نقطه ، سر خط / حسین مقدّس |
|
همین یک کار دیگر مانده بود. قرار شد اول با رعنا برویم سراغ پدر که سر راه بود، بعد برویم پیش سهراب. صبح علی الّطلوع زدیم راه تا به ترافیک و زنهای چادری برخورد نکنیم. رعنا هنوز پدر را ندیده بود. باید او را باهاش آشنا میکردم.
توی راه بهش گفتم: میدانی، او همیشهی خدا زیر یک درخت نشسته و کتاب میخواند. لحظهای را تصور کن که کتابش را وارونه گذاشته روی زمین کنار دستش و دارد به دور دستها نگاه میکند. مست آخرین صفحهای است که خوانده. من روی همین اساس خیلی مزاحمش نمیشوم. روحیهاش دستم است. بیشتر دوست دارد تنها باشد.
نظرات[۰] | دسته: داستان | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
دو شعر از بهرنگ قاسمی |
|
۱ ـ
در خانه ی ما
هر کسی چیزی کم داشت!
پدرِ مرحومم خنده،
خواهرم سیما جهاز،
من کیف و کفش و بیچاره مادرم
“خون”
رفتیم دکتر
گفتند که پسته خوب هست…!
نظرات[۶] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از سیّد سرالله حسینی |
|
دریا بدوش ماه و ماهی در زمستان است
خورشید باغم می زند پر پر، زمستان است
وقتی به هر سمتی تماشا می شود در من
سردار های بالغی بی سر، زمستان است
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چند شعر از حنیف خورشیدی |
|
۱ ـ مسافر کنار ریل
به دوست اندیشمندم مهدی بابایی
سوت قطار و یک مسافر تنها … کنار ریل
یک مرد خرقه پوش / در گل ِ گرما … کنار ریل
حاشا نشسته روی کیف بزرگی پر از سوال …
سرشار از چرا ، چگونه و آیا ؟؟!! کنار ریل .
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از پگاه عامری |
|
سلام گنبد مینا ! ببار منتظر هستم
بیا بخاطر دریا ببار منتظر هستم
هزار نامه از اینجا به دست باد سپردم
رسیده دست تو آنجا ؟ ببار منتظر هستم
نظرات[۶] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
یک شب از هزار و یک شب شهرزاد/ فاطمه محسن زاده |
|
چروکیده شدم و خمیده و لهیده و خوراک یک عالمه مار و مور. فقط لبخندم مانده است، سرد و سرگردان، درست مثل پوزخند ژوکوند، وقتی نگاهش می کنی و توویِ ذهنت دنبال رمز و راز او که نه، در پی داوینچی می گردی. او دارد می خندد به تمام آن ها که آن قدر تأویل و تفسیرش کرده اَند و باز هم می خندد. باید بخندد، تا آخرِ دنیا! اما من انگار زنده بودم و چه قدر غصه خوردم که چرا هیچ کس مرا تعبیر نکرد؟! چرا هیچ مردمکی دنبال رمز و رازم نگشت؟! اما چرا، در تمام زندگی اَم یکی گفت: ساده ی ساده ای و دیگری گفت: خیلی پیچیده ای! بعد هر دو، چشمان حریص شان را جا گذاشتند و رفتند. نطفه ی نگاه شان در وجودم پا نگرفت، نگذاشتم؛ نخواستم که پا بگیرد. نطفه ها را توویِ وجودِ اسیدی اَم خفه کردم. نگذاشتم؛ نمی گذارم کسی آن طور که می خواهد بارورم کند تا بشوم حمالِ خووی وخصلت های ناخواسته ی کریه،
نظرات[۱] | دسته: داستان | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
سه شعر از سردار شمس آوری |
|
۱
همین که عاشقت شدم
توی یک کافه ی قهوه ای
تلخ می مانیم
استکانهای گرم چای را
و لا به لای حرف های دود آلود
حباب های تیره می پوشیم
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
دو شعر از زهرا گریزپا |
|
۱
هراسان
چون رفتار باد با درخت
چون پیراهنی زخمی
برمیخ
ایستاده ای
با سنگی در مشت
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
سه شعر از محمّدرضا ( فرید ) یاسینی |
|
۱
حالا که می بینمت
به خاطر می آورم
آب نیز عریان است.
۲
پاییزگاه
نظرات[۳] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از مهدی دمی زاده |
|
برای مادرم
غزلهای عاشقانهات
سهم خاک شد
و لالهها روییدند
اما، واژگون !
