدایی از دوران وحشیت ، آدمی بر این تصور بود که می تواند طبیعت ساکت و باوقاری که در تعاملی وحشت انگیز با آن خود را به سبب آنچه نمی فهمد و در خطر می بیند، کنترل کند. نخستین گام از توسعه ی فکری بشر به سان آنچه اگوست کنت ( ۱۷۹۸- ۱۸۵۷) مطرح کرد در مرحله ی ربانی و در فصل تعریف زنده پنداری و با توسل به خدایان و ارواح خود ساخته سپری شد تا حوادث و رخدادهای پیش آمده را به سود خویش تغییر داد که حتی شاید شمایل چنین توسلی را همچنان در جوامع مختلف با اعمال قربانی یا ورد و جادو و ادعیه شاهد باشید. اما به سان آنچه کنت بیان کرد اندیشه ی آدمی با گذر از تاریخ پیش آورده خویش، به مرحله ی فلسفی ای از نمود کار عقلی اش رسید که در آن دیو و پری و خدایان جای خود را به مفاهیم عقلی و ماهیت امور داده بودند. در این مرحله، عالم ذهنی انسان متوجه نیروهای حیاتی و فعالیت های انجام یافته در طبیعت بود و حال آنکه خدایان ارابه سوار و ساکن در خورشید و فرشتگان و دیوان فرمانروا بر جوامع ، در تبعیدی دیرینه به سر می بردند و اتمام دوران خرد ستیزی پس ازطی تجربه ی تاریخی مسموم فرا رسیده بود که بدین باب فعلیت عقلانی انسان رسما کلید خورد. اما هر آنچه بیان شد صرفا اشاره ی مجملی بود بر سیر تاریخ مدار حرکت اندیشه ی آدمی از اتمام دوران وحش خویی و بربریت تا لمس آنچه کار عقلی گفته می شود و تامل بر وقایعی که تجربه تاریخی بر آنها شهادت می دهند. در این نوشتار قصد دارم گزارشی بسیار مختصر از صورت بندی فعالیت عقلانی بشر ازپس پرسش دیرینه ی او در باب چیستی و چگونگی پیدایش کیهان و اینکه خرد نقاد نو بنیاد امروز باید از صورت هستن خویش چه بداند، ارائه کنم. البته لازم به ذکر است که نوشتار مذکور با احترام مطلق به قداست مبانی دینی، خاستگاه سطور را در محیطی منفک یافته از فضای مذکور پی خواهد گرفت بدین باب در آغاز با توجه به مراد نوشتار به سراغ طبیعیات ارسطو می رویم تا نمایش تحولات دانش بشر را در دو حیطه ی فعالیت عقلانی ( فلسفه) و کارکرد عملی ( فیزیک ) از این باب آغاز کنیم.
ارسطو ( ۳۴۰ سال ق.م) زمین را به عنوان جسمی کروی در مرکز کیهان در حالت ایستا و ساکن تصور کرد که افلاک آسمانی در لایه های کروی و متحد المرکزی در گرد آن جای داشتند و در خارجی ترین لایه ، گردون ستارگان ثابتی قرار داشت که حرکت خود را مدیون محرک اول بود. بعدها بتلمیوس مدل ارسطو را بسط داد که یافته های جدیدش علیرغم تمامی کاستی هایش پذیرفته شد. هرچند سامانه ی جدید ، تصویری مغایر با آنچه که کتب مقدس بیان می داشتند ارائه کرده بود اما آنان بنا به مقبولیت کروی بودن زمین، به ناچار اندیشه ی مذکور را پذیرفته بودند. البته لازم به ذکر است که تحکی چندانی هم به تعالیم کتب مقدس وارد نشده بود چراکه آنان با پذیرش نظریه ی مذکور خود را با اندیشه ی جاری و دگردیس یافته ی آن روزها سازگار می کردند و در آشتی ملی با مردم ، بهشت و دوزخ خود را نیز بر جایگاه وسیع تری در خارج از گردون ستارگان ثابت به مثابه اندیشه ی عقلی و آزموده شده به خورد اندیشه ی مطلق گرای مردم می دادند که البته بدین وسیله توجیهی عقلانی و علمی بر داشته های کلیسا نیز ابراز می کردند.