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چند شعر از سالار عبدی |
|
” غزل”
والناس!
نازک تر از آنی که به احساس من آیی
در باور شبنم زدۀ یاس من آیی
یک دل نه ، که صد دل من و در گریه شکستن
در خاطر اشک تر گیلاس من آیی!
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چند شعر از رضا کاظمی |
|
۱
بارها گُریختهای از مرگ
بی آنکه بدانی بر سینهات
چشمزخمِ بوسههای مرا داشتهای!
۲
به صلیبِ درد کشیده شده استْ تمامِ جان و تنَم
اما چه باک!
کودکانِ جهان
به عاشقانههای منْ تعمید میشوند همه
نظرات[۳] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
به بهانه انتشارغزل نامه طوفان / مهدی خطیبی |
|
دسته گل خونین افتخار ، بر گور هر مرد کم مایه ای نخواهد رُست
لامارتین
بالاخره بعد از ده سال نخستین مجلد از مجموعۀ « غزل مشروطه پیش درآمد غزل امروز» منتشر شد. در شناسنامه کتاب این کلمات نقش پذیرفته است : غزل نامۀ طوفان ، گزاره و گزینه ای پیرامون غزل فرخی یزدی ، مهدی خطیبی ، انتشارات آفرینش ، پاییز ۱۳۹۰
صدای شعر مشروطه ، فریادی است که آزادی ، عدالت و تساوی را بشارت می دهد. عصری که آمیختگی همۀ امور خاصه ادبیات را با مسائل اجتماعی و سیاسی می بینیم. عصری که شاعران آن مضامینی از این دست را وارد شعر کردند . از آزادی ، برابری ، سخن گفتند و حتی جان خود را بر سر این اصول نهادند. بی گمان هر کس با تورّقی حتی ، شعر این دوره را از نظر بگذراند ، خواهد دید که برای نخستین بار است که مفاهیمی از این دست که در قلمرو دموکراسی می گنجد ، از قلم شاعران آن جاری شده و زمینه ای را آفریده است برای حضور مضامین اجتماعی و سیاسی گسترده در گسترۀ شعر . بی شک تمام منتقدین بر این نکته تاکید دارند که این گونه مضامین در بیان شاعران عصر مشروطه غالباً خام ، احساسی ، شکل نیافته و بیشتر متاثر از هیجانات آنی روزمره است . اما با این همه این فضل تقدم را نباید از نظر دور داشت . در یک نگاه ، شعر مشروطه بازتاب هیجانات انسان هایی است که به دنبال مدینۀ فاضلۀ اجتماعی می گشتند ، بی آن که خود بکوشند با دریافت واقعیت ، شهرکی بسازند استوار بر واقعیت وجودی جامعه شان و برخی از اینان معصومانه در این راه جان باختند. یکی از شاعران عصر مشروطه ، فرخی یزدی است . شاعری که فریاد حق طلبی ، آزادی ، عدالت و مساوات اجتماعی او هنوز به گوش می رسد . به قول دکتر یاحقی « شاعرانی که بر سر عقیده جان باخته باشند در قلمرو شعر فارسی انگشت شمارند (چون سبوی تشنه ، ص۷۰)» و فرخی یکی از این معدود کسان است .
نظرات[۰] | دسته: معرّفی کتاب | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از مجتبی دهقان |
|
تنم را به تو اصرار کردم
چون نوحه ای بی کلام
به احترام آنچه نباید
موهای سوخته ام را بپوشان
با تاجی از بادهای سرد
به هیات نفرین شده ای
روانم
مثل شهری که وقف پرسه شده باشد
نظرات[۳] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
وزن هجایی ترانه مرا ببوس / دکتر بیژن باران |
|
در یک سلسله از جستارهای ادبی، پیدایش اوزان هجایی در ۴ نوع شعر معاصر فارسی یعنی سپید، آزاد، ترانه، سرود بررسی می شود. امید است که در آینده بتوان شعر هجایی معاصر فارسی را از یکسو با وزن هجایی باستان آثاری چون اوستا و درخت آسوریک و از سوی دیگر با وزن زبان گفتاری فارسی یا لهجه پایتخت معاصر محک زد. باید گفت شعر نیمایی پلی بین نظم کلاسیک عروضی و شعر نو هجایی است.