اما علیرغم رویکرد انتقادی و تحول گرای فعالیت عقلانی بشر در باب چیستی کیهان،همچنان آدمی خود را در نقشی جریان ساز و محوری در کیهان کراندارش بر نمایش گستاخانه ای می دید. تا اینکه در سال ۱۵۱۴ کشیشی لهستانی به نام کپرنیک از ترس اتهام ارتداد توسط کلیسا مدل خود را در پنهانی منتشر کرد. مدل او بر این فرض بود که خورشید در مرکز کیهان است و ثابت و در حال سکون و زمین و سیاره های دیگر در مدارهای دایره ای به دور آن درحال گردش اند. حدود یک قرن طول کشید تا سامانه ی کپرنیک که بعد ها به انقلاب کپرنیکی شهرت یافت، جدی گرفته شود تا این که کپلر و گالیله در بطن اجتماع خود از نظریه ی مذکور پشتیبانی کردند و در پی تحلیلی اصلاحی مدارهای دایره ای را بیضوی تصویر کردند. با توجه به این که مقصود نوشتار مذکور بررسی سیر جریان ساز نقش آدمی در فصل حضور پر هیاهویش بر هستی است، از این رو مقولات را بیشتر از سر گزارشی مختصر از آنچه پیش آمده جلو می بریم تا به پرسش های بنیادین و شاید نیست پندار هستندگی آدمی بپردازیم.
نظرات[۰] | دسته: فلسفه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
دورهها ، عناصر و ویژگیهای شعر نیما / مهرداد فلّاح |
|
برای بررسی کار هر شاعری ، ناگزیر باید در بین مجموعه آثارش ، دست به انتخاب و گزینش زد . چرا که پارهای شعرها پختهتر و کاملترند و میتوانند نمایندگی بقیه را به عهده بگیرند . از این رو ، از گزینش به تقریب سختگیرانهام ، از کتاب مجموعهی کامل شعرهای نیما یوشیج ( گردآوری سیروس طاهباز ، چاپ اول ۱۳۷۰ ، انتشارات نگاه ) ۴۶ قطعه شعر ، سرافرازتر بیرون آمدهاند . من این شعرها را در فهرست کتاب ، با نشانهای مشخص کردهام و جالب این که هر چه به پایان آن نزدیکتر میشویم، فشردگی نشانهها بیشتر میشود . این نکته ، گویای آن است که سیر شاعری نیما ، همواره رو به صعود داشته و تا لحظهی مرگ ، وقفهای در آن پدید نیامده است . گو این که میزان سرایش شعر در سالهای آخر، به نسبت سالهای میانی عمر وی کمتر شده است .
همچنین در این سیر ، نکتهی دیگری قابل توجه است و آن این است که هرچه نیما به سالهای پایانی کار خود نزدیک تر میشود، از گوناگونی و تنوع در فرم شعرها کاسته شده و گویا شاعر در سالهای پختگی ، فرم اصلی و دلخواه خود را شناخته است . در ضمن ، میل شاعر به سرودنِ شعرهای بلند نیز کمتر شده و در سالهای پایانی عمر، مطلقن شعر بلندی نسروده است که این امر میتواند ناشی از کهولت سن و کاهش انرژی وی نیز باشد .