وزن شعر نو ۲ بخش دارد: عروضی شامل آثار نیمایی و شعر هجایی. نمونه های شعر هجایی معاصر شبانه شاملو، مرا ببوس رقابی، سراومد زمستون سعید، یار دبستانی تهرانی اند که تقطیع و بررسی می شوند. سپس نتایج این بررسی بمثابه ویژگیهای شعر سپید و ترانه های معاصر فارسی خلاصه می شوند. برخی آرایه های ادبی صوتی/ سمعی، بویژه وزن و قافیه واشکافی شوند.
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چند شعر از دکتر بیژن باران |
|
ستاره
آه، نازنین
حال زادروز توست.
محفل عاشقان
بیاد بردن توست.
ستاره گان در بالا-
فروزان و درخشان.
دیریست مرده اند-
برخی در دور زمان.
ولی هنوز نورشان
بجاست در غروب آسمان.
زیرا، ببین! چون عشق-
هرگز نمیرد فروغ ستارگان.
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از آرزو عبّاس زاده |
|
چند روزی ست گیج و تنهایم،تلفن زنگ می خورد هر بار
به کسی فکر می کنم که هنوز،پشت خط داد می زند بردار
برنمی دارم و صدای خودم،بعدش اینبار گریه های تو بود
به خدا قصد من فقط شعر است،تو شدی سوژه اش،بله،انگار
نظرات[۱۲] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از محدّثه هدایتی |
|
تقویم های کهنه، دو تا عنکبوت، تار
این خاک های ده وجبی روی آینه
دارم شبیه نسخه ی اصل تو می شوم
از بس که حفظ کردمت از توی آینه
من؛ سرخوشانه خیمه زده روی ابرها
تو؛ مثل یک ستاره ی آواره رد شدی
در گیر و دار حادثه ی خوب بودنت
یک دفعه مات ماندم و دیدم که بد شدی!
نظرات[۱۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
دو شعر از زبیده حسینی |
|
۱ ـ
از جایی شروع می شوی/ که ادامه اگر داشته باشد مرگ / وصله ی ناجور ِ دلت می شود ،/
دستی / که به بند می کشد آتش را /
از جایی شروع/ که خیس اگر ببارد خاموش / جهانی فرو می غلطد از تن/
( سنگی که لنگ مانده است / از دست و پای رودخانه ، کش می آید /)
در کجای خانه ی باد آرام می گیرد
از همین جا شروعت کرده ام /و سطرها اگر بگذارند/
تکه های صیقل خورده ات/
نظرات[۲] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
غزلی از محمّد قائدی |
|
تاریخ ناتمام تکامل یک جنس بد به قیمت وحشت
اثبات ناگهانی یک هیچ در بُعد بی نهایت وحشت
□
از سمت بی تردّد کوچه در ذهن یک خدای مردّد
مردان کم تحمّل یک شهر مردند رأس ساعت وحشت
زن ها که با اشاره ی ابلیس استوره های وسوسه بودند
از خانه ها به کوچه پریدند در دستشان علامت وحشت
زنبیل های خسته ی بی دست توی صفی دراز نشستند
ارواح،راویان جهان اند نوبت به چیست؟![نوبت وحشت!]
نظرات[۱۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
آقا بردار این ها را بنویس / محمود کیانوش |
|
فرزندها و نوه های من !
از مهر ماه سال ۱۳۴۳ که شمارۀ چهارم از دورۀ جدید مجلّۀ «اندیشه و هنر»، ویژۀ «جلال آل احمد» منتشر شد، که من در آن مقاله ای داشتم با عنوان «آل احمد در داستانهای کوتاهش»، تا اردیبشت ماه امسال که سال ۱۳۹۰ است، هر وقت که در مجلسی، معمولاً نه بیش از پنج شش نفر از آدمهای بی عقده و مصون از بیماری شهرت، به مناسبتی حرف از مجلّۀ «سخن» پیش می آمده است، یا از جلال آل احمد، یا … حرفهای من برای حدّ اقلّ یکی از حاضران مجلس به اندازه ای جالب توجّه و قابل تأمّل و باعث تحیّر بوده است که این یک نفر هیجان خود را با جمله ای به این مضمون بیان می کرده است:
«آقا، بردار اینها را بنویس!»
حالا این خاطره هایی که بعد از چهل و هفت سال برای شما روایت می کنم، «زندگینامۀ» من نیست، بخشی از تجربه های پدر بزرگ و پدری است که نخواسته است و هنوز هم نمی خواهد جز «شاعر»، «داستان نویس» و «منتقد ادبی» اسمی، عنوانی، هدفی، یا وظیفه ای داشته باشد.