گزینهی فراهم آمده
گزینهای که از بین مجموعه شعرهای فارسی نیما ( نیما تعداد زیادی ترانه و دوبیتی به زبان مازنی دارد ) فراهم آوردهام ، بدین ترتیب است :
نام شعر
|
صفحه
|
سال سرایش
|
ای شب
|
۳۴
|
۱۳۰۱
|
افسانه
|
۳۷
|
۱۳۰۱
|
قو
|
۱۱۴
|
۱۳۰۵
|
خندهی سرد
|
۲۸۷
|
۱۳۱۹
|
خواب زمستانی
|
۲۹۵
|
۱۳۲۰
|
ناقوس
|
۳۳۸
|
۱۳۲۳
|
بخوان ای همسفر با من
|
۴۰۲
|
۱۳۲۴
|
داستانی نه تازه
|
۴۰۶
|
۱۳۲۵
|
کار شب پا
|
۴۱۲
|
۱۳۲۵
|
که میخندد؟ که گریان است؟
|
۴۱۸
|
۱۳۲۵
|
خروس میخواند
|
۴۲۰
|
۱۳۲۵
|
او را صدا بزن
|
۴۲۲
|
۱۳۲۵
|
نام بعضی نفرات
|
۴۳۶
|
۱۳۲۷
|
آقا توکا
|
۴۳۸
|
۱۳۲۷
|
مهتاب
|
۴۴۴
|
۱۳۲۷
|
در شب تیره
|
۴۴۵
|
۱۳۲۷
|
اجاق سرد
|
۴۵۳
|
۱۳۲۷
|
هنگام که گریه میدهد ساز
|
۴۵۴
|
۱۳۲۷
|
مرگ کاکلی
|
۴۵۵
|
۱۳۲۷
|
ماخ اولا
|
۴۵۷
|
۱۳۲۸
|
برفراز دشت
|
۴۵۸
|
۱۳۲۸
|
جاده خاموش است
|
۴۶۶
|
۱۳۲۸
|
بر فراز دودهایی
|
۴۶۷
|
۱۳۲۸
|
باد میگردد
|
۴۶۸
|
۱۳۲۸
|
در شب سرد زمستانی
|
۴۸۷
|
۱۳۲۹
|
هنوز از شب
|
۴۸۹
|
۱۳۲۹
|
مرغ شباویز
|
۴۹۰
|
۱۳۲۹
|
شب است
|
۴۹۰
|
۱۳۲۹
|
مرغ آمین
|
۴۹۱
|
۱۳۳۰
|
قایق
|
۴۹۹
|
۱۳۳۱
|
داروگ
|
۵۰۴
|
۱۳۳۱
|
خانهام ابریست
|
۵۰۴
|
۱۳۳۱
|
ری را
|
۵۰۵
|
۱۳۳۱
|
همه شب
|
۵۰۶
|
۱۳۳۱
|
در کنار رودخانه
|
۵۰۷
|
۱۳۳۱
|
روی بندرگاه
|
۵۰۹
|
۱۳۳۲
|
شبپرهی ساحل نزدیک
|
۵۱۰
|
۱۳۳۳
|
هست شب
|
۵۱۱
|
۱۳۳۴
|
برف
|
۵۱۲
|
۱۳۳۴
|
سیولیشه
|
۵۱۳
|
۱۳۳۵
|
در پیش کومهام
|
۵۱۴
|
۱۳۳۵
|
کککی
|
۵۱۵
|
۱۳۳۵
|
بر سر قایق
|
۵۱۶
|
۱۳۳۶
|
پاسها از شب گذشته است
|
۵۱۶
|
۱۳۳۶
|
تو را من چشم در راهم
|
۵۱۷
|
۱۳۳۶
|
شب همه شب
|
۵۱۷
|
۱۳۳۷
|
باید توجه داشت که برای بررسی جامع ، ناگزیر تمامی آن چه را شاعر سروده است ، میبایست مورد مطالعهی دقیق قرار داد و این موضوع در مورد نیما که پیشگام و بنیانگذار راهی تازه بود ، بیشتر مصداق دارد ؛ هر چند باز هم تأکید میکنم که «لب مطلب» و اصول اساسی کار هر شاعری ، در بهترین کارهایش تجلی میکند .
نظرات[۲] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
من دیوونه ام / عبّاس استیری |
|
توی مغزم رو بکش نقاش! من دیوونه اَم
ثبت کن اما مراقب باش! من دیوونه اَم
خیلی وقته گریه رو با خنده قاطی می کنم
مغز من زنجیریه حرفاش! من دیوونه اَم
خیلیا دنبا لَمَن! مَردم/ پلیس/ حتی خودم
تحت تعقیبم آره داداش! من دیوونه اَم
دور مغزم یک حصار سخت فولادی بکش
تا نیاد تو هر کی با کفشا ش من دیوونه اَم
توی مغزم شربت خوابُ فراموشی بریز
تا بخوابه پا نشه از جاش!من دیوونه اَم
گیجُ گُنگم/ هاج و واجم/ عاطل و پُر دردسر
مغز من طوفانیه ا وضاش! من دیوونه اُم
دائما چن تا پرنده دور مغزم می پَرن
کاش مغزم یک مترسک داش! من دیوونه اَم
نظرات[۲] | دسته: ترانه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعرمعاصرکردستان عراق / مقدمه و ترجمه : بابک صحرانورد |
|
مقدمه:
” برزان هستیار “ شاعر معاصر کرد در سال ۱۹۶۳ در شهر سلیمانیه عراق متولد شده و همان جا تحصیلاتش را به اتمام رسانده است. از دهه هشتاد میلادی آثار خود را در روزنامه ها و ماهنامه های کردی زبان در عراق منتشر کرده و در زمینه ترجمه عربی به کردی نیز دستی دارد. اولین مجموعه شعر خود را در سال ۲۰۰۰ در سلیمانیه و دومین مجموعه را در هولیر توسط نشر آراس منتشر کرده است. در سال ۲۰۰۸ همان ناشر مجموعه شعر « یک سال در تشویش» او را منتشر کرده و چهارمین مجموعه شعر او توسط انتشارات سه رده م( زمان ) به سرپرستی شیرکو بیکس در سلیمانیه چاپ شده است .
برزان هستیار از سال ۱۹۹۵ در کلن المان به سر می برد و تا کنون چندین همایش شعری برای او در کشورهایی چون سوئد، انگلستان و هلند بر پا شده است .
اوجزء شاعران نسل سوم کردستان عراق و از هم نسلان شاعرانی ، چون : دلاور قره داغی، کژال ابراهیم خدر و هیوا قادر می باشد و هم اکنون پس از سپری شدن سه دهه فعالیت مستمر همچنان فعال و پرکار است.
هستیارشاعری ست با زبان خاص و نگاهی معطوف به انسان امروزی که جابجا در آثارش رد پای این انسان سرگشته و در تعلیق مانده، پیداست. انسانی که از اصل خود، از سرزمین خود جدا مانده، اما خاطرات زخم های دیرین این سرزمین به شکل تصویرهایی زیبا و مکرر همیشه و هر جا در شعرهای او خودنمایی می کند. شعر برزان، شعری ست که خواننده را در ابهام های قرن از هم گسیختگی با تصویرهایی ناب که از مولفه های شعری اوست همراهی می کند. در زیر نمونه ای از شعرهای او به فارسی برگردانده شده است.
____________________________
وطنی اندوهگین، چون من
اندیشیدن به وطن …
نیش آن عقرب ناامیدی ست
که مابین شراره های آتش
آنرا در مغز خود فرو می کند،
اندیشیدن به وطن …
دست در زلف دلاویز زنی ست…
بالابلند
به زیر تابش مهتاب در شبی تابستانی،
اندیشیدن به وطن
زهری ست
که از بوسه ی معشوق شیرین کام تر است
و تکه قندی ست که از فراقش
کشنده تر
و من چون یک کودک
که دلخوش از آمدن اولین روز عید است
همان گونه به وطن می اندیشم
به جنگ هایی که با هم داشتیم
به آن « دام » هایی که به اسم و رسم عشق ورزی
به روی برف « تزویر» از برای هم جا گذاشتیم
و به آن تهمت هایی که به بهانه های زشت به هم زدیم
و آن « مین» هایی که بر سر راه هم کاشتیم
مین عشق و خیانت و
گمراهی و
مین همه چیزها، همه چیز ……………!