نظرات[۰] | دسته: حرفی از آن هزاران | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چند شعر از دکتر منصور پویان |
|
۱
این جا همه چیزش حتا خانواده ام نا تنی اند با من
تنها تنی همین سکوت ست
که بی وقفه مهر می ورزد وقتی که تنهایم
پیش از آنکه گم شوم در حجم ِمکنده ِسیاهچالهای ویل؛
یا که مثل شهاب ِگم کرده راهی؛
شعله بر کشم با رد ِدودی در باد؛
بیافروز چراغم در کوچه های خلوت ِشب
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
کشتن رستم سودابه را / شاپور احمدی |
|
دو سه روز است کاخ و کوهسار کمرنگ را میپایم
تا لحظهای خاموش سر باز کنند
گو اینکه همهمهشان نزدیک است روشنم کند.
دمرو شدم. دلم میکوبد اما عرق نکردهام.
خدایا چندمین فصل بیبارانی است؟
کارم تمام نشد. تکههای چرکیام جابهجا میشوند.
چرا گوشهایم این قدر بیصدا پژمردند؟
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
دفتر شعر “دیوار خوانی” / فرشید حاجی زاده |
|
” دیوار خوانی ” را اینجا بخوانید :
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از فائزه جوان الماس |
|
جنگ جهانی سوم
از اتاق خواب من شروع شد
عطرهایم بوی باروت می دادند
و تانک هایی شبیه تخت خوابم
مرا نشانه گرفتند
هیچ چیز غیر عادی نبود
نظرات[۶] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
تیله های آبی رنگ / احسان مرادی |
|
از جایش بلند شد و جلوی آینه قدی ایستاد. هیکل خودش را وارسی کرد. اندامش روز به روز تحلیل می رفت. آبشار موهای کهربایی رنگش دیگر چنگی به دل نمی زدند. صورت ظریفش حالت استخوانی به خود گرفته بود و فقط چشمان او سالم بودند که این همه بی رمقی را می دیدند. گوشه ی آینه عکس های شب عروسی را دید.
نظرات[۱] | دسته: داستان | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
تن زدن به پهلوی مرگ / منصور خورشیدی |
|
عنوان :
نگاهی به سه کتاب ” آن مرگ ، جنون روز و مرض مرگ “
” موریس بلانشو و مارگوریت دوراس ”
در خوانش و ترجمه ی پرهام شهرجردی
____________________________________________
” تفکر پرهام شهرجردی ” روی محور مرگ دور می زند ! – مرض ِ مرگ – و – آن ِ مرگ – در کتاب ” جنون روز ” – مارگوریت دوراس – نیزتن به پهلوی مرگ می زند. به روح و روحیه ی انسان معاصرپهلو می زند !
نظرات[۰] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
گفتگو با منصور خورشیدی / محمّد ایزدی |
|
سال ۱۳۸۶، به بهانه انتشار مجله ادبی و هنری « نوشتا » گفتوگویی با «منصور جعفری خورشیدی» انجام دادم. در این گفت و گو خورشیدی از چیستی شعر حجم، جایگاه شعر حجم در ایران، رویکرد «نوشتا»، جریان های معاصر شعری در ایران ، ساختار و فرم در شعر و مسائلی از این دست گفت. آن وقتها شعر حجم برای دغدغههای زبانی-فلسفی ِ منْ جذابتر بود. انتشار «نوشتا» با شعرهای بهرام اردبیلی، منصور خورشیدی، و آرش جودکی (شعرها و ترجمههای خوبش) مرا بسیار هیجان زده کرد. این شوق شاید به آشنایی مختصری که با خشایار فهیمی و داریوش کیارس داشتم برمیگشت. البته «نوشتا» بعد از آن چند شماره نخست آن تازگی و روح اصیلش را از دست داد و من هم تا حدی از آن دل بریدم. به هر ترتیب، اکنون کمی از آن حال و هوای شعرخوانی و شاعرفهمی فاصله گرفته ام، در شعرْ پی دنیاهای آدم ها می گردم و چندان به مانیفست ها و جریان ها اهمیتی نمی دهم. شعر خیلی کمتر می خوانم، اما تنها آن هایی را دوست دارم که شاعری واقعی در پس ِ آنها نشسته، دنیایش را تماشا می کنم و «دیدن»اش را می سنجم. این مصاحبه را هم اینجا منتشر می کنم که بچه های شاعر بیشترند، شاید بدردشان خورد، هر چند بعید می دانم چیز تازه ای داشته باشد، بهتر از معطل ماندن در حافظه من است.