نظرات[۳] | دسته: ترجمه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
حر ف های تازه ام هر بار عاشق تو می شود / حمید رضااکبری شروه |
|
می چرخم تا تنها صدایی نمی مانم
دوستت دارم آنقدر /نمی دانم چقدر !
بیرون خنده ای حرف می زنی
بر پوست لبی چروکیده / که می ترساندم !
بزرگ نشده ام شاید/ چند ساله باید بشوم نترسم
چقدر ؟/ نمی دانم این حرفها را باید باور کنی
به من پشت نمی کنی !؟
حر ف های تازه ام هر بار عاشق تو می شود
تا از پوستت بالا می روم
هر بار می روم / هر بار رگهایم متورم می شود
به دوباره / کجا پایانی انجام بگیرم
دور صدات بپیچم / شکل آدمی فاتح
هنوزتر از هنوز های نیامده !
تند تند اتفاق بیافتم / پای دار خودم ایستاده ام انگار
نمی فهمم / نفهمم
که دوست داشتنت طنابی شده / برای نمردنم .
قاعد ه این بارخوب نیامده / اما من می میرم !
نظرات[۳] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
دو داستانک از حسین مقدّس |
|
۱ ـ بیژن و چاه
همه ماجرا از زمانی شروع شد که برق رفت و دیگر هرگز برنگشت.اول بیژن یک جیغ کوتاه کشید. بعد منیژه کوچولو، ترسیده و هراسناک با صدای بغضناکی صدایم زد.دست همدیگر را گرفتیم و کورمال کورمال رفتیم نشستیم روی پلههای جلو ایوان.در اطرافمان فقط یک حفره سیاه بود و ما توی این حفره معلق بودیم معلوم نبود ماه یا ستارهها کجا رفته بودند.ما همانجا نشستیم و زل زدیم به تاریکی غلیظی که دور و برمان بود.دست که میکشیدم به اطراف، تاریکی آن قدر سفت بود که انگار دستم را میکردم توی قیر.بی جهت به سمت های مختلف نگاه کردیم. زیرا معلوم نبود که کدام جهت بالا و کدام جهت پایین است. بیژن گفت: انگار- سر و ته- افتادیم تو یک چاه خیلی گود و تاریک.منیژه گفت: کاش یه نفر آشنا بیاید، مثل ابوالقاسم یا عمه غزل، حتی گرگین.بعد به گمانم به فاصلههای مساوی همه چیز تکرار شد.بیژن به فاصلههای مشخص مرتب میگفت: انگار افتادیم تو یک چاه خیلی گود و تاریک و منیژه هم به فاصلههای مشخص هی میگفت: کاش یه نفر آشنا بیاید، مثل ابوالقاسم یا عمه غزل، حتی گرگین.و همه چیز دوباره از وقتی برق رفت و هرگز برنگشت هی تکرار شد.
نظرات[۱] | دسته: داستان | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
سه شعر از فرشید جوان بخش |
|
۱ _
در ادامه ی هم
به دنبال چه می گردیم؟
وقتی در التهاب مشکوک باد
پاییز دست هایمان را
نمی فهمیم
ما که آسان تر از درخت
همه چیزمان را از دست می دهیم
و همیشه فکر می کنیم
قرار آسان خوشبختی را
بر مداری اتفاقی گذاشته اند
۲ _
او چیزی نگفت
تنها نگاهم کرد و خندید
و در طبیعتی که مسافران
در فصل های تازگی اش
تخم می گذاشتند
وحشیانه سکوت کرد
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
نماد در آثار احمد محمود / فاطمه محسن زاده |
|
مقدّمه
نشانه شناسی ادبی ، شناخت آن قراردادهای اصلی است که به هر تصویر یا توصیف ادبی نیروی ساختن «معنایی دیگر» می بخشد. زبان دستگاهی از نشانه هاست. هر یک از مادر گفتارمان مجموعه ای از نشانه ها را بر می گزینیم، از پاره ای از توان های زبان سود می جوییم وگونه ای «سخن فردی » یا «روشن بیان ویژه خود» را می آفرینیم .