نظرات[۰] | دسته: مصاحبه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از مجتبی شفیعی |
|
گلولهات
از دکمهی پیراهنم گذشت…
رو بروی هم ایستاده بودیم
که چشمانت
ماشه را کشید
من ایستادم…
ایستادم…
و قلبم
به سمت با روتت بو میکشید…
نظرات[۳] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از علی فتحی مقدّم و یادداشتی از حمید امیدی |
|
مثل منتقدی که خایه مالی متنی را می کند
جاکشی نخلی را کرده ام که اسپرم ندارد
وهمین پرندگان زیادی را
به تخم گذاری
در خلیج دستور زبان فارسی تحریک کرده است
همیشه ی بغل کردن هایت
کرگدنی که در آغوشم بیدار می شود
شکل تف کردن تجربه ای ست
که با دایره ها در میان می گذاری
نظرات[۲] | دسته: شعر, نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از محمّد صباغی رستمی |
|
در دوردست
رگ های آبستن از غرور
تندیس بوسه ها و لبخند ها
تا خاک سرخ …
پهلو شکافتن درخت
در تلاطم ابر
آنجا که رود
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
ترانه ای از فردوس حسینی |
|
من به این آینده خوشبین نیستم
من به این آینده خوشبین نیستم
من به فردایی که شاید هم نیاد
وقتی واسه تو مهم نیست این شبا
چی سر من چی سر دنیا میاد
نظرات[۰] | دسته: ترانه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چند رباعی از حسن رجب دری |
|
باید به هر آنچه هست عادت بکنم
یاغیر خدا کسی عبادت بکنم
از عدل گرسنگی به ما ارث رسید
من می روم از خدا شکایت بکنم
نظرات[۳] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
ترانه ای از کامران قائم مقامی |
|
روز اتّفاق
قصّه مو هی ورق نزن که آخرش جهنّمه
دلشوره های ساعتو کشونده تو ذهن اتاق
نبضم عجیب تند میزنه وقتی که احساسم میگه
پیرهن مشکی پوشیده خورشید روز اتفاق
نظرات[۰] | دسته: ترانه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
ترانه ای از مهدی دمی زاده |
|
دل وامونده
خیلی سخته که بفهمی، هیشکی عاشقت نمیشه
دل وامونده شکسته، با سلامِ سنگ و شیشه
تویِ ناباوریُ غم، لحظههام آتیش گرفته
تبِ تنهائیُ وحشت، بی تو دستِ پیش گرفته
نظرات[۱] | دسته: ترانه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از مهدی دمی زاده |
|
نان
حرمت فقریست
که در سکوتِ خالی ِ سفره
دستهای محبتت را بوسه میزند
دلخوشیم به بودنش – پدر را میگویم نه نان !-
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از سعید باجووند |
|
به در نگاه می کنم
پنجره می لرزد
وقاب عکس
تکان می خورد
یکی می خواهد ازاین قاب بیرون بپرد
حالا
به هرچه نگاه می کنم
می شود خودم
به آب فکر می کنم
اتاق شکل ماهی می شود
ومن می شوم تور
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
محمّد علی فرشی |
|
محمّد علی فرشی
تولّد : یزد ، اول اسفند ۱۳۰۷ ش
درگذشت :یزد ، ۲۴ آذر ۱۳۹۰ ش
_______________________________________
محمّد علی فرشی ، فرزند علی اکبر ، و متخلّص به ” فرشی ” ، در محلّه ی ” مالمیر ” یزد به دنیا آمد. وی پس از گذراندن دوره ی ابتدایی ، به نسّاجی مشغول شد .
فرشی از نوجوانی به سرودن شعر پرداخت و در این مسیر از محمّد علی عالمی ، متخلّص به ” صمصام یزدی ” ، بیشتر آموخت .
اغلب اشعار وی در قالب ” قصیده ” و ” غزل ”
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
سه شعر از حنیف خورشیدی |
|
۱ ـ مرگ دسته جمعی مردها
به احمد شاملو که در لحظه ی بازخوانی شعرش این شعر متولد شد …
____________________________________
چهره ای از کسی که می ترسید
{ کودکی با مداد شمعی بود …}
جیغ مردی در آخرین لحظات …
{ بصری بود … یا که … سمعی بود }
روزگاری بشر / بدون هراس
شاهد مرگ دسته جمعی بود …
نظرات[۵] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|