هراثر هنری، فقط مجموعه ای از نشانه های برگزیده نیست، بلکه مجموعه ای از قراردادهای جدید نیز هست. آگاهی به این نشانه ها در حکم کشف مناسبات راستین میان اثر ومخاطب آن است . نشانه ای که در اثر هنری بنا به قراردادی که از پیش پذیرفته به کار می رود . رمز یا «کد» می نامیم.این قراردادها فراتر از سخن فردی یا ویژه اثر می رود وبیشتر از راه «ژانر»* خاصّی شناخته می شود که اثر در آن جای گرفته است . هر اثر «دنیای نشانه ها » ی ویژۀ خود را می آفریند ودلالت معنایی خاص خود راایجاد می کند ؛ ازاین رو واقعیتی است مبهم . هرمدلول در ذهن مخاطب «موردی تأویلی » است و از این رو ما همواره با تأویل های گوناگون از هر اثر هنری رویارو می شویم .
از نظر نشانه شناسی، زبان داستان مجموعه ای از نشانه است که مانند سلسله ای از رمز به وسیله نویسنده به خواننده منتقل می شود وخواننده مجموعه رمزنویسی ها را رمز گشایی می کند، اطّلاعات منتقل شده را می فهمد ودر اطّلاعات نویسنده سهیم می شود ونسبت به آن عکس العمل نشان می دهد[۱].
یافتن دلالت معنایی نشانه های اثر هنری کاری ساده نیست، امّا وقتی مناسبات درونی نشانه ها دانسته شود ، درک معانی اثر آسان می شود. در پردۀ نقاشی «سفیران» ،اثر «هانس هولباین» که در موزۀ ملّی لندن نگهداری می شود، حکم عرفانی رنسانس «به یاد مرگ باش» سرمشق هنرمند بوده است . در این پرده دو نجیب زاده جوان در اتاقی شکوهمند ایستاده اند . همه چیز در اتاق نشان از ثروت، شکوه واقتدار زمینی آنان دارد،امّا واقعیّتی دیگر نیز درکار است .
علامتی که بر کلاه یکی از نجیب زادگان دوخته شده است ،اسکلت جمجمعه ای است که جز با دقّت زیاد شناخته نمی شود. زمان نگار چوبین روی میز ساعت و روز مرگ پدر نقّاش را نشان می دهد و… مهمّ ترین نشانه چیزی شگفت انگیزاست که به گونه ای مورّب ، کنارپای سفیران در فضا شناوراست . اگر کسی به فاصله یک متر ونیم از جانب راست پرده بایستد،درمی یابد که این جسم ، اسکلت جمجمه ی انسانی است که به گونه ای از شکل افتاده، ترسیم شده است . ما نیز چون دوسفیر، چشم بر این «واقعیّت دیگر» بسته بودیم. واقعیّتی پنهان در چارچوب پرده ی هولباین و در نظام تمام چیزها ، امّا آشکار درهستی ما به سوی مرگ:” به یاد مرگ باشید “، پس کلید معنایی رمز اصلی اثر هنری است . یافتن آن مشکل گشای بسیار از پیچیدگی ها و دشواری ها خواهد بود . هر لحظه ی داستان نیز رمزگان معنایی خود را دارد وهر لحظه از خواندن در حکم حدس وپیش بینی آنهاست. کشف مناسبات میان این رمزها جادوی خواندن است.[۲]
نظرات[۴] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
فناپذیر ها / ترجمه ی فریده حسن زاده _ مصطفوی |
|
فنا پذیرها ؛ شعری از رعد عبدالغدیر ـ شاعر عراقی
رعد عبدالغدیر: ( Raad Abdulqadir ـ ۱۹۵۳ ـ ۲۰۰۳ )
کتاب های او عبارتند از : بگذار ناله سردهد مرغ سحر ( بغداد ، ۱۹۹۶) وشاهباز ، با تاجی از خورشید ( بغداد ، ۲۰۰۲).
حرفی بزن با زمان .
او را دریاب ،
بگذار او نیز تو رادریابد.
خود را آشتی بده با او –
فراموش کن اختلافات را ،
زخم های مهلک ِ مکرر را
ضربه های مهیب ِ تبرش را .
گردشی برو با او :
دیدار کن از موزه اش
و نگاهی بینداز به شگفتی های آن.
حوصله کن لطفآ : فراتر از تاریخ را
خواهی یافت.
گنجی نهفته است در سینه ی این موزه
شاید عیان گرداند بر تو
یکایک ِ جواهرات ِ درخشانش را .
آری ، این موزه جای داده است در خود
آلات و ادوات ِ جنگی را . اما نگاه کن ،
چیزهای دیگر هم هست : تندیس ها ، تمثال های
ونوس ، باغ های سیار.
فرصتی بده به او .
نه هر درختی در باغ ِ او
حکایت از جدایی دارد.
نظرات[۰] | دسته: ترجمه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
سوتک گوشتی / شاپور احمدی |
|
لجندرهی آسمان
ریگ های درخشان
و کََفَک های آبی و نرم وریزش را
در گوشه وکنار رودخانهی آسفالت
در زنبیل های خراب فلزی
جا میاندازد. شیطون میگه
قاطی بروبچههای آشغالخور
بر پلکان عاریتی نیمروز بنشینم.
***
سکوت چارزانو در بغل نیمروز
سوتی نواخت و سرپنجههای ما را
از پر و بال خروس پُر کرد.
***
چرا نمیشنوم؟
سوتک گوشتی را
در سایهی صورت تکیده و ماده و حلبی
بوییدم.
لب کبود را ستودم.
در گُلزار قدیمی
میخواهم با فرشتگان بمیرم.
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
زن کوکایینی / پوریا میر رکنی ( نبراس ) |
|
و ایستاده ای انگشتهات در بینی
چقدر مالی تو … هی! زن ککایینی !
تولخت هستی ، تو لخت ، لخت مادر زاد
و ازمن آمده تا خاک فکّ پایینی
چگونه درک کند ذهن بعدهای تو را؟
که در تمامی ابعاد ذهن می رینی !
≡
درونمان چه پر ستارها مریض شدند
از التهاب تن دکتران بالینی
پسر نشست ، و فریاد زد : ” رسیدن ما
پس از شکستن دیوار دختر چینی
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از فاطمه اختصاری |
|
ببند درها را، با اتاق تنها باش
ببند پنجره ها را که باد می آید
تمام خاطره ها از کسی که دیگر نیست
شبیه قصه ی تلخی به یاد می آید
ببند چشمت را روی شب یواش بخواب
ببند چشمت را… روز شاد می آید!!
دو دست یح زده چسبیده است دستت را
فرشته ای ست کنارت به راه افتاده
نگاه می کنی از روی پل به درّه ی من
صدای توست که در پرتگاه افتاده
ادامه می دهی از خواب ها به بیرون/ تر
که جاده گم شده به اشتباه افتاده
مهی غلیظ گرفته مسیر را در شک
بگرد خانه ی خود را دوباره پیدا کن
بگرد دُور خودت بعد دُور دایره ها
دری جدید به دنیای بسته ات وا کن
شبیه یک کلمه در سرت بچسب به شعر
و گریه هایت را هم درون آن جا کن
نظرات[۲۸] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